واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > فروتن، پیام - نمایش اخیر محمد یعقوبی تحت عنوان نوشتن در تاریکی بالاخره به روی صحنه رفت. با هزار و یک مشکل ، بازبینی ، ممیزی و ... که اجرای این اثر را تا مرز تعطیلی نیز پیش برد. حتی صحبت از حذف یکی از نقش ها نیز شد. با این حال نوشتن در تاریکی به روی صحنه رفت و با استقبال تماشاگران نیز روبرو شد. قبل از خواندن این یادداشت اجازه بدهید تکلیف خودم را با محمد یعقوبی و آثارش روشن کنم. سال هاست او را می شناسم.هنرمندی متفکر و دوست داشتنی که همیشه دغدغه آرمان ها و ایده آل هایش را داشته است. هیچوقت موج سوار نبوده است و همیشه به دنبال افق های برتر و روشن تر بوده است. با این حال اثر اخیر محمد را دوست نداشتم!نمی دانم چرا هروقت هنرمندان این دیار موضوع آثار خود را روشنفکران ایرانی قرار می دهند، تصویری عجیب و غریب از این تیره و تبار به دست می آید. از یکی از معروف ترین آثار ادبی آن دوران - باشرف ها- گرفته که هنوز هم نسخه های افست آن را در بساط دستفروشان روبروی دانشگاه می توان پیدا کرد تا پرآوازه ترین فیلم ایرانی یکی دو سال اخیر یعنی درباره الی. روشنفکر در این گونه آثار نه دغدغه جامعه اطراف خود را دارد و نه آرمان و فکری منسجم برای پیشبرد جامعه خویش. روشنفکر در این گونه آثار تبدیل به موجودی خودکامه، یک رای، دیکتاتور، عیاش و خوشگذران می شود که تنها پوسته ای از روشنفکری را یدک می کشد و بس. روشنفکری در این آثار، تنها محملی برای به رخ کشیدن و متفاوت جلوه کردن صاحبان است. با این مقدمه نگاهی دوباره به نمایش محمد یعقوبی بیندازیم.روشنفکران این نمایش جمعی رفیق از قافله روزنامه نگاران هستند که ایام انتخابات و پس از آن را سپری می کنند. ماجرا از زمانی شروع می شود که مناظره های انتخاباتی سال 88 در حال انجام است. بی تفاوتی، بحث های بی پایه و گاه مبتذل در این باره و در نهایت رای دادن از سر تفنن و انگیزه های حاشیه ای مدخل ورود به نوشتن در تاریکی می شود. ماجرا وقتی جذاب تر می شود که هریک از دوستان خبرنگار ماجرا در حوزه ای خاص فعالیت می کند. یکی فرهنگی می نویسد، دیگری هنری و دیگری ورزشی... بدین ترتیب نمایش به حوزه نمادگرایی بیشتر نزدیک می شود وتقریبا تمام روشنفکران را در بر می گیرد. در قسمت بعدی روشنفکران قصه تصمیم می گیرند چند روزی را برای مسافرت به شمال بروند. زمان بسیاری از نمایش صرف گفت و گوهای بی نتیجه دوستان بر سر تعیین وقتی برای شروع سفر سپری می شود. هیچ یک به حرف و خواسته های دیگری توجه نمی کنند و هرکس حرف خود را می زند. آیا این همان دموکراسی مطلوب روشنفکران امروز ایرانیست؟! دموکرات هایی که حتی بر سر زمان بیدار شدن از خواب صبجگاهی نیز نمی توانند به گفتمان و نتیجه مشترکی دست یابند! اما ماجرا زمانی جذاب تر و دیدنی تر می شود که این جمع کوچک چند نفره برای مسافرت به آلمان می روند. یکی از آن ها پناهنده می شود و در نهایت گفت و گوی جمع پیرامون حصر آزادی و دموکراسی به عدم امکان آوردن شیشه ای مشروب از خارج به ایران ختم می شود!رویه دیگرماجرای نمایشنامه به بازجویی بر می گردد که به صورت موازی در حال بازجویی و اقرار گرفتن از یکی از این روزنامه نگاران است. باید اعتراف کنم جذاب ترین و مثبت ترین شخصیت نمایش نوشتن در تاریکی ، همین بازجوی محترم بوده است. شخصیتی باز با ذهنی روشن که می توان با وی دیالوگ برقرار کرد. شاهد این ادعا تحول این بازجو در انتهای نمایشنامه و تبدیل وی به یکی از متهمان است. آن جا که خود او تحت بازجویی قرار می گیرد!با پایان یافتن نمایش، تماشاگر با سه نتیجه عمده در ذهن خود کلنجار می رود:1 - آیا واقعا روشنفکران ایرانی تا این حد مبتذل و پیش پا افتاده جلوه می کنند؟! آیا خواسته ها و مطالبات روشنفکران ایرانی تا این درجه سخیف و غیرآرمانیست؟! وآیا روشنفکران ایرانی تا این حد از برقراری دیالوگ و مفاهمه در میان جمع خود عاجزند؟! که اگر چنین است وای بر ما و جامعه امروز ما! وقتی روشنفکر ایرانی این گونه جلوه می کند و حقیقت خود را آشکار می سازد، وای به حال سایرین و توده مردم.2 - بازجویی شغل جذابیست. بازجویان به مراتب از روشنفکران ما افق نگاه بازتر و ذهنی انتقادپذیرتر دارند. تنها کافیست با آن ها گفت و گو کنید و تساهل و تسامح واقعی را به تجربه بنشینید. فقط کافیست شعری از برشت بدانید و کمی روشنفکر باشید! این نتیجه گیری با نتیجه اول ما کمی به مقابله بر می خیزد. وقتی روشنفکر از برقراری ارتباط با جمع خود عاجز است، چگونه می تواند قشر و طبقه اجتماعی دیگری را تحت تاثیر قرار داده و متحول سازد.3 - اما نتیجه گیری آخر کمی جذاب تر است. وقتی بازجو خود را در بازجویی تابلوی پایانی، محمد یعقوبی معرفی می کند آیا به معنای بازجویی و محاکمه روشنفکران امروز نیست؟ و این که نویسنده حساب خود را از سایر هم تباران خود جدا کرده است؟! قضاوت را باید برعهده تماشاگران گذاشت.تکمله: تلاش صادقانه محمد یعقوبی را در یکی از آخرین تمرین های او شاهد بودم و فرصت تماشای نمایشش را در اجرای عمومی از دست دادم. آن جا که صمیمانه از چند نفری دعوت کرده بود تا به تماشای اثر آخرش بنشینند. هنوز معتقدم یعقوبی و اندیشه او در تاریخ تئاتر ایران ماندگار خواهد بود. با این حال هنوز نمی دانم چرا روشنفکران ما در آثار ادبی و هنری خود مدام در حال زدن زیرآب خویشند! شاید تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها !
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]