واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - یک- رودریگز را از کی می شناسیم؟ماجرا با یک خبر کوتاه شروع شد :«یک فیلمساز جوان امریکایی با هفت هزار دلار یک فیلم ساخته که صد و پنجاه میلیون دلار فروش کرده» دو- توی مسیر تجریش سوار مترو بودم وانواع دستفروش ها داشتند انواع اجناس ارزان را با بالا وپایین رفتن به جماعت می فروختند سه-«مختارنامه» کارجالب توجهی ست اما مشکل این است از مجموعه ی «امام علی(ع)» سرتر نیست یک- رودریگز را از کی می شناسیم؟ماجرا با یک خبر کوتاه شروع شد :«یک فیلمساز جوان امریکایی با هفت هزار دلار یک فیلم ساخته که صد و پنجاه میلیون دلار فروش کرده»فیلم را ما ندیده بودیم اما فکر کردیم یا فیلم خیلی الکی بوده یا خبر، خیلی تبلیغاتی! همان موقع در ایران یک فیلم کم خرج لااقل شصت تاهفتاد هزار دلار، خرج ساخت اش بود و خرج ساخت یک اثر مستقل در امریکا حدود پنج میلیون دلار؛ بنابراین اصلا با عقل جور در نمی آمد که یک فیلم، این قدر ارزان ساخته شود و این قدر گران بفروشد.بعدها که فیلم را را دیدیم دیگر اصلا باورمان نشد. فیلم از این کار آخر رودریگز که استیون سیگال و رابرت دنیرو توش بازی می کنند خیلی بهتربود. حالا بحث بر سر این است که چه بلایی سر این فیلمساز آمده که آن فیلم بی ستاره که با بازی دوست و همسایه[نه استعاره است نه کنایه، واقعا باهمین آدم ها] شکل گرفته بود و تازه آن هفت هزار دلار هم با قرض و قوله وخون فروشی [اشتباه نخوانده اید!سه بار خون اش را فروخت تاکار را به مرحله ی تدوین برساند] جور شده بود خیلی جان دارتر بود تااین کار شلخته وتقریبافاقد فیلمنامه که ضعیف ترین کار کیمیایی خودمان مقابل اش شاهکار است؟! تازه انتهای فیلم وعده هم داده که «قداره» های دو و سه هم ساخته خواهد شد! واقعیت امر این است که من هیچ وقت از کارهای این کارگردان خوشم نیامده اما همیشه برای تسلط اش بر ابزار کار وبه عنوان یکی از بهترین تکنیسن های هالیود احترام قائل بوده ام بااین همه در «قداره» از این تسلط تقریبا خبری نیست همچنان که از فیلمنامه های حساب وکتاب دار «دسپرادو»، «روزی روزگاری در مکزیک»، «بچه های جاسوس1»، «از بام تا شام1» و«شهرگناه». این فیلم اخیر حتی از فیلم ناموفقی مثل «وحشت سیاره» که چند سکانس خوب وایده هایی برای ارتقای ژانر داشت نا امید کننده تر است و بیشتر یادآور آثارخیلی ارزان چینه چیتا در دهه ی شصت است. راستی یک سوال : چرا هر وقت کار شسته رفته ای از رودریگزمی بینیم، توی شناسنامه ی اثر بر می خوریم به اسم تارانتینو؟[ گاهی اوقات البته این حضور صرفا منحصر می شود به چند سکانس جمع و جور] راستی! با این اوضاع و احوال باید فاتحه ی فیلم های پست مدرن را در هالیوود خواند؟ دو- توی مسیر تجریش سوار مترو بودم وانواع دستفروش ها داشتند انواع اجناس ارزان را با بالا وپایین رفتن به جماعت می فروختند .کوپه ها هم ازاین کوپه های جدید بود که به هم راه دارند. یک دفعه شنیدم که یک بنده خدایی دارد جنس واقعا تازهای را می فروشد: دوتا بلیط «ملک سلیمان» هزار تومن! بلیت ها مال چهارتا سینمای پدر مادر دار بودند و چاپ رنگی هم داشتند باعکس امین زندگانی . سوال این است: چرا باید بلیت های فیلمی که به روایت آمار ، دارد به مرز فروش یک میلیون دلاری نزدیک می شود، به یک ششم قیمت در مترو فروخته شود؟[به خدا منظور خاصی ندارم فقط دارم سوال می کنم!] سه-«مختارنامه» کارجالب توجهی ست اما مشکل این است از مجموعه ی «امام علی(ع)» سرتر نیست که هیچ،ارزش های هنری اش متاسفانه به پای آن کار هم نمی رسد چه در دیالوگ نویسی چه در ورود ایده ها به متن و چه در بازی ها[ مگر بازی اصلانی در نقش ابن زیاد].خیلی بد است که یک هنرمند با خودش مسابقه بدهد و از خودش ببازد. این واقعیت تلخ برای میر باقری پیش آمده. آیا پذیرفتن این واقعیت به این معنی ست که این مجموعه بد ساخته شده یا قابل مقایسه با آثار باری به هر جهتی ست که سال هاست از تلویزون ایران شاهد ساخت وپخش شان هستیم؟ نه! به نظرم اگر بخواهیم کار میرباقری را با چنین متری اندازه کنیم به نتایج منصفان ای نمی رسیم و احتمالا بیشتر از همه، به شعور خودمان توهین می کنیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]