واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > امیر احمدیان، بهرام - آنچه قرقیزستان را به فروپاشی سوق می دهد، نبود تعادل در جامعه ای است که بنیانهای قومی قوی و بنیانهای مدنی در آن ضعیف است. در سال 2005 که انقلاب لاله ای در آن رخ داد، انتظار می رفت وضع به گونه ای بهتر از نظم گذشته باشد. اما روند رویدادها بگونه ای دیگر بود. عسگر آقایف رئیس جمهور سابق که در سال 2005 ناگزیر به ترک کشور شد، از دولمتردان دوره شوروی نبود و جامعه ای دمکراتیک را ایجاد کرده بود که به آن جزیره ثبات و دمکراسی در آسیای میانه لقب داده بودند. اما ساختار قبیله ای و قومی قرقیزستان امکان بهره برداری از این فضا را فراهم نکرد. جامعه قرقیزستان هم چون جوامع دیگر کشورهای منطقه، از فاصله مکانی و فضایی و اندیشه مرکز - پیرامون رنج می برد. هرکه قدرت را دست می گیرد از بالا به پایین نگاه می کند. آقایف پس از ترک کشور گفته بود اگر می دانستم که دموکراسی من به این زودی شکست خواهد خورد با تمام قدرت نظامی از آن دفاع می کردم. آنچه به کشورهای منطقه ثبات و آرامش داده است، نیروهای نظامی و امنیتی است و مردم به علت نداشتن ابزاری برای پیاده کردن اراده خود ناگزیر به تسلیم می شوند. در کشورهای نفت خیز خاورمیانه و اوراسیا از روسیه تا عربستان، آنهایی که به ثروتهای نفتی دست یافته اند، به تقویت ارتش و نیروهای امنیتی مبادرت کرده اند که هم بهانه ای برای بازدارندگی در برابر تهاجم خارجی و حفظ استقلال و تمامیت ارضی و هم ایجاد نیروهای است که هیات حاکمه را در برابر نیروهای دگراندیش داخلی و به اعتبار آنان دشمن داخلی حمایت کند. چون قرقیزستان در این زمینه فاقد منابع طبیعی و انرژی است، ناگزیر ساختارهای متفاوت ملی و دولتی دارد. دولت با نبود منابع درآمدی نمی تواند خود را تجهیز و تسلیح کند و مردم با نارضایتی از وضعیت موجود مشکلات را ناشی از سست انگاری و ضعف دولت می دانند. فاصله بین مناطق شمال - جنوب و تفاوت نگرش اقوام به یکدیگر جامعه ای ناهمگون را بوجود می آورد. از این رو در این کشورها تاریخ بصورت حلقه ای بسته است که هر رویدادی می تواند دوباره تکرار شود. درگیری قرقیزها با ازبکها در آغاز فروپاشی نیز روی داده بود. اوش منطقه ای در دره فرغانه است که یک وادی حاصلخیز و متراکمترین منطقه جمعیتی است که بین سه جمهوری تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان تقسیم شده است. پیچیده ترین تقسیمات کشوری جهان در این منطقه است. برای بهره برداری ملل ساکن در این دره ناگزیر شده اند آن را بین سه جمهوری یاد شده با مرزهای پیچیده سیاسی و قومی تقسیم کنند. ازبکها از اقوام برتر با سابقه ای طولانی از دولتمداری در منطقه هستند که در این دره اکثریت را تشکیل می دهند. نه تاجیکها و نه قرقیزها نمی خواهند در قلمرو سیاسی کشور خویش تحت سلطه اقوامی باشند که کشور- ملت خود را در جایی دیگر رقم زده اند و در قلمرو آنها اقلیت قومی شمرده می شوند. از این منظر دره فرغانه آبستن حوادث است. اما دولت موقت قرقیزستان ناتوان از اداره امور(بدلایلی که شرح آن رفت) منابعی برای انتظام امور در دست ندارد و با ملتی دو پارچه از نظر جغرافیایی و چند پارچه از نظر قومی و با ساختاری قبیله ای مواجه است. برای قرقیزهای کم توقع و با اقتصادی مبتنی بر اقتصاد طبیعی از منابع دامداری و زراعت، و گاه سکونگاههای متحرک، ایستادگی در برابر خواسته های قومی قبیله ای کاری شرافت مندانه است و ورود به درگیری های خشن و مسلحانه بخشی از فرهنگ قبیله ای است. از این رو برقراری ثبات در میان ساختارها و هنجارهای قبیله ای بجز از راههای سنتی، امکان پذیر نیست. نمونه بارز این ساختار را می توان در ساختار قبیله ای افغانستان و جرگه های ریش سفیدان و ساختار های قومی قبیله ای آن مشاهده کرد. سیاست مثبت روسیه در ندادن پاسخ به اعزام نیروی نظامی برای ایجاد نظم، بدرخواست دولت موقت قرقیزستان، قابل تامل است. هر نوع مداخله خارجی می تواند منطقه را به آشوب بکشاند. ساختار امنیت دسته جمعی و سازمان شانگهای به عنوان سازمانهای منطقه ای توان پرداختن به مسله را دارا هستند، بشرطی که بی طرفانه و بدون جانبداری باشد. رفتار مناسب ازبکستان در دادن دلانی برای عبور ازبکها از مرز قرقیزستان در این منطقه، نشان می دهد که فاجعه ای بزرگ می تواند در منطقه رخ دهد. بیش از همه سازمان ملل باید در این مناقشات دخالت کند که متاسفانه این ساختار ها هم نتوانسته موفقیت آمیز عمل کند که نمونه های بارز آن را در کوزوو در اروپا، قره باغ در قفقاز و دارفور در آفریقا می توان نام برد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]