واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > جعفریان، رسول - مدت زمانی است که از «مکتب ایرانی» سخن به میان می آید و این بار از «ولایت ایرانی» هم سخن گفته شد، اما شگفت آن است که کمتر واکنش جدی عالمانه در برابر آن نشان داده شده و این بار هم مثل بسیاری از امور، پس از مدتی، جریان رو به طبیعی شدن پیش می رود. امروز که دوازدهم اسفند 1389 است، باز رئیس جمهور در سخنرانی خود در لرستان راجع به اسلام ایرانی سخن گفت. عبارتی که ایسنا نقل کرده این است: رییسجمهور در ادامه تاکید کرد: «ما به دنبال الگوی اسلامی ایرانی هستیم؛ اسلامی به این مفهوم که هدف و الگویمان اسلامی باشد و ایرانی به این مفهوم که با روشهای ایرانی کشور را بسازیم، که البته بحث دیگری وجود دارد به نام اسلام ایرانی که آن را در جای دیگری باز خواهم کرد. وی ادامه داد: مفهومی که ما از ولایت می شناسیم بر اساس فهم ایرانی از اسلام است، نتیجه این فهم از اسلام در طول 1400 سال فردی مانند امام خمینی است، در حالی که نتیجه اسلام دیگران نتیجه دیگر است». دقت کنید چند جور اسلام می شود درست کرد: اسلام ایرانی، اسلام عراقی، اسلام مصری، اسلام عربستانی، اسلام هندی، اسلام افریقایی و دیگر اسلامها. این جور نتیجهگیری از فرمایشات ایشان چه اشکالی دارد؟ آیا اینها از لوازم نگرش فلسفی خاصی نیست که تلاش دارد برداشت از اسلام را منطقهای کند؟ حتی اگر در واقع امر چنین چیزی باشد، نباید به عنوان یک امر مثبت تلقی شود، بلکه به عکس، باید از آن عبور کرد و از منابع اسلام ناب که در قرآن و حدیث نبوی موج میزند بهره برد. مگر بابک خرمدین نوعی اسلام ایرانی نداشت؟ مگر ابن مقفع متهم نبود که اسلام را با ایرانی گری در آمیخته است؟ مگر اسماعیلیه و ملاحده به این قبیل تلفیق شناخته شده نبودند؟ لطف کنید سری به کتابهای ملل و نحل بزنید و ببنید شیعه چگونه به این قبیل تلفیق میان ایرانی گری و اسلام متهم شده و گفته شده است که زیر لوای اهل بیت تلاش کرده است تا افکار زرتشتی را بیان کند؟ اکنون بهانه تازهای به دست آنها میدهیم. جالب است که تأکید این بار ایشان روی مفهوم «ولایت» به معنای ایرانی آن است. از قرن پنجم هجری کسانی مانند ابن حزم با شنیدن برخی از اخبار از شرق اسلامی، تلاش کردند تشیع را نوعی جریان باطنی منبعث از آیین زرتشتی ایرانی معرفی کنند و این مسأله را نوشته و فریاد کردند. مشابه همان ماجرا، توسط مستشرقان قرن نوزدهمی مطرح شد و تشیع را نوعی اسلام ایرانی معرفی کردند. با این حال، یک قرن بعد، بسیاری از شرق شناسان منصف، آن نظریه را باطل شمرده اساس تشیع را، در عراق و مدینه جستجو کردند و نشان دادند که چیزی به نام اسلام ایرانی در تعریف شیعه وجود ندارد. تشیع مذهبی است برآمده از آموزههای امامان از مدینه، از کوفه، از بغداد و حله و نجف و کربلا. مذهبی که اعراب به ایران آوردند، اشعری های عرب آن را در قم مستقر کردند. تشیع را علامه حلی عرب به ایران آورد. تشیع را محقق کرکی عرب جبل عاملی به ایران منتقل کرد و.... اصلا این که درک ایرانی از اسلام متفاوت با اصل اسلام باشد، مگر با نظریات آقای سروش که این قدر در این مملکت روی آنها بحث و جدل شد و استاد مصباح و شاگردانشان آن قدر علیه آن حرف زدند، همین آیت الله آملی لاریجانی خودمان علیه آن نوشت، فرقی دارد؟ این نظریه که دین یک اصل و گوهر ناشناخته و غیرقابل دسترسی دارد که هر کسی برداشت خودش را از آن ارائه میدهد؟ خوب اسلام ایرانی جز این است؟ کسی برای ما توضیح دهد. چند روز پیش که آقای توکلی نامه ای در باره مکتب ایرانی به رئیس جمهور نوشتند، حسرت خوردم از این که چرا روحانیون عالی مقام حوزه علمیه قم، با دیدن این مطالب و حرفها، از نوشتن باز ماندهاند؟ آیا از گفتن و نوشتن در این باره خسته شدهاند، یا طبق شرایط امر به معروف و نهی از منکر چون به تأثیر آن باور ندارند، از نوشتن دست کشیده اند یا دلیل دیگری دارد و ملاحظه مصالح مملکتی ... بالاخره همین که یک کسی پیدا شد و احساس مسوولیت کرد و حرفی زد و باب بحث را در این باره گشود باید تشکر کرد. در این میان باید فقیه شجاعی مانند آیت الله العظمی صافی را ستود که در دیدار با نمایندگان روحانی مجلس در باره مکتب ایرانی فرمودند: مکتب ما مکتب محمدی و مکتب علوی و مکتب قرآنی است و ترویج غیر مکتب اسلام خلاف شرع است و بودجه برای این کار تضییع بیت المال میباشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 493]