تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821144563




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فیلمی که قرار است ترسناک باشد!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فيلمي که قرار است ترسناک باشد!  
سينماي جهان
فيلم مرد حصيري محصول سال 2006، پس از  اکران در جشنواره فجر سال گذشته در بخش سينماي معناگرا اين روزها بر پرده سينماهاست.در مورد اين که اين فيلم معنا گرا خوانده مي شود شايد بهتر است تکليفمان را با واژه  معنا گرا مشخص کنيم .فيلم مرد حصيري با هيچ وصله اي در اين دسته بندي اخير جا نمي‌گيرد  مگر اين که ترسناک بودن فيلم تعبير به معنا گرايي شود و الا حضور  يک فرقه  افراطي تخيلي در يک فيلم  و نمايش مناسک آنها نمي تواند به آن بار معنايي ببخشد،  هر چند اين تعبير معنا گرايي ظاهرا هنوز تعريف مشخصي ندارد و هر فيلمي را بر اساس سليقه  مي توان در اين تعريف گنجاند . نيل لابوت ،کارگردان فيلم با داشتن فيلم‌هايي مثل  پرستار بتي (2000) و دارايي (2002)و  شکل چيزها(2003) در کارنامه خود،اين بار در تلاشي نسبتا نا فرجام   فيلم ترسناک و موفق مرد حصيري به کارگرداني رابين هاردي با فيلمنامه آنتوني شافر در سال 1973 را، با همان نام بازسازي کرده است. در اين فيلم  نيکلاس کيج در نقش مامور پليس کاليفرنيا با نام  ادوارد مالوس  ، در يکي از روزهاي کاري خود با حادثه دلخراشي روبرو مي‌شود،  ادوارد،  ماشين مادر و کودکي را نگه داشته و در حين صحبت با آنهاست که در همين لحظه کاميوني با ماشين برخورد کرده و ماشين آتش مي‌گيرد و تلاش ادوارد براي نجات جان مادر و دختر به جايي نمي رسد . او پس از اين حادثه مدام دچار ناراحتي عصبي است و در خواب و بيداري کابوس اين تصادف را مي‌بيند و براي فرار از اين کابوس قرص هاي آرام بخش مصرف مي‌کند، در همين حين نامه‌اي بدون نشاني  از نامزد سابق‌اش  (ويلو) به دستش مي‌رسد. ويلو با گفتن اين که دخترش در جزيره دور افتاده‌اي ناپديد شده از ادوارد مي‌خواهد که به او کمک کند. با اين که نسخه اصلي  فيلم مرد حصيري  در آن سال‌ها فيلم موفقي بود اما فيلم حاضر به رغم گرته‌برداري نسبتا کاملي از فيلم قديمي  نمي تواند مخاطب را به دنبال خود بکشد .فيلم شروع نسبتا خوبي دارد و سکانس تصادف پس از روند آرام و بي‌تحرک ابتداي فيلم تا حدي تکان دهنده است و اين  مي تواند آغاز خوبي براي يک فيلم دلهره آور باشد اما از لحظه اي که مالوس براي جستجوي دخترک به جزيره مي رود، وارد سيري غير منطقي و غير قابل باور مي شويم. از همان ابتدا با تمهيدات اغراق آميزي در رفتار ساکنان و نحوه زندگي آنها مواجهيم. از سويي آنچه که فيلم قبلي و عجيب بودن مردم جزيره را با توجيهي قابل قبول به تصوير مي کشيد يعني فرقه مذهبي شرک آميز اهالي جزيره، در اين فيلم به صورت کاريکاتوروار و بي سليقه اي تبديل به ترسيم فمينيسم افراطي در معناي ضديت شديد با مردان آن هم در فرمي بي‌رحمانه و اغراق‌آميز شده است .
نيکلاس کيج
زنان جزيره در قالب موجوداتي عجيب و غريب و کينه توز ، کارشان  نگهداري از زنبور هاست و به تبعيت ازقوانين  طبيعت مثل  ساختار اجتماعي زنبورها در اين جزيره هم مردها مثل زنبورهاي نر وظيفه  کارگري را به عهده دارند و زن هاي حاکم بر جزيره از مردها صرفا به عنوان کارگرهايي لال و بي زبان و منفعل و فرمانبر استفاده مي کنند. زنان که يکديگر را خواهر مي نامند، تحت نظر پيرزني به نام سامرسيزل مراسم هاي عجيب و غريب مذهبي را براي الهه بزرگ برگزار مي‌کنند. نحوه به تصوير کشيدن اين نظام زن سالارانه و فمينيستي که فقط در جهت نفي مردان عمل مي‌کند آن قدر اغراق آميز و پر از کينه است که فيلم را از خط سير مناسب ژانر خود خارج کرده و بيشتر از اين که به عنوان فيلمي ترسناک باشد تبديل به کاريکاتوري اغراق آ ميز و فاقد معني و روايتي شعارگونه عليه نظام زن سالاري شده است. مرد در دام اين زنان گرفتار شده و قرار است  براي مراسم امسال با کشاندن ادوارد به اين جزيره اورا به عنوان قرباني در آدمک حصيري بزرگي بسوزانند. روند فيلم جوري است که نه فقط زنان را از فرط نفرت و بي‌منطقي و بي‌رحمي زير سؤال مي برد و به نوعي آنها را مجنون توصيف مي کند ،بلکه در نقطه مقابل  مرد را هم که مثلا قهرمان داستان است ( و قرار است در انتها مخاطب از سوختن او شوکه شود) ،مانند ابلهي پرسر و صدا در وضعيتي مسخره قرار داده است درست مثل ميموني که در قفسي اسير شده و توسط يک عده آدم بيمار و هيستريک مورد آزار قرار گرفته است. نتيجه اينکه تکليف لابوت با خودش روشن نيست از سويي قصدش به سخره کشيدن و تخطئه نظام زن سالاري است و از طرفي  ،مرد قصه اش را آن قدر نادان و بي‌عرضه و ناتوان و سست شخصيت پردازي کرده که به راحتي و با يکي دو ژست فريبنده يا ترحم‌برانگيز ويلو سرش کلاه مي رود وباقي مردان هم که وضعشان بدتر از ادوارد است و در سکوت و رضا تن به خواسته زنان داده اند.اولين اشتباه لابوت به عنوان کارگردان ، بازسازي اين فيلم از روي نسخه کلاسيک و قديمي مرد حصيري است چرا که دوباره سازي فيلم هاي موفق به هر دليل ، ريسک بزرگي است که احتمال شکست در آن زياد است. درست مثل اقتباس از رمان‌هاي بزرگ و محبوب؛ در هر دوي اين موارد احتمال اينکه کار خوب دربيايد و يا حتي در حد کار قبلي باشد بسيار پايين است .مثل گاس ون سنت که فيلم رواني هيچکاک را پلان به پلان بازسازي کرد و حاصل کار بسيار ضعيف از آب در آمد...مشکل روايت فيلم مرد حصيري وجود يک سري حوادث بي منطق است که با ورود ادوارد به جزيره  آغاز مي شوند.حوادثي که به رغم بر انگيختن حس مختصري از تعليق و کنجکاوي در تماشاگر نمي توان آنها را ترسناک ناميد. سير حوادث در روند روايت و چيدمان وقايع منطق باور پذيري ندارد .هر فيلمي به فراخور ژانر و روايت و ساختار خود جهاني مخصوص به خود دارد .جهاني که مخاطب به محض ورود به آن به رغم درگير شدن با داستاني ترسناک و يا حتي تخيلي بايد بتواند آن را باور کند و از پس همين باور‌هاست که در ساختار کلي فيلمي ترسناک ، حس ترس در موقعيت‌هاي خاص توليد مي‌شود . اما در مرد حصيري لابوت‌، نه تنها حس ترس ايجاد نمي شود بلکه بيشتر شاهد زنجيره‌اي از حوادث بي معني هستيم که علاوه بر قهرمان فيلم ( نيکلاس کيج ) مخاطب را هم گيج و سردر گم کرده و به مضحکه مي کشد و حاصل کار پازلي رنگارنگ از وقايعي است که با کابوس هاي ادوارد آميخته شده و مي خواهند ترسناک باشند اما  به جاي آن گاهي با واکنش هاي شتابزده  ادوارد به کمدي نزديک مي‌شوند.لابوت تلاش کرده تا تصويري بيمارگونه و روان پريش از زنان فيلمش نشان دهد. زناني که به خاطر سال‌ها ظلم مردان ، حالا کاملا بر عکس عمل کرده و به نوعي مردان را به بند کشيده اند اما اين تصوير بيش از آن که منتقدانه باشد،  انتقام جويانه است .زنان حتي آنها که چهره هايي معصوم دارند آن قدر پليدند که هر ابراز توجه و محبت آنها هم از سر دروغ است . نيکلاس کيج در نقش شخصيت اصلي فيلم با وجود کارنامه‌اي درخشان در بازيگري در طي سال‌هاي متمادي ، اين بار چندان چشمگير ظاهر نمي شود و شايد به تبع شخصيت پردازي ضعيف ادوارد در فيلمنامه ، بازي او هم بسيار عجولانه و نسنجيده است .  اين کاراکتر آن قدر ابله به نظر مي رسد که اصلا در قالب پليس پذيرفتني نيست. در مجموع مي توان ضعف عمده فيلم را نا کار‌آمد بودن کارکرد اصلي آن در ژانر خود دانست، اگر از يکي دو پلان غافلگير کننده بگذريم فيلم اصلا ترسناک نيست .حتي پلان هايي که در کابوس ادوارد مي بينيم ياحوادثي  که در دل سياهي شب و در پي اتفاقات عجيب براي ادوارد پيش مي آيد آن قدر پراکنده و بي ربط و مصنوعي‌اند که نمي‌توانند تاثير‌گذار باشند. حتي سوختن ناباورانه  ادوارد در آتش هم  بيشتر به شوخي شبيه است تا اين که مخاطب را دچار دلهره کند . کارگردان تلاش خاصي در جهت ميزانسن دهي خوب و ايجاد ساختاري که بتواند دلهره آور باشد، ندارد .موسيقي فيلم هم در فرمي بسيار کليشه اي به رغم تلاشي نا فرجام در جهت ايجاد تعليق ، حضوري آزار دهنده و تحميلي دارد و به طور خلاصه بايد گفت به نظر مي رسد  نيل لابوت در بازسازي اثر مورد علاقه اش چندان موفق نبوده است و شايد بهتر است اصلا  سراغ بازسازي اثري که  به کمال خود رسيده نرفت و خاطره آن را در ذهن مخاطب مخدوش نکرد.منبع : همشهري





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 504]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن