واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > تهرانی، مهدی - در سینمای شرح حال ؛ بویژه اگر محور کلی به طور خاص ،در باره یک سیاستمدار معاصر شکل گرفته باشد ،هم حقایق و هم دروغ و مهمل بافی میتوانند در روند شکل گیری داستان جلوه گری داشته باشند. با این همه آثاری شاخص در این گونه از سینما وجود دارند که به معنای واقعی کلمه به رسالت حقیقت گویی در سینما تعهد نشان داده اند. در بین آثار شاخص اخیر در این گونه ی سینمایی ، فراست ، نیکسون (ساخته ران هوارد؛ محصول 2008) و هم چنین فیلمهای دابلیو ( اولیور استون ، 2008)؛ آخرین پادشاه اسکاتلند( کوین مکدونالد، 2006) و ملکه ( استفان فریزر؛ 2006)قابل ذکرند. فیلم هایی که به ترتیب به شرح حال بخشی از زندگی ریچارد نیکسون ، جورج دابلیو بوش ، عیدی امین و الیزابت دوم می پرداختند. افرادی که اگرچه در زمانه خود بسیار معروف بودند ؛ اما هیچکدام نه بین ملت خود و نه در عرصه جهانی خوشنام نبودند. در داخل طوفان ؛ اما به بررسی زندگی وینستون چرچیل ( بابازی درخشان برندون گلیسون )پرداخته است.سیاستمداری که از سویی ؛ بزرگترین جانی تاریخ نامیده می شود و از سویی دیگر برخی او را یک ناجی حداقل برای کشور خود قلمداد کرده اند. آنچه در پی می آید نقد و تحلیل محتوایی این فیلم است : سینمای مرده و یا در حالت خیلی خوشبینانه ؛ سینمای در حال احتضار انگلستان ؛ سالهاست که به این وضع اسفناک دچار شده است. اکران های گسترده و وسیع فیلم های اروپایی و به ویژه آثار آمریکایی ، علاقه مندی بی حد و حصر انگلیسی ها به تلویزیون و مهم تر از همه نبود جانشین هایی در خور، برای غول های قدیمی و ستون های سینمای انگلستان همگی از دلایل این احتضار به شمار می آیند. با این همه ؛ همانگونه که برخی بیماران محتضر جرقه هایی از امید و شفا گاه به گاه ممکن است نشان دهند ، سینمای انگلستان نیز مواقعی ، نمونه های در خور توجهی ارائه می دهد. حتی اگر این آثار فیلم هایی باشند که بصورت مشترک تولید شده باشند. Into the storm در داخل طوفان یکی از این آثار است. در داخل طوفان بیش از آنکه یک فیلم جنگی یا حتی شرح حال باشد ، یک ملودرام اجتماعی محض است.یک داستان سرراست و خط کشی شده از زندگی مردی که هرگز در یک خط مستقیم حرکت نکرد و همین ویژگی او سرمنشا وجود حوادث بیشمار در زندگی فردی ، اجتماعی ، خانوادگی و سیاسی اش گردید. آدمی به اسم وینستون چرچیل.یک روایت واقعی از دو دوره کاری چرچیل و به تناسب آن دودوره ی مهم در تاریخ انگلستان و جهان را به تصویر می کشد. یکی در سال 1940 ، زمانیکه قدرت ناگهان به چرچیل تفویض می گردد و دیگری چهار سال بعد ، زمانیکه جنگ جهانی روبه پایان است و چرچیل عملکرد ویژه ای در این دوران از خود نشان داده. فیلم البته لحن تقریبا روراستی دارد. به هرحال در روایت آثار تاریخی ، بویژه فیلم هایی که در آن تاریخ معاصر روایت می شود، از آنجائیکه هویت افراد محرز است و عمده تماشاگران کمابیش با آنها آشنا هستند ف نمیتوان آنچنان به تحریف پرداخت. در باره وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا در دو دوره ی 1940 تا 1945 و سپس 1951 تا 1955 ، این روایت اما می توانست پیچیده شود ، چنانکه همواره در طی این 60 سال دو چهره از از او برای مردم جهان و مردم بریتانیا قابل تصور بوده است. در داخل طوفان البته به نگاه مردم بریتانیا بیشتر پرداخته و این مهم نیز قابل درک است اما در لابلای فیلم ، این تضاد شخصیت چرچیل نیز به ظرافت بیان شده است. تضادی که گاهی ترسناک هم جلوه گری می کند. اما در نهایت این فیلم متعلق به یک اسطوره ی سیاسی و نظامی و حتی ادبی ( چرچیل در سال 1953 موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد) تاریخ معاصر انگستان است.و قرار است اگر در داخل طوفان یک تجلیل پروپیمان هم از او نباشد ؛ ذکر تاریخ مردم آن دیار در دوران سخت جنگ جهانی دوم نام گیرد. از اینرو با دیدن این فیلم نمی توان چرچیل را جانی قلمداد کرد. برندون گلیسون ( وینستون چرچیل ) و لن کاریو ( فرانکلین روزولت ) در نمایی از فیلم چنانچه برخی می توانند وینستون چرچیل را جانی تمام دوران تاریخ بشری عنوان کنند و این ادعا ؛ دست برقضا هرگز پربیراه نیست. او در طی سالهایی که در ارتش بریتانیا خدمت می کرد و هم چنین در زمانی که بعنوان وزیر مستعمرات در کابینه انگلستان عضویت داشت و مهم تر از در طی دوران اول نخست وزیری اش ، کم آدم نکشت و کم ماموریت های گسترده آدم کشی ترتیب نداد. به گونه ایکه در برخی از اسناد عنوان می کنند که چرچیل تنها در هندوستان بین 6 تا 7 میلیون نفر را طی سالهای 1943 تا 1947 بواسطه سیاست های تند روانه اش روانه ی گور کرده است. در خلال جنگ جهانی دوم نیز از همان روزی که جایگاه وزارت مستعمرات را ترک کرد تا بعنوان نخست وزیر دوران جنگ انگستان ؛به دربار شاه جورج عزیمنت کند تا پایان جنگ دستانش به خون افراد زیادی اگرچه مستقیما آغشته نگشت اما ، سربازان متفقین پیرو دستوراتی بودند که سرمنشا تمامی آنها از افکار جنگی و سیاسی چرچیل تراوش کرده بود. اگر بخواهید از طریق دیدن در داخل طوفان به چنین نتیجه ای برسید ؛ به جواب دلخواه خود نمیرسید. از آن سو برخی اورا مهم ترین و برترین سیاستمدار تمام ادوار انگلستان و حتی جهان میدانند. نوع کارکرد او ؛ روش زندگی ، برخوردش با مردم و ملتش و هم چنین اتخاذ سیاست هایش در قبال شرکای سیاسی و تجاری کشورش و هم چنین مقابله با دشمنان ؛ از سوی طرفداران او عمدتا بی اشکال و حتی بعنوان یک رفرنس و مرجع جلوه گری می کند. اما با دقت در روایت در داخل طوفان ، می توانیم به یک آیتم اساسی برسیم که ردخور ندارد. اگر در مورد جانی بودن چرچیل و هم چنین در مورد منجی بودنش در خلال سالهای صدارتش ، قضاوت را به کناری نهیم، تحقیر شدن او از سوی ملتش در این فیلم بیش از هر چیز دیگری جلوه گری دارد. دست برقضا شروع فیلم ، با آغاز و روند شکل گیری این تحقیر صورت می گیرد. جنگ جهانی دوم روزهای آخرش را طی می کند و طبیعتا چرچیل سرمست غرور است و یا خوش بینی به انتخابات آینده کشورش و پیروزی حزب مطبوعش فکر می کند. در حالی که یک تشویش نهانی دمی او را آسوده نمی گذارد. دیالوگ های سکانس آغازین به خوبی این تشویش و در مواقعی غرور را می تواند نشان دهد. برندون گلیسون در نقش وینستون چرچیل در جنوب فرانسه با فراغت مشغول شنا است و افکارش با پایان جنگ گره خورده است و انتخابات در پیش رو. لحظاتی بعد شاهد حضور او در کنار همسرش کلمی ( بابازی درخشان جنت مک تر) در اقامتگاه پائیزی هستیم. دیالوگ ها برقرار است و خس و حال ها مطبوع اما آنچه از کاراکتر چرچیل بیش از هرچیز قابل مستفاد است ؛ تردید و شک اوست نسبت به انتخابات آینده . تردیدی که چرچیل حتی حاضر نیست آن را برای خود به زبان بیاورد و این کلمی است که با ظرافت به چرچیل یادآوری می کند که این شک می تواند اورا از پای دربیاورد . شکی که اگرچه خود صاحب آن تمام همتش را در پنهان کردن آن به کار میبرد اما این شک نه تنها در خود خانواده بلکه در کابینه و مردم نیز نفوذ کرده است. روزنامه ها نیز مدام از این شک حرف می زنند. سکانس ورود کلمی به اقامتگاه را به یاد بیاورید. آنجایی که دخترش با صدای بلند دارد تکه ای از تحلیل انتخاباتی را از روی روزنامه می خواند و کلمی به دخترش می گوید : اگر پدرت این مقاله را بخواند حتما ناخشنود خواهد شد؟ خب پس داستان چیست؟ بر اساس آنچه در فیلم می بینیم ؛ مگر برای بریتانیایی جماعت ؛ وینستون چرچیل سمبل پیروزی نیست؟ و مگر دولت او نتوانسته طی 4 سال نفس گیر هم اوضاع داخلی و هم جنگ بین المللی را کنترل کند؟ اگر اینگونه است پس این سایه شک و تردید برای پیروزی در انتخابات آینده از کجا می آید؟ یا اصلا ممکن است این شک یک نگرانی بیهوده باشد و بس؟ داستان اینجا است که مردم انگستان پس از پایان جنگ خیلی راحت چرچیل را کنار گذاشتند و به او برای روزهای صلح جهت لیدری اعتماد نکردند. برای آنها اقدامات چرچیل در زمان جنگ قابل احترام بود هما همین مردم بلافاصله پس از جنگ او را به کناری نهادند. طرفه اینکه همین مردم در انتخابات بعدی یعنی در سال 1951 دوباره حزب او و شخص وینسون چرچیل را به صدارت رسانیدند. نکته اینجا است که این عدم انتخاب ، شدید ترین تحقیر برای وینستون چرچیل در سطح جامعه بریتانیا و در بعد کلانش ؛ در سطح جهانی به شمار می آمد. هیچ بحثی در این نبود. در حالی که او در سخنرانی ها و در تبلیغات ابتدایی انتخابات از حزب رقیب پیش بود ؛ به ناگاه سقوط کرد. در داخل طوفان به این سقوط با بهترین روایت ممکن ؛ قصه چرچیل را به سر رسانیده است. اصلا عمده روایت در داخل طوفان به این سقوط اختصاص دارد. جایی که جامعه و نقش منحصر بفردش را نیز در این رابطه به عالی ترین وجهی به تصویر می کشد. از اینروست که در ابتدای نوشتار نیز ذکر کردم که در داخل طوفان ، صرفنطر از یک روایت شرح حال یا یک فیلم تقریبا جنگی ، در جا می تواند یک ملودرام اجتماعی نیز باشد. دو سکانس پایانی فیلم را به یاد بیاورید. جایی که بیش از هر موقعی نقش و تنفس اجتماع در تحقیر موقعیت سیاسی و حتی موقعیت خانوادگی سر وینستون چرچیل ، قابل عرضه است. در این نماها به وفور چرچیل را در هنگام قرائت سخنرانی های رادیویی و در اجتماعات می بینیم . آنچه چرچیل در این سخنرانی ها می گوید در واقع بیانیه های انتخاباتی و اعلان برنامه های کاری او برای دولت بعدی اش است. مواردی که با شدت و حدت از سوی او عنوان می گردد و نشان می دهد که او بسیار به این سیاسیت ها پایبند است و به اجرای آنها ایمان دارد. آنچه او می گوید البته تنها چیزی که ندارد، آیتم هایی است که مردم پس از تحمل سالها جنگ و سختی انتظارش را دارند حتی در حرفهای او نقش مردم در این پیروزی کمرنگ عنوان می گردد. جدای از نقش مردم در جنگ ، برقراری صلح واندکی آرامش و اندکی فراموشی از جنگ برای بیداری دوباره و ساختن ویرانه ها ، دیگر مواردی است که چرچیل از آنها سخن نمی گوید. در واقع هر آنچه مردم شایق به شنیدنشان هستند را در کلام او نمی یابند. کلوزآپ های چهره ی مردم در خلال این سخنرانی ها که متعدد نیز در سکانس پایانی کار شده ، همگی صورتی از جامعه را نشان می دهد که دیگر از صحبتهای غم افزا و نگران کننده عاصی اند و دیگر حاضر به شنیدنش نیستند. حتی اگر این صحبت ها توسط اسطوره ی سیاسی و جنگی آنها یعنی وینستون چرچیل گفته شود. سردی ، بهت ، بی تفاوتی و مهم تر از همه خشم آشکار مهمترین این واکنشها یی است که در این کلوزآپ ها جلوه گری می کند. در داخل طوفان به کامل ترین وجهی این عدم اعتماد، این احساس نارضایتی و این کنار گذاشتن و سر انجام تحقیر چرچیل را به تصویر می کشد. روایتی که پیش از این در هیچکدام از آثاری که در باره این شخصیت ساخته شده بود ، وجود نداشت. در داخل طوفان : in to the storm کارگردان : تادس او سالیوان /نویسنده : هیو وایت مور / بازیگران : برندون گلیسون در نقش وینستون چرچیل ؛ جنت مک تر در نقش کلمی چرچیل ؛ یان گلن در نقش شاه جورج و لن کاریو در نقش فرانکلین روزولت / محصول 2009 انگلستان و آمریکا / اکران : نوامبر 2009 / زمان : 105 دقیقه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 777]