تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زمستان بهار مومن است از شبهاى طولانى‏اش براى شب زنده‏دارى واز روزهاى كوتاهش براى روز...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866172117




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كودكي كه مي‌خواهد مادر خوبي براي عروسكش باشد


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: كودكي كه مي‌خواهد مادر خوبي براي عروسكش باشد خبرگزاري فارس: در راهروي دادگاه به ناپايداري سراب زندگي، به سستي و از هم گسيختگي زندگي توجه نمي‌كنم زيرا كودكاني آنجا نشسته‌اند كه از ترس پدر و مادر پشت چادر غريبه‌اي پنهان مي‌شوند، آن غريبه كسي نيست جزء يك مددكار. . . زندگي با عشق و اميد آغاز مي‌شود؛ با تولد كودك، شيرين‌تر مي‌شود؛ گاهي خانواده‌اي كوچك از اين اجتماع بزرگ با حسرت به كودكان ديگر چشم مي‌دوزند تا شايد روزي دستان كودكشان را نوازش كنند و گاهي نتيجه نمي‌دهد و زندگي بدون داشتن كودك به پايان مي‌رسد. در راهروي دادگاه به ناپايداري سراب زندگي، به سستي و از هم گسيختگي زندگي توجه نمي‌كنم زيرا كودكاني آنجا نشسته‌اند كه از ترس پدر و مادر پشت چادر غريبه‌اي پنهان مي‌شوند، آن غريبه كسي نيست جزء يك مددكار. . . در ميان كودكان، دختر بچه‌اي كوچك با موهاي بافته شده و چشماني سياه‌ مرا به سوي خود كشاند. هرچه به او نزديكتر مي‌شوم ترس و وحشت در چشمان كودك افزايش مي‌يابد و كودك خود را در زير چادر مددكار پنهان مي‌كند. در جست‌وجوي علت فرار كودك،‌ پشت سر خود سنگيني سايه‌اي را احساس كردم، كودك مي‌گريزد از مردي قد بلند ! مددكار آنها را به نشستن در صندلي مقابل راهنمايي مي‌كند،‌ دوباره نگاهم به نگاه كودك پيوند مي‌خورد و گل لبخندي كمرنك روي لبان او شكوفه مي‌كند، مددكار او را نوازش كرد و او را آرام بر روي صندلي كنار خود نشاند. با هديه شكلاتي خود را ميهمان دنياي پرغصه كودك مي‌كنم؛ دستان كبود كودك و گردن سوخته او لبخند دلربايش را كمرنگ جلوه مي‌دهد. «دليل فرار اين دخترك از والدينش چيست؟» مددكار مي‌گويد: «متأسفانه اين كودك بارها از سوي والدينش تنبيه شده است.» مددكار مي‌گويد و ذهن من از سنگيني كلمات مي‌گريزد. «با جيغ و فريادهاي كودك در خانه و ناله‌هايش همسايه‌ها در جريان موضوع قرار گرفته‌اند كه بعد از مشاوره و درمان پزشكي و تأييد پزشكي قانوني متوجه شديم كه كودك به مدت 7 الي 8 ماه كه توسط پدر با سيگار مورد آزار جسمي قرار گرفته است و مادر كودك هم به بهانه‌هاي مختلف تمام بدن كودك را مورد آزارهاي جسمي از جمله سوزاندن و داغ كردن قرار داده است.» دخترك 4 - 5 ساله به نظرمي‌آيد. او را زهرا صدايش مي‌كنند.به آرامي دستم را به نشانه‌ دوستي به سمت زهرا دراز مي‌كنم و او هم مشتاقانه دستم را در ميان پنجه خود مي‌فشارد. «زهرا چه كسي را دوست داري؟» نگاهي به مددكار مي‌كند، چشم از او مي‌گيرد و مي‌‌گويد: «اين را». بعد عروسكش را به من نشان مي‌دهد. « زهرا دستت چي شده؟» مظلومانه مي‌گويد: «مامانم زده» صورتش در بغضي كودكانه مچاله مي‌شود،‌ اشك در چشمانش مي‌دود و مي‌گويد: «من مامانم را دوست ندارم». با صداي قاضي به خود مي‌آيم . آنها را به داخل اتاق فرا خوانده‌اند. قاضي، از دليل آزار جسمي فرزندشان مي‌پرسد، مرد كه در جايگاه ايستاده با صدايي لرزان مي‌گويد: «نمي‌دانم، خسته بودم و كار و مشكلات بر من فشار آورده بود، وقتي به خانه مي‌آمدم حوصله سر و صدا را نداشتم و همسرم هم دائم از كودكمان گله مي‌كرد من هم بي‌محابا عصباني مي‌شدم و كودك خود را آزار مي دادم». « اين هم شد دليل؟» مرد جوابي ندارد، مگر دخترك جز محبت چه چيزي را از پدر مي‌خواست؟ طنين صداي گريه‌ مادر زهرا، ما را به خود مي‌آورد، نالان مي‌گويد: «اشتباه كردم، ما فرزندمان را دوست داريم مگر جز زهرا فرزند ديگر هم داريم». خيز برمي‌دارد تا دل‌ را به هواي كودكش آرام كند اما كودك مي‌گريزد و آغوش مددكار را پناه مي‌گيرد. قاضي زن را به نشستن و دوري از فرزندش فرا مي‌خواند: «درست است كه شما والدين اين كودك هستيد ولي طبق قوانين و ضوابط اين كودك از حقوق خاصي برخوردار است كه جامعه در مقابل اين قوانين از اين كودكان ناتوان دفاع مي‌كند و طبق قانون اين كودك فعلاً به شما تعلقي ندارد». زهرا كوچولو بهت زده به همه نگاه مي‌كند، قاضي اين بار از زهرا مي‌پرسد: «زهرا تو در خانه چه كار مي‌كردي؟»، همه تعجب مي‌كنند.سوالي تعجب آوراست. با الفاظي كودكانه شمرده شمرده مي‌گويد: «من فقط بازي مي كردم، اگر با صداي بلند مي‌خنديدم مامان اخم مي‌كرد، گاهي هم مي‌خواستم با بابا بازي كنم اما او مرا كتك مي‌زد» -«زهرا دستت چي شده؟» -«پدر با سيگار خود دست مرا سوزوند.حواسم نبود و پام به جاسيگاري بابا خورد عصباني شد و سيگار را رو دست من گذاشت.» قاضي برمي‌خيزد، از اتاق بيرون مي‌رود و بعد از چند دقيقه بازمي‌گردد، زهرا آن‌چنان غرق عروسك‌بازي است كه اين رفت‌وآمد را توجهي ندارد، فقط هر از گاهي از نگاه پدر و مادر مي‌گريزد. سرپرستي زهرا با حكم قاضي به شخص ديگري سپرده شد. -« زهرا با من دوستي؟» -«بله» -«پدر و مادرت را دوست داري؟» به عروسكش نگاهي مي‌اندازد، مي‌خندد و مي‌گويد: «بله آخه مريم جون (مددكار) گفته كه اون موقع بابا و مامان عصباني بودن » با جمله‌اي ديگر مرا به سكوت فرا مي‌خواند:« من مي‌خوام براي عروسكم مامان مهربوني باشم، مريم‌جون گفته خدا مامانو را دوست داره» دستان كوچك زهرا و چشمان اشك‌آلودش زندگي را به گونه‌اي ديگر تفسير مي‌كرد گاهي يك نگاه در نزديكي ما معنا و مفهوم بسيار دارد، به سادگي از كنارآن نگذريم... انسيه آبشاري انتهاي پيام/




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن