واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: برش های کوتاه از زندگی در غزه به پسر4 ساله ام که هنگام بمباران بسیار می ترسید گفتم: اگر از بمباران احساس ترس کند ماهی کوچک او هم می ترسد. از آن لحظه به بعد با هر صدای انفجاری با سرعت به طرف حوض می رفت وبه ماهی خود می گفت:من نترسیدم، تو هم نترس!
عصر ایران - آن چه در زیر می آید ، برش های کوتاه و گویایی است از آن چه امروز در غزه می گذرد:- وائل حمود (58ساله ) تلاش می کند تا فرزندانش را در ساختمانی که توسط ارتش اسرائیل منهدم شده است پیدا کند ؛ هوا سرد و تاریک می شود. آتشی روشن می کند و درمقابل ساختمان منهدم شده می نشیند و اشک از چشمانش سرازیر می شود، در این حین خاطرات گذشته فرزندانش ،منیر و محمد را در ذهنش مررو می کند. امیدوار بود آنها را بتواند زنده از بین ایت همه آوار پیدا کند اما مردم به او می گویند نشستن تو در مقابل این ساختمان بیهوده است ، تمامی کسانی که در این ساختمان بوده اند شهید شدند. - یکی از دوستانم قصد شرکت در مراسم عزاداری عزیزترین دوست خود را داشت. وارد مجلس عزا شد اما بعد از لحظاتی متوجه شد که کسی را در این مجلس آشنا نیست و تصمیم گرفت از فرد کنار دستی خود سئوال کند.پرسید: اینجا مراسم ختم محمود نیست؟ طرف جواب داد: در این محل، هشت مراسم ختم بر پاست. - پدرم مهندس معماری است و در دانشگاه تدریس می کند، اکثر نقشه های دانشگاه شهرمان را پدرم طراحی کرده است. هنگامی که نیروهای غاصب اسرائیل ساختمان های دانشگاه را منهدم می کردند پدرم آدرس دقیق و نام آن محل را برای ما می گفت چرا که او بیست سال است که در این منطقه کار می کند و من متوجه شدم که بعد از هر انفجاری اشک از چشمان پدرم سرازیر می شود چرا که پدرم این ساختمان ها را مانند فرزندان خود می دانست که برای آنها از جان خود مایه گذاشته و شاهد بزرگ شدن و کامل شدن آنها بود. - تلویزیون را در راهرو، مقابل در خروجی قرار دادیم و همه اعضای خانواده خوابیدند ، اما ناگهان ارتش اسرائیل خانه ای که در مقابل خانه ما قرار داشت را بمباران کرد و ما ناچار شدیم که جای خواب و تلویزیون را جابجا کنیم و امید آن را داشتیم که برق منطقه وصل شود تا بتوانیم از طریق تماشای تلویزیون، بمباران شدن خانه ها و کشته شدن دوستانمان را برای لحظاتی فراموش کنیم ،اما افسوس که از برق خبری نبود ... یکی از این موشک ها به خانه ما اصابت کرد و پدر و دو برادرم را از ما گرفت. - پسر4 ساله ام ناصر، وقتی که منطقه ما بمباران می شد ترس زیادی او را فرا می گرفت و من برای اینکه او نترسد به او گفتم که اگر از بمباران احساس ترس کند ماهی کوچک او هم احساس ترس می کند. از آن لحظه به بعد با هر صدای انفجاری با سرعت به طرف حوض ماهی خود میرفت وبه ماهی خود میگفت : من نترسیدم، تو هم نترس! ناگهان موشکی در وسط حوض فرود آمد و پسر 4 ساله و ماهی اش را از من گرفت. - ماری انتوانت ملکه فرانسه زمانی که مردم فرانسه به نداشتن نان برای خوردن اعتراض کردند در جواب معترضان گفته بود که به جای نان، بیسکویت بخورند واین نشان از عدم آگاهی او به اوضاع مردم فرانسه بود. در غزه خبری از نان نیست ،اما در این منطقه توت فرنگی زیادی وجود دارد و کشاورزان با ترس و دلهره از حمله های موشکی اسرائیل به مزارع توت فرنگی خود می روند تا محصول خود را برای فروش ببرند . اکثر این کشاورزان را زن ها تشکیل میدهند و با حمل توت فرنگی بر سرشان روانه بازار می شوند با هر صدای انفجار لاحول ولا قوه الا باالله و بسم الله می گویند و پیش می روند. راستی حاکمان عربی میدانند چرا زن ها برای امرار معاش می روند ؟ مسلم است که همانند ملکه فرانسه از اوضاع مردم بی دفاع غزه اطلاعی ندارند و مشغول خوشگذرانی هستند. - زمان در غزه به سرعت می گذرد. مردم غزه با من تماس می گیرند و وصیّت شان را به من می گویند در حالی که من از طریق پیام کوتاه وصیتم را برای پدرم ارسال کرده ام ،اما آنها همچنان با من تماس می گیرند و اصرار می کنند که وصیّت شان را به عزیزانشان برسانم و اکثرا مردم غزه وصیت نامه های خود را در بطری گذاشته و درآب انداختند تا سرنوشت، آن را بدست عزیزانشان برساند . - اینجا غزه است، شهر محاصره شده، شهری که هر لحظه بوی مرگ به مشام می رسد...شاید الآن...شاید چند ثانیه دیگر! پس مکالمه تلفنی کوتاه است و مختصر و زمانی که مکالمه آغاز میشود، از سلام و احوالپرسی های معمول خبری نیست! مردم غزه با دوستان همشهری خود تماس میگیرند وبا یکدیگر سلام و احوالپرسی نمی کنند بلکه از هم می پرسند: هنوز زنده هستید؟ القدس العربی / ترجمه ، صادق حمزه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]