واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > اعلمی فریمان، هادی - این رنچ نامه را جالب یافتم چون دختری مانند میلیون ها دختر به واکاوی درون بی نهایت خودپرداخته که آن را بی ویرایش و با همان ادبیات عین متن آورده ام: درظهر یک روز بهاری ودر هوایی دورازآلودگی و غبار هنگامی که می خواستم وارد مجتمع آپارتمانی شوم درمقابل درب ورودی نامه ای تا شده توجهم را جلب کرد.هنگامی که آن را برداشتم در ابتدای دو سطر متن گمان کردم از همان نامه های زنجیره ای معروف است که می گوید10 نسخه تکثیر کن تا به ثروت برسی و یا نهایتا تقاضای کمک است,اما با خواندن متن محتوای آن را بسیار جالب و البته دنیای کوچکی از دردناکی یافتم.درددلی دختری احتمالا جوان که خود را دراین زمانه ی رقابت بر سر زیباپسندی زشت می داند و برای زشتی خود از خدا طلب مرگ می کند,هرچند قلبش مملو از ایمان به خدا هم هست.تاکنون هرچه نوشته اند,نویسندگانند که از زبان قهرمانان زشت و زیبا,پیروز و شکست خورده ,کامیاب و ناکام خود می نویسندواین رنچ نامه را جالب یافتم چون دختری مانند میلیون ها دختر به واکاوی درون بی نهایت خودپرداخته که آن را بی ویرایش و با همان ادبیات عین متن آورده ام: "به نام خدا.با عرض سلام به کسی که این نامه را می خواند.ازکسی که این نامه را می خواندخواهشی دارم واین که اگر نماز می خواندبرای من دعا کند تا دعایم مستجاب شود.می دانی چرا خودم از خدا نمی خواهم,چون می دانم جواب او به من یک کلام است,نه.دلیلش این است که من خیلی خیلی خیلی و بی نهایت زشت هستم,آنقدر که بچه های 8,6 ساله به من می گفتند تو زشتی.لابد می گویی بچه هستند,درست بچه هستند ولی از قدیم گفتند حرف راست را از بچه بشنو.بچه های حالا هم آن قدر خوشگل و زرنگ هستند که بدانند کی خوشگل و کی زشت است.بزرگ ترها هم با نگاهشان به من می گویند. ازت می خواهم که برایم دعا کنی تا مشکلاتم تمام بشود و زندگی جدیدی را شروع کنم.ازت می خواهم اگر قرار نیست زندگی جدیدی را شروع کنم مرگ من را بدهد.می دانی بارها به خودکشی فکر کرده ام,ولی می ترسم هم از آن دنیا,چون می دانم بخشیده نمی شوم.آن قدر دلم پر است وقتی خودم را در آیینه می بینم حالم از خودم بهم می خورد چون بی نهایت زشت هستم.خدا را به خاطر اینکه به من سلامتی داده شکر می کنم,اما این دنیا بی وفا است.ای کاش می شدحداقل پسر بودم,چون این قدر بدبخت نبودم.پدرم خسیس است به من پول نمی دهد.جایی کار می کنم از این سر شهر به اون سر شهر می روم,می دانید برای چقدر؟برای 25000هزار تومان.پدرم بی نهایت خسیس است.اگر نبود من را به دانشگاه می فرستاد.برای من کاری می کرد.پدر و مادرم من را اصلا دوست ندارند,چون من مثل پسرشان و دختر کوچکشان خوشگل نیستم بلکه بیسار زشت هستم.ما3 تا فرزند هستیم.من فرزند دوم خانواده هستم که به قول مادرم ای کاش هرگز به دنیا نمی آمدم.خیلی دلم پر است,این روزها همش گریه می کنم و به خاطر زشتی ام خودم را می زنم.افسوس می خورم ای کاش پایم می لنگید ولی خوشگل بودم,ای کاش خدا با من لج نمی کرد,ای کاش می شد خودم را راضی کنم به برخی کارها و نمی شود یا اگر بشودمن نمی توانم قبول کنم.من آن قدر بدبخت هستم که حد ندارد.آن قدر بیچاره هستم که حد ندارد.از خدا می خواهم دعاهای من را قبول کند.خیلی ها به من گفتندتو زشتی .نمی دانم چه کار کنم اما می دانم که واقعیت را می گویند.ای خدای بزرگوار چرا من را زشت آفریده ای.چرا به من خوشگلی ندادی.چرا باید زنده باشم.باید زنده باشم زجر بکشم.چرا مرگ من را نمی دهی,فکر نکنی که دیونه هستم.واقعیت اینکه از این دنیا سیر شدم,چون هیچ کدام از آرزوهایم برآورده نمی شود.باتشکر برایم دعا کنید خواهش می کنم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 922]