تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى از اصحاب خود را غمگين مى‏ديدند، با شوخى او...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815075086




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

‫ناگفته هاي زاكاني از مبارزه با فساد و رانتخواري‬


واضح آرشیو وب فارسی:الف: ‫ناگفته هاي زاكاني از مبارزه با فساد و رانتخواري‬
علي زاكاني از حدود ۱۳سالگي وارد مبارزه با رژيم شاه شد و از ۱۵ سالگي به جبهه رفت و ۶۲ ماه فضاي روحاني و معنوي جنگ را زير آتش دشمن با ۱۵ عمليات تجربه كردو به درجه جانبازي و سرداري نائل شد.اما عنوان مقدس سرداري را كه موعدش رسيده بود، نپذيرفت و ترجيح دادبسيجي باقي بماند. او يادگار شهداي تخريب و اطلاعات و عمليات است.

علي زاكاني از ۱۲ ، ۱۳ سالگي وارد مبارزه با رژيم شاه شد و از ۱۵ سالگي به جبهه رفت و ۶۲ ماه فضاي روحاني و معنوي جنگ را زير آتش دشمن با ۱۵ عمليات تجربه كردو به درجه جانبازي و سرداري نائل شد.اما ترجيح دادبسيجي باقي بماند و زير بار درجه و عنوان مقدس سرداري نرفت. او يادگار شهداي تخريب و اطلاعات و عمليات است.بعد هم وارد عرصه جنگ نرم شد و بسيج دانشجويي را با حداقل امكانات وقت به شكل نوين و امروزي متحول و اثرگذار كرد.بعد هم سنگر مجلس را براي ادامه خدمت برگزيد و بزرگترين تحقيق و تفحص هاي مجالس ايران را مديريت كرد. او بواسطه مبارزه با فساد و كانون هاي قدرت و ثروت مورد بيشترين تخريبها قرار گرفته است. زاكاني ناگفته هاي بسياري دارد.

زاكاني پس از حضور در لشگرهاي محمّد رسول‌ا… (ص) و سيدالشهداء (ع) و قرارگاههاي جنوب و غرب، عمده حضور خود را در واحدهاي تخريب و اطلاعات و عمليات سپري كرد و توفيق قبول مسئوليت‌هايي از جمله معاون گردان، مسئول محور اطلاعات و عمليات قرارگاه نجف ۳، قائم‌مقام اطلاعات و عمليات لشگر محمّد رسول‌ا... (ص) و نهايتاً مسئوليت محور اين لشگر بعد از عمليات بيت‌المقدس ۴ را كسب نمود. زاكاني با پايان جنگ‌ تحميلي، در سال ۱۳۶۸ پس از مدتها دور بودن از فضاي درس و تحصيل، در كنكور سراسري شركت كرد و در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۸ رشته پزشكي را در دانشگاه علوم پزشكي تهران شروع و در تابستان سال ۱۳۷۶ دكتراي عمومي‌ را اخذ كرد و بعد از آن با شركت در آزمون تخصص، به‌عنوان دانشجوي دوره تخصصي پذيرفته شد. در سال ۱۳۸۰ دوره تخصصي پزشكي هسته‌اي را آغاز و در اسفند ۱۳۸۲ آن را به پايان رساند و هم‌اينك بعنوان عضو دانشگاه علوم پزشكي تهران در مركز پزشكي هسته‌اي مجتمع بيمارستاني امام خميني(ره) خدمت مي‌نمايد، سابقه حضور داوطلبانه درجبهه‌هاي جنگ تحميلي وي را بر آن داشت تا از بدو ورود به دانشگاه، فعاليت‌هاي اجتماعي داوطلبانه خويش را در قالب حضور در تشكل‌هاي دانشجويي سامان بخشد كه از جمله آنها مي‌توان به عضويت در شوراي مركزي انجمن اسلامي، تأسيس و قبول مسئوليت بسيج دانشجوئي دانشگاه تهران و علوم پزشكي تهران به مدت هفت سال به ‌همراه ديگر مسئوليت‌ها در دانشگاه اشاره كرد. او در اواخر سال ۱۳۷۷ مسئوليت بسيج دانشجوئي دانشگاه‌هاي استان تهران و از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۲ مسئوليت سازمان بسيج دانشجوئي كشور را بر عهده گرفت. وي منشاء تحولات اساسي در تحركات بسيج دانشجويي بود.در انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي در كسوت آبادگران در تهران نامزد و به‌عنوان نماينده مردم شريف تهران، ري ، شميرانات و اسلامشهر به مجلس راه يافت. حضور در هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي، هيئت رئيسه كميسيون آموزش مجلس و شوراي مركزي فراكسيون اصولگرايان در كنار قبول مسئوليت دبيرخانه مبارزه با مفاسد اقتصادي مجلس و عضويت در كميسيون ماده ده احزاب به‌همراه فعاليتهاي قانونگذاري و نظارتي به‌ويژه توفيق انجام بزرگترين تحقيق و تفحص مجلس در دوره صد ساله خود با عنوان تحقيق و تفحص از نظام آموزش عالي كشور و همچنين تحقيق و تفحص از آزمون دستياري و قوه قضائيه، از ديگر فرصت‌هاي خدمتگزاري وي در دوران نمايندگي در مجلس هفتم بود و در ادامه در انتخابات دور هشتم مجلس شوراي اسلامي نيز به مجلس راه يافت و در كنار پيگيري فعاليتهاي قبلي در كسوت نايب رئيسي كميسيون اصل نود مجلس و با قبول مسئوليت حوزه قوه مجريه در اين كميسيون و كميته اقتصادي آن پيگير امور مربوط به رفع مشكلات اقتصادي از بعد نظارتي و تلاش براي مواجهه فعال با مفاسد اقتصادي را با همكارانش دارد، كميسيوني كه به همت فعالان آن اينك بعنوان يكي از اركان نظارتي كشور فعاليتي چشم‌گير يافته و با اثربخشي بالاي خويش و تغيير رويه خود براي انجام نظارت فعال بجاي مواجهه منفعلانه با امور، سهم مهمي از تلاشهايش را صرف پيشگيري و رفع نواقص و معايب نموده است. زاكاني در آخرين توفيقاتش از ۳ سال پيش بنابرضرورت فعاليت در حوزه رسانه‌اي كشور، هفته‌نامه پنجره را با رويكرد كارشناسي و نقد و تبيين امور از نگاه گفتمان انقلاب اسلامي در ابعاد مختلف بويژه تبيين انديشه نوراني بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي و مقام معظم رهبري راه‌اندازي كرد. وي هم اكنون دبير كل جمعيت رهپويان انقلاب اسلامي است.

متن گفتگوي تفصيلي خبرگزاري فارس را كه شامل برخي ناگفته ها از دوران انقلاب، دفاع مقدس، تحولات بسيج دانشجويي ، اخذ مدرك دكترا، انجام بزرگترين تحقيق و تفحص ها و مبارزه با فساد و رانتخواري و رسيدگي به پرونده مرتضوي و سيلي از تخريب ها و... مي باشد، به شرح ذيل مي خوانيد:

* فارس: آقاي زاكاني درباره زندگي خانوادگي و تحصيلات خود برايمان توضيح دهيد.

بنده متولد اسفند ۱۳۴۴ ميدان خراسان خ لرزاده در خانواده‌اي مذهبي پذرم در كارخانه سينما‌سازي مشغول بود. شغل آزاد داشت و به دليل علاقه به كشتي داور بين‌المللي كشتي و از پيشكسوت‌هاي ورزش باستاني بود.

وي خاطرات بسيار شيريني از مرحوم تختي داشت و بعد از انقلاب مسئوليت مراسم سالگرد تختي تا امسال با پدرم بود كه به رحمت خدا رفت لذا محيط زندي ما مذهبي بود و بيشترين تاثير را از مادر‌بزرگم (مادر مادرم گرفتيم) و از باب نفس پاك بيشترين تاثير را در زندگي ما داشت و ۸ و ۹ سال با ما زندگي مي‌كرد و هميشه توصيه به ديانت مي‌كرد.

بنده از ۴ سالگي به مدرسه رفتم؛ در سال پيش‌دبستان و تا انتهاي دوره راهنمايي را در يك مدرسه ملي بودم مدرسه غيرانتفاعي كه در محل زندگي ما معروف بود و سال آخر مدرسه كه درسم خوب بود و نفر دوم شدم با انقلاب اسلامي مصادف شد.

شيريني‌هاي انقلاب هنوز در كام ماست آن زمان ما نوجواني ۱۳ ساله بوديم كه داخل مدرسه تظاهرات مي‌كرديم و در واقع فعاليت سياسي اجتماعي ما در مدرسه آغاز شد ما با انقلاب اسلامي و راهپيمايي‌ها ...

توجه مي‌كنيم عجيب است، ما با بچه‌محل‌هاي خود براي تظاهرات به ميدان آزادي مي‌رفتيم و از آنجا پياده به منزل برمي‌گشتيم و اصلا احساس خستگي نمي‌كرديم.

روزي كه امام از فرانسه آمدند من با پدرم و برادرم از ميدان خراسان پياده به بهشت زهرا رفتيم و برگشتيم.

شروع فعاليت سياسي اجتماعي ما با انقلاب اسلامي و در مدرسه آغاز شد در مدرسه نقشه مي‌كشيديم و براي تظاهرات به خيابان مي‌رفتيم لذا همه داشته‌هاي ما از انقلاب اسلامي و به بركت وجود امام و روشنگري ايشان است؛ منشاء همه اينها نيز اسلام است. بزرگترين سرمايه همه عوالم اسلام است. لذا اين اسلام بود كه اين بزرگي را به ما بخشيد و موجب هدايت ما شد.

* فارس: قبل از انقلاب در كدام مسجد رفت و آمد داشتيد؟

مسجد ما لرزاده بود. مرحوم عميد زنجاني بود و بعد از اون ما بيشتر فعاليت‌هايمان از سال ۵۹ به بعد در مسجد همت‌آباد با آيت‌الله تنكابني بود. يك خاطره شيرين كه براي خودم نيز ماندگار است اين است كه يك روز كه به راهپيمايي مي‌رفتيم كمي از مدرسه دور شديم و به سمت خيابان منصور رفتيم آنجا ماشين‌هاي گادر دنبال ما كردند در حالي كه ما فقط دانش‌آموزان ۱۲ _‌۱۳ ساله با سن كم بوديم لذا هر كس جايي مخفي شد و من نيز ناخودآگاه وارد اتوشويي شدم و پشت پيشخوان اتوشويي رفتم و كوهي از لباس‌هاي مردم آنجا بود. من هم با سر به زير لباس‌ها رفتم و تا وقتي كه آژير‌ها و سر و صداها تمام شد از زير لباس كثيف‌ها خارج شدم. صاحب آن اتوشويي متحير مانده بود كه يك نوجوان ۱۳ ساله اينجا چه كار مي‌كند.

در واقع انقلاب اسباب رشد همه ملت‌ها شد و ما بعد از دوره متوسطه به مدرسه ابوريحان رفتيم كه سمت خيابان عارف قرار داشت.

رشته تحصيلي من علوم تجربي بود. با شروع انقلاب و بعد از پيروزي انقلاب در دستجات محلي كه حفظ و حراست محله را بر عهده داشت حضور داشتم. گروه ما بچه‌هاي محله بودند كه محل را حيطه‌بندي كرده و مشغول پاسداري بودند. بعد از تاسيس بسيج هم تمام آمال و آرزوهاي ما هم در آنجا بود تا وقتي كه جنگ شروع شد من آن موقع سنم بسيار كم بود و در مسجد هيچ مسئوليتي نداشتم اما در مدرسه بسيار فعال بوديم چرا كه مدرسه ابوريحان كانون منافقين بود و آنها صبح به صبح آنجا مي‌آمدند هرچند كه تعدادشان كم بود اما بسيار فعال بودند. بنابراين ما هم با ساير دانش‌آموزان گروهي را در مقابل آنها راه انداختيم كه همزمان با آنها ورزش مي‌كرديم و مثل آنها شعار مي‌داديم.

بنده از همان ابتدا تا امروز هر موضوعي را با ميزان و ملاك امام (ره) و مقام معظم رهبري سنجيده‌ام.

* فارس: امام كه آن موقع علني هنوز چيزي را با صراحت اعلام نكرده بودند؟

خير. توصيه‌هايي كه امام مي‌فرمود كاملا شفاف بود و از طرفي مسير منافقين نيز مشخص بود كه افراطي و تند است. وقتي جنگ شروع شد با توفيق خدا از تيرماه سال ۶۰ و ۹ ماه پس از شروع جنگ در منطقه حاضر شدم و آن زمان ۱۵ سالم بود.

* فارس: اولين بار چگونه به جبهه رفتيد؟

آن زمان شهيد چمران تازه به شهادت رسيده بود و ما در داخل نيز وضعيت به هم ريخته‌اي داشتيم چرا كه من شهيد چمران را بعد از بازگشتش از لبنان در مسجدمان مشغول سخنراني ديدم. شهيد چمران آنجا درباره لبنان صحبت كرد و آن صلابت و بزرگي و عظمت، حيا، دينداري، همت و مصمم بودن را با تمام وجود در شهيد چمران احساس كردم و صد دل عاشق او شدم.

بعد از شهادت شهيد چمران خيلي به ما سخت گذشت و شهادت ديگري كه براي ما دشوار بود به شهادت رسيدن شهيد بهشتي بود چرا كه شهادت ايشان و در عين حال تحمل طعنه‌زدن‌ها بسيار دشوار بود.

تلقي‌اي كه از شهيد بهشتي وجود داشت برخي او را تماميت‌خواه و انحصار‌گرا مي‌دانستند لذا با شهادت ايشان برخي مي‌گفتند خب چنين عنصري از بين رفت و اين مسئله دل انسان را خون مي‌كرد. ما بعد از شهادت شهيد بهشتي نيز راهپيمايي كرديم.

درباره شهيد چمران نيز همين سختي‌ها وجود داشت. دايي بنده مرحوم كدخدايي و شهيد چمران رفاقت داشتند و آن شهيد بسيار به وي علاقه داشت.

دايي بنده وقتي كه عازم منطقه بود به من نيز پيشنهاد داد با او همراه شوم. مادرم آنجا حرفي نزد و گفت از پدرت اجازه بگير. وقتي من از پدرم پرسيدم ايشان گفت برو و اين براي من غيرقابل تصور بود كه پدر و مادرم انقدر راحت به من اجازه دهند تا پايان جنگ كه در منطقه بوديم حتي يك بار نيز پيش نيامد كه پدر و مادرم از من بخواهند كه به جبهه نروم و اين براي من يك افتخار است البته امثال چنين خانواده‌هايي زياد است و اين امر يك قاعده است. ما هنگام غروب آفتاب همراه با دايي‌ام از تهران خارج شديم. وقتي از دزفول عبور مي‌كرديم هنوز آفتاب نزده بود اما توپ‌هاي ۱۰۵ را كه دشمن كنار جاده چيده بود مي‌ديديم يعني دشمن تا اين حد به ما نزديك شده بود. ما سپس به اهواز رفتيم و فعاليتمان اين بود كه به خط مي‌رفتيم و ماشين‌هايي كه آنجا خراب مي‌شدند تعمير مي‌كرديم. آن زمان شهرداري‌ها مامور تعمير ادوات جنگي بودند.

اولين بار كه در كرخه نور به خط رفتم وقتي صداي سوت خمپاره را مي‌شنيدم بلند مي‌شدم و آن را نگاه مي‌كردم و نمي‌دانستم كه تركش آن بعد از صدا مي‌آيد. يعني كاملا وضعيت ابتدايي در جنگ داشتم. همانجا يك نفر به سر من زد و گفت مراقب باش تركش‌ها بعد از صدا مي‌آيد! ما به تهران برگشتيم و آغاز سال تحصيلي بنده به كلاس درس رفتم و از تابستان سال ۶۱ كلا به منطقه رفتيم و آنجا ماندگار شديم.

بار دوم در كسوت امداد‌گر بسيجي به جبهه رفتم و بعد از اتمام عمليات مسلم زماني كه به تهران برگشتيم آبان ماه سال ۶۱ بود كه ۲ ماه در تهران بوديم و مجدد به منطقه بازگشتيم. در ۲۱ ارديبهشت سال ۶۲ از منطقه برگشتم و يكي از اعتقاداتم اين بود كه حتما درسم را همزمان با جبهه بخوانم. آن زمان در سرپل ذهاب و قصر شيرين بوديم و از آنجا به تهران برگشتيم و امتحاناتم را دادم و مجدد به منطقه بازگشته و به گردان تخريب رفتم و تا اواسط سال ۶۴ آنجا بودم و تا آخر جنگ به اطلاعات عمليات جنگ منتقل شدم.

* فارس: چند سال جبهه بوديد و در چند عمليات شركت كرديد؟

بيش از ۶۲ ماه در جبهه بودم و ۱۵ عمليات شركت كردم.

* فارس: معنوي‌ترين لحظه جبهه براي شما چه زماني بود؟

سه تا از آن خاطرات معنويم را مي‌گويم. يكي از خاطراتم مربوط به برادري است كه با وي صيغه برادري خوانده بودم كه از قبل به من گفته بود شهيد مي‌شود و در نهايت نيز بعد از مجروحيت و جانبازي به شهادت رسيد. نيم ساعتي قبل از شهادت سر او را روي زانوي خود گذاشتم و تا وقتي كه او جان داد به همين شكل بوديم. بعد از شهادت چشمان او را بوسيدم و چشمانش را بسته و رويش را پوشاندم. اين شهيد قبلا معاون گروهان سلمان بود.

خاطره ديگرم كه براي خودم هميشه عجيب بود اين بود كه در عمليات بيت‌المقدس ۴ وقتي خط در حال شكستن بود بنا شد به جلو برويم و ببينيم كه چه شرايطي در آنجا حاكم است. وقتي دشمن ديد ما دو نفر مشغول حركت به سمت خط هستيم يكدفعه بر سر ما آتش مي‌ريخت. ما در سنگچين خوابيديم و دشمن به صورت وحشتناكي منطقه را مي‌كوبيد من به دوستم جواد گفتم كه اين آخرين لحظات ماست بيا با هم قرآن بخوانيم تا با قرآن شهيد شويم. ما در جيب خود قرآن كامل داشتيم. وقتي كه قرآن را باز كردم اين آيه آمد كه «هيچ برگي از درخت نمي‌افتد مگر آنكه خدا بخواهد» من آنجا تمام باورها و معادلاتم تغيير كرد. آيه‌اي كه براي دوستم در قرآن باز شد آن هم مربوط به اراده خداوند بود. لذا من به او گفتم كه بلند شو تا زير آتش برويم. ما حتي سرمان را هم خم نمي‌كرديم چرا كه فهميده بوديم تا خدا نخواهد هيچ اتفاقي نمي‌افتد. وقتي ما به خط برگشتيم آنجا ما را دعوا كردند و گفتند مگر شما از جان خود سير شده‌ايد و چرا با اين وضع نزديك بود ما را گرفتار كنيد. آنها در واقع توجهي به آيات قرآن نداشتند. در والفجر ۸ نيز يك بار مثل اين اتفاق براي ما تكرار شد.

خاطره سومم اين بود كه يك شب در شلمچه به گشت شناسايي رفتم و وقتي به سيم خاردار و ميدان مين عراقي‌ها رسيدم فاصله بسيار نزديكي با دشمن داشتم و تنها ۵۰ متر با دشمن فاصله داشتيم اما ناچار بوديم كه آنجا شناسايي كنيم. بعد از آنكه بچه‌ها را آنجا نشاندم وارد ميدان مين شدم و ديدم كه كمين عراقي آنجا نشسته و ما را نگاه مي‌كند با خودم فكر كردم كه بروم يا نه؟ آيه وجعلنا را با خود زمزمه كردم. ما غير از قرآن هيچ چيز نداشتيم آيه را خواندم و وارد ميدان مين شدم در حالي كه آن عراقي روبروي من نشسته بود ميدان را بررسي كردم اما انگار آن فرد ما را نمي‌ديد.

اين خاطرات طوري است كه اگر آدم خودش آن را حس نكند نمي‌فهمد از اين قبيل خاطرات بچه‌هاي رزمنده بسيار دارند.

* فارس: چند بار تركش خورديد؟

به اين موضوع وارد نشويم.

* فارس: جانبازي شما از چه ناحيه‌اي است؟

مگر مرا بازجويي مي‌كنيد؟

*فارس: نسل جوان و انقلابي نيازمند اين خاطرات است

اولين بار كه مجروح شدم عمليات خيبر و سومين عملياتي بود كه به منطقه مي‌رفتم و از نظر جسمي نيز خيلي قوي بودم در غرب كه به كوهنوردي مي‌رفتيم يك بشكه ۲۰ ليتري آب پشتم مي‌گذاشتم و از كوه بالا مي‌رفتم تا پاهايم قوي شود. بنده در تاريخ ۱۰ اسفند ۶۲ تير خوردم و آنجا دست راستم از كار افتاد. در عمليات‌هاي بعدي نيز شيميايي شدم.

* فارس: در كدام عمليات؟

در عمليات بدر و بيت‌المقدس ۴ كه كارم به كمپ كشيد و بيمارستان كشيد

* فارس: بيشترين تاثير را در جبهه ها از چه كسي گرفتيد؟

بنده بيشترين تاثير را از شهيد عبدالله نوريان داشتم. البته ما هرچه داريم مديون امام و آقا هستيم اما در مقام عمل در جنگ و جبهه بيشترين تاثير را از عبدالله نوريان گرفتم.

* فارس: آقاي نوريان چكاره بود؟

فرمانده گردان ما بود؛ اگر بخواهم يك خاطره درباره او بگويم اين است كه او مي‌خواست وارد پادگان دوكوهه شود كه دژبان او را نمي‌شناخت و از وي تعريف كرد بدون آنكه بداند اين فرد خود عبدالله است. ايشان شب تا صبح گريه مي‌كرد و مي‌گفت شما كار كرديد و من مشهور شدم و صبح استعفاي خود را نوشت و ظهر آن روز آن را به شهيد رستگار داد و دليل خود را هم اين عنوان كرد كه من شهرت پيدا كردم و نمي‌توانم نفس خود را كنترل كنم كه البته آقاي رستگار از او تعريفي كرد كه وي خوشش نمي‌آمد؛ بعد از عمليات خيبر نزديك ۲ هفته به عزلت‌نشيني رفت تا به خود‌سازي بپردازد و اسير شهوت تعريف ديگران نشود. چنين انساني همه چيز را خدايي مي‌ديد. او در كسوت شاگردي اميرالمومنين عليه‌السلام آموزه‌هايي ياد گرفته بود كه براي ما درس‌آموز بود و در حقيقت وي به سمت قله بشريت حركت كرده بود.

بنده خاطرات متعددي از او دارم؛ اين خاطره را حاج قاسمي تعريف مي‌كرد و مي‌گفت: ايشان در مشهد ازدواج كرد و بعد از ۳ روز به جنگ برگشت در حالي كه در جبهه‌ها خبري نبود؛ او در پاسخ به اينكه چرا در حالي كه تازه ازدواج كرده‌اي مي‌خواهي به منطقه بازگردي نكته‌اي گفته بود كه براي همه ما درس‌آموز است. او گفته بود «يك بسيجي براي مرخصي نزد من آمده بود من به او ۷ روز مرخصي داده بودم اما آن بسيجي بعد از ۱۰ روز بازگشت و وقتي به او گفتم چرا تاخير داشتي گفت كه زن گرفتم اما من به او گفتم ۱۰ روز براي زن گرفتن زياد است اما وقتي خودم زن گرفتم از خدا خجالت كشيدم و پيش خودم گفتم كه بايد ظرف ۳ روز به منطقه برگردم تا دنياي اين بسيجي را درك كنم.»

برخي انسان‌ها حاضر هستند براي رسيدن به قدرت و منافع خود دست به هر كاري بزنند. در حالي كه چنين افرادي مانند عبدالله نوريان فداكاري‌هايي مي‌كردند كه حتي حاضر نبودند نامي از آنها باقي بماند و اينگونه صادقانه با خدا رابطه داشته‌اند.

شهداي جنگ ذخاير گرانبهايي هستند كه اين كشور صدها سال مي‌تواند از آن ارتزاق كند لذا اميدواريم نفس و مدد آنها شامل حال همه ما شود.

* فارس: شما در طول جنگ در كدام تيپ‌ها و لشكرها حضور داشتيد؟

شروع رفتن بنده به جبهه در زمان جنگ‌هاي نامنظم بود و چند روز بعد از شهادت شهيد چمران به منطقه رفتم؛ بعد از آن به تيپ حضرت رسول (ص) آمدم و بعد از آن تيپ به يگاني در غرب در پادگان ابوذر رفتم و سپس به تيپ سيد‌الشهدا بودم تا اين تيپ در سال ۶۴ لشكر شده و مجدد به لشكر ۲۷ برگشتم و آنجا عضو قرارگاه اطلاعات عمليات بودم. از يك سال مانده به پايان جنگ در لشكر ۲۷ قائم مقام شدم.

* فارس: در زمان جنگ با كدام يك از شهدا و سرداران محشور بوديد و يا خاطراتي از آنها داريد؟

من از همان اول كه چشم خود را باز كردم شهيد همت و شهيد چراغي را شناختيم. شهيد نجفي فرمانده گردان مقداد به تيپ سيدالشهدا كه رفتيم شهيد رستگار و شهيد عبدالله نوريان فرمانده ما بودند. وقتي به لشكر برگشتيم سردار كوثري مسئولمان بود و مجدد وقتي به قرارگاه رفتيم آقاي الله‌كرم و حميد ميرزايي مسئول ما بودند. بعد از آن مجدد به لشكر برگشتيم و تا آخر جنگ سردار كوثري مسئول ما بودند.

شهيد غلامرضا صادقي انسان بزرگ و عجيبي بود و بنده خاطرات متعددي از اين شهيد بزرگوار دارم. البته در قرارگاه شهيد شوشتري كه به رحمت خدا رفت مسئول قرارگاه نجف بود و ما در اطلاعات عمليات او را مي‌ديديم.

* فارس: شما چرا گردان تخريب و اطلاعات عمليات را انتخاب كرديد در حالي كه آنجا انسان شهادت را به عينه مي‌بيند.

(بدون پاسخ)

* فارس: باز هم سئوال مي كنم، با توجه حضور شما در جبهه‌هاي جنگ برايمان درباره نحوه مجروحيت دست و شيميائي شدنتان توضيح دهيد.

مجروحيت اول من دستم نبود، اول سرم آسيب ديد اما در عمليات خيبر از ناحيه دست مجروح شدم كه از كار افتاد و به همين خاطر فكر مي‌كردم ديگر نتوانم به جبهه بروم.

* فارس: شنيده‌ايم وقتي دستتان مجروح شد به خاطر جبهه نرفتن گريه مي‌كرديد؟

به گريه من چه كار داريد! به‌دليل از كار افتادن دستم سه ماه بيمارستان بستري بودم از اين رو دوري از جنگ برايم سخت بود اما خدا لطف كرد و بعد از مرخصي از بيمارستان به منطقه بازگشتم. بعد هم گريه‌هاي دوري از جنگم تمام شد.

* فارس: هنوز آثار شيميايي را داريد؟

يك كم وضع تنفسي‌ام مشكل دارد.

* فارس: كجا شيميايي شديد؟

در عمليات بيت‌المقدس ۴ شيميايي شدم كار به بيمارستان كشيد و يك شب در بيمارستان بودم و بعد به كمپ منتقل شديم.

*فارس: يكي از شهدايي كه روي شما موثر بوده شهيد نوريان است. ظاهرا اين شهيد همچنان الگوي شماست؛ درباره اين شهيد و الگو شدن وي براي نسل سوم بيشتر توضيح دهيد.

من تا قبل از اينكه به گردان تخريب بروم، ۴ بار اعزام شده بودم يعني سال ۶۲ كه به گردان تخريب رفتم، ۴ بار جاهاي ديگر را تجربه كرده بودم؛ از باطري‌سازي و امداد‌گري گرفته تا تيرپارچي و آرپيچي زدن؛ وقتي به گردان تخريب رفتم از همان ابتدا يكي در چادر ما زمزمه يك فردي را داشت و دائم نام حاج‌عبدالله را تكرار مي‌كرد، به او گفتم چرا نام او را تكرار مي‌كني كه گفت «شما او را نديده‌ايد، اگر ببينيد صد دل عاشق و وابسته او مي‌شويد.» گفتم خوب كجاست، گفت «مرخصي است»، بعد از چند روز او را ديدم كه از مرخصي برگشته بود و آن بسيجي داد مي‌زد بياييد حاج عبدالله آمد. اتفاقاً آخرين ديدارم با آن بسيجي هم خاطره‌اي است؛ در عمليات كربلاي ۸ ديدم تيرخورده و افتاده است؛ او در حال جان دادن دوباره ديدم.

ديدم حاج عبدالله فردي عادي است كه ويژگي خاصي ندارد اما وقتي با او همنشين شده و ارتباط گرفتيم متوجه شديم انسان ديگري است كه به اعتقاد من ويژگي‌ها و اخلاق او آنقدر بالا بود كه توانسته بود قلب بچه‌هاي تخريب را با خود همراه كند، او خدا را همواره حاضر و ناظر بر كارش مي‌ديد. اگر قله افتخار بشريت را اميرالمومنين (ع) بدانيم، وي در اين مسير براي رشد و تعالي خود گام برداشت تا خود را به اين قله افتخار انسانيت نزديك كند.

درباره او چند خاطره بگويم؛ حاج عبدالله تنها بعد از سه روز از ازدواجش درخواست كرده بود كه راهي منطقه شود و وقتي كه دليل اصرار او را پرسيده بودند كه چرا مي‌خواهيد به منطقه برويد در حالي كه آنجا خبري نيست، گفته بود «يك بچه بسيجي از من درخواست مرخصي كرد، يك هفته به او مرخصي دادم اما بعد از ۱۰ روز بازگشت، به او گفتم چرا سر وقت نيامدي؟ گفته بود چون زن گرفتم كه به او گفتم براي زن گرفتن ۱۰ روز زياد است!» بعد خودش تعريف كرد وقتي زن گرفتم از خدا خجالت كشيدم چون به اين بچه بسيجي گفته بودم ۱۰ روز زياد است خودم ۳ روز بيشتر صبر نكردم.

او انسان بسيار ويژه‌اي بود، بسيار منظم، تميز، آراسته، با تقوا، جدي، اهل دقت در بيت‌المال و بسيار برنامه ريز بود، حتي بين دو عمليات به ما انواع آموزش‌ها را مي‌داد و ما هيچ وقت بي‌برنامه نبوديم. لذا من در جنگ بيشترين تاثير را از اين شهيد پذيرفتم.

*فارس: فكر مي‌كنيد حق اين شهيد ادا شده است؟

نه اصلا اينطور نيست، هر گلي يك عطري دارد و اين شهيد يك عطر ديگري داشت.

* فارس: شما با شهداي ديگر هم محشور بوديد، شهيد طهراني مقدم كه قبل از شهادت هم با هم صحبتي داشتيد لطفاً بيشتر توضيح دهيد.

زماني كه با اين شهيد عزيز همسايه بوديم او با همان روحيات دوران دفاع مقدس الگويي براي بنده بود. وقتي با او مصاحفه مي‌كردم احساس مي كردم كه يك برادر بسيجي و يك سردار عزيز را در آغوش مي‌كشم.

* فارس: درباره آخرين ديدار خود توضيح دهيد.

ما برخي اوقات توفيق داشتيم نماز صبح را با اين شهيد بخوانيم. وقتي براي نماز صبح به مسجد شهيد دقايقي مي‌رفتيم مشغول پياده‌روي و قدم زدن مي‌شديم. يك روز صبح درباره يك نوآوري و خلاقيت صحبت كرديم، درباره يك موشك كه اگر حداكثر خطا را داشته باشد تنها با ۲۵ متر فاصله به هدف مي‌خورد، وي گفت مي‌خواستيم اين موشك را از روسيه بگيريم كه آنها مخالفت كردند و گفتند شما با مهندسي معكوس آن بازسازي مي‌كنيد.

شهيد طهراني مقدم گفت كه من به روس‌ها قول دادم اين كار را نكنيم اما آنها گفتند اينها جز اسلحه‌هاي سري است كه ما آنها را به كشوري نمي‌دهيم. وي به آنها گفته بود كه ما اين موشك را مي‌سازيم و روس‌ها هم خنديده بودند.

شهيد طهراني مقدم تعريف مي‌كرد «ما هرچه تلاش كرديم اين موشك ساخته نشد تا اينكه سه روز به مشهد رفتم و روز سوم كه به امام رضا (ع) متوسل شدم شيوه‌اي به ذهنم رسيد كه از حضرت تشكر كرده و به منزل آمدم و در دفتر نقاشي دخترم طرحي كه به ذهنم رسيده بود را كشيدم و در تهران آن را بازسازي كرده و بسيار دقيق‌تر از موشك روسي آن موشك را ساختيم.»

اين حكايت از اين دارد كه اين شهيد بن‌بستي براي خود نمي‌ديد و اگر دچار سختي مي‌شد با توسل به ائمه (ع) اين مسير را باز مي‌كرد، اين خاطره براي خود من بسيار درس‌‌آموز بود.

* فارس: از شهيد كاظمي، شهيد بروجردي و ساير شهداي مشهور هم خاطره‌اي داريد؟

وقتي ما به جنگ رفتيم، شهيد بروجردي كردستان بودند.

* فارس: شما مقطعي نيز در جبهه هاي غرب بوديد؟ درست است؟

در رابطه با جبهه كار مي‌كرديم. از كردستان به بانه مي‌رفتيم و خطوط دشمن را شناسايي مي‌كرديم. شهيد صالحي قائم مقام لشكر ۲۷ و كوه عظمت و بزرگي بود.

يك شب در شلمچه به شناسايي رفتيم در حالي كه اصلاً در شهيد صالحي ترس وجود نداشت، اولين ديدارم با اين شهيد در قرارگاه نجف ۳ بود كه وي آنجا مسئول قرارگاه و ما مسئول اطلاعات عمليات بوديم. او را آنجا ديدم.

از سال ۶۴ به بعد ما به مريوان رفتيم، در عمليات والفجر ۸ بوديم و بعد به پاوه بازگشتيم. بعداً كه شهيد صالحي به لشكر آمد ما آشنايي اوليه داشتيم؛ يادم هست وقتي ۴ روز در شاخ شمران محاصره شديم بعد از شكسته شدن محاصره با شهيد صالحي يك رايطه كاري از نزديك برقرار كرديم. در آن دشت كه زير شاخ شمران قرار داشت دشمن با تير مستقيم هركس را كه مي‌ديد، مي‌زد. شهيد صالحي به آنجا آمد؛ به او گفتم اينجا با تير مستقيم مي‌زنند در حالي كه وي گفت بايد منطقه را عادي كنيم. ما تا لب اسكله رفتيم اما هيچ تير مستقيمي نيامد!

صبح‌ها كه به خط مي‌رفتيم عراق شروع به زدن مي‌كرد اما شهيد صالحي تا كمر بلند مي‌شد؛ يك بار در شاخ شمران تمام قامت با دوربين مواضع دشمن را نگاه مي‌كرد هرچه گفتيم الان مي‌زنند او گفت «نه الان وقتش نيست»؛ خيلي شخص عجيبي بود.

* فارس: اگر بخواهيد از آن زمان وارد شرايط امروز شويد به نظرتان سختي‌هايي كه آن موقع متحمل شديد بيشتر بود يا سختي‌هايي كه در جنگ نرم و به ويژه فتنه ۸۸ تا امروز متحمل شديد بيشتر بود؟

اصلا اين دو قابل مقايسه نيست؛ خدا لطفي در حق ما كرد و تا وقتي كه جنگ بود جنگيديم و بعد از اتمام جنگ امام (ره) فرمود: برويد و جهاد علمي كنيد. بنابراين خدا لطف كرد و با اينكه نزديك ۷ سال ترك تحصيل داشتم از سال ۶۲ كه در غرب بودم وقتي امتحانات خرداد ماه را دادم ۲ نمره تجديدي آوردم و برخي اين موضوع را دست گرفتند در حالي كه كسي كه تا يك هفته به امتحانات در جبهه بوده چطور مي‌توانست امتحان دهد؟ بنابراين تا سال ۶۷ كه جنگ تمام شد در جبهه بودم و از دي ماه مرخصي گرفتم تا چند ماه بتوانم درس بخوانم البته اوايل آن سخت بود اما كم كم عادت كردم در حالي كه چشمم ضعيف شده بود و خودم خبر نداشتم.

در سال ۶۸ با رتبه ۵۵ در دانشگاه علوم پزشكي تهران قبول شدم و از بهمن ۶۸ تا سال ۷۶ براي رشته كودكان امتحان تخصصي دادم و دانشگاه علوم پزشكي تهران قبول شدم؛ در شروع به مشكل خوردم چرا كه دست راستم كار نمي‌كرد از اين رو براي تغيير رشته خود، به فيزيولوژي درخواست دادم و تا سال ۷۷ با تغيير رشته مخالفت مي‌كردند و مي‌گفتند نمي‌توان از رشته باليني به رشته پايه رفت. البته رشته كودكان در سطح بالاتري از فيزيولوژي قرار داشت لذا گفتند بايد رشته باليني درخواست كنيد.

رئيس آموزش دانشگاه به بنده پيشنهاد رشته پزشك هسته‌اي را داد؛ درخواست من در شوراي پزشكي كشور مورد پذيرش قرار گرفت و تغيير رشته‌ام انجام شد كه اين امر مصادف با مسئوليتم در مجموعه بسيج دانشجويي دانشگاه‌هاي استان تهران شد.

لذا درسم به دليل اين ماموريت يك سال عقب افتاد و لذا بعد ماموريت درسم را ادامه دادم و از اوايل ۸۰ دوباره درسم را شروع كردم و اسفند ۸۲ آن را به اتمام رساندم.

* فارس: حضورتان در دفاع مقدس سخت‌تر بود يا عرصه سياسي؟

دفاع مقدس كه شيرين بود و سختي آن جسمي بود اما الان سختي جسمي و روحي توامان است.

* فارس: چرا جنگ نرم سخت‌تر است؟

چون حق و باطل، دوست و دشمن تفكيك نمي‌شود. و دوما غبار‌آلود است و شيريني دنيا در كام خيلي از افراد مزه كرده و از پشت به انسان خنجر مي‌زنند و از طرفي ديگر دنيا هم با تمام وجود رخ‌نمايي مي‌كند لذا آدم‌ها در جنگ نرم بايد از سويي با اميال نفساني خود بجنگند و از طرفي ديگر با شيطنت كساني كه گرفتار اميال نفساني خود هستند بايد مبارزه كنند. آنها بايد با دسيسه‌هاي مختلف طوري مواجه شوند كه محصول آن ؟ براي انقلاب اسلامي باشد نه براي گروه و فرقه خود آدم لذا اگر چنين شود انسان پيروز مي‌شود. در اين چند سال بر اساس تكليف در متن قضايا قرار داشته‌ايم.

* فارس: جواناني كه علاقمند هستند دوران دفاع مقدس را درك كنند آيا شما اين نويد را مي‌دهيد كه اگر در جنگ نرم تلاش كنند اجرشان از آن دوران كمتر نخواهد بود؟

بنده در ايام فتنه براي يكي از شهداي فتنه سخنراني كردم؛ همانجا استدلال كردم كه شهداي فتنه بالاتر از شهداي دفاع مقدس هستند چرا كه آنها در دوران جهاد اكبر و شهداي دفاع مقدس جهاد اصغر كرده‌اند. لذا اگر در اين مسير با تقوا، و توجه، ولايتمداري حركت كنيم و به دنبال خدمت به مردم باشيم. حتما درجات و مراتب اين دوران بالاتر خواهد بود.

* با توجه به فضاي سنگيني كه عليه دانشجويان بسيجي در دانشگاه‌ها وجود داشت، موانع شما در آن زمان چه بود؟

ما وقتي وارد دانشگاه شديم احساس وظيفه مي‌كردم چرا كه وظيفه خود مي‌دانستم كه روحيات دفاع مقدس را اگر قابل انتقال است، منتقل كنم.

بسيج دانشجويي ما بسيار فعال بود و توانست اثرات جدي داشته باشد و در خوابگاه و دانشگاه دفاتر متعدد داشت؛ من هم زمان از سال ۷۳ به بعد مسئول مسجد دانشگاه هم بودم؛ البته در نهاد نمايندگي رهبري هم فعال بودم تا سال ۷۵ كه مسئولان سپاه از ما خواستند بسيج دانشجويي را متحول كنيم و گفتند بررسي كرديم و ديديم كه مجموعه شما فعال و خوب است.

* فارس: شما چه كار كرده بوديد كه آنها به اين نتيجه رسيده بودند؟

در حوزه‌هاي مختلف فعال بوديم و نگرش ما تشكلي بود نه نهادي.

بسيج دانشجويي جمع بين نهاد و تشكل است و صبغه دانشجويي آن اصل است كه بايد پيشتازي خود را در عرصه‌هاي مختلف حفظ كرده و در فعاليت جنبش دانشجويي بيشتر باشد؛ البته برخي دوستان اين نگاه را قبول نداشتند و لذا چنين ديدگاهي محدود به مجموعه‌ها و چند دانشگاه ديگر بود.بنابراين ساير تشكل‌هاي بسيج در دانشگاه‌هاي ديگر صبغه فرهنگي، علمي و فوق برنامه داشتند؛ البته ما هم در اين حوزه‌ها فعاليت داشتيم اما نسبت به مسائل سياسي به شدت حساس بوديم.

پاسخي كه مسئولان سپاه دادم اين بود كه اگر مي‌خواهيد ما الگو بسازيم، شما حتما دانشگاه تهران را با دانشگاه علوم پزشكي تركيب كنيد چون ظرفيت زيادي در دانشگاه تهران بود كه راكت مانده بود. اين اقدام از تابستان سال ۷۵ انجام شد و ما عملا بسيج اين دو دانشگاه را ادغام كرديم و بنده مسئوليت آن را به عهده گرفتم كه خود آن مدل، الگويي شد. بعد از آن مسئولان بسيج از ما درخواست كردند كه به ناحيه بسيج دانشگاه‌هاي استان تهران برويم كه در آنجا نيز حدود يك سال فعال شديم كه اعلام كردند هم بايد در سازمان بسيج دانشجويي و كشور هم ناحيه بسيج دانشجويي باشيم. تا سال ۸۲ ناحيه بسيج دانشجويي را واگذار كردم و ديگر بحث مجلس پيش آمد. با وجود اينكه خودم مخالف بودم از بسيج جدا شوم اما دوستان اصرار كردند و ما به مجلس ورود كرديم و در حال حاضر دو دوره است كه در مجلس هستيم.

* فارس: شما چگونه اين روحيه را در بسيج دانشجويي تلفيق كرديد؟

مسيري كه ما در بسيج دانشجويي طي كرديم توجه بسياري به مشورت و همفكري دوستان داشتم از ساز و كارهايي طراحي كرده بوديم كه بايد از درون خود خروجي خوبي بيرون آيد. نوع نگاه و نگرش ما متفاوت بود و تاثير اين سختي را در اصلاح نگرش متقبل شديم چرا كه سختي‌هاي حوزه مادي مهم نبود. يك بار در دانشگاه توهين به اسلام شد و من شب تا صبح چند بار بلند شدم و گريه كردم كه خدايا ما در دانشگاه هستيم و توهين به اسلام مي كنيد.

تغيير نگرش در مجموعه بسيج دو نگاه داشت، يك نگاه غالب اين بود كه بسيج تفاوتي با ساير اقشار و اصناف نمي‌كند لذا تصميماتش بايد سلسله مراتبي باشد و كليشه‌اي فكر كند و الي آخر اما يك نگاهي بود كه برعكس فكر مي‌كرد، در واقع معتقد بود بسيج دانشجويي يك تشكل پيچيده و انقلابي است كه در محيط دانشجويي در حوزه علم و عمل مي‌خواهد در حيطه‌هاي فرهنگي صنفي دانشجويي علمي اجتماعي و اعتقادي حدود يابد و فعال شود و در واقع دانشجو را اصل قرار مي‌داد.

سال ۷۰ كه بسيج دانشجويي راه اندازي شد تازه سال ۷۱ كامپيوتر آمده بود و من از يكي از اقوام مبلغي قرض گرفتم و كامپيوتر خريدم و از اين طريق در دانشگاه كلاس‌هاي آموزشي گذاشتيم و بعد از يك سال نيز پول آن طرف را برگرداندم بنابراين ما وقتي چنين هزينه‌هايي مي‌داديم و حتي از وجود خود هم مي‌گذشتيم به خاطر اين علاقه بود. بسيج پاره تن ما بوده است و خواهد بود. بنابراين سخت‌هاي نگرشي در اين زمان مطرح است.

اين سختي‌ها آنقدر بود كه بعضي اوقات ما را شماتت مي‌كردند و مي‌گفتند كارهاي‌تان بر خلاف مشي رهبري است اما ما استدلال مي‌كرديم كه بر منطق امام و رهبري حركت مي‌كنيم. البته آنها براي ما مزاحمت ايجاد نمي‌كردند.

سال ۷۶ كه خدمت مقام معظم رهبري رسيديم و نزديك به ۴۰ دقيقهبه ايشان گزارش كار داديم و بنده به مقام معظم رهبري گفتم كه مهمترين مشكل ما وضعيت نگرشي بسيج دانشجويي است و در واقع اين موضوع را باز كردم و توضيح دادم كه اين مشكلات از كجا ناشي مي‌شود. بنابراين ما نوع نگاه و اعتقادات خود را به مقام معظم رهبري عرضه كرديم. لذا ايشان از حضور اين جمع ابراز خشنودي كرده و فرمودند تمام كارهايي كه انجام داده و مي‌خواهيد انجام دهيد خوب است. از آن زمان به بعد مشخص شد نگاه درست در بسيج دانشجويي كدام نگاه است و اين امر منشاء تحولي در بسيج دانشجويي شد كه جهت‌ گيري‌هاي آن را سمت و سوي جدي و خاصي داد كه ماحصل‌اش حضور دانشجوي بسيجي در ميدان توام با درس خواندن و رسيدگي به امور اخلاقي بود.

ما روز اول كه بسيج را تاسيس كرديم خدمت آيت الله محفوظي نماينده ولي فقيه دانشگاه‌مان رفتيم كه ايشان توصيه كرد كه مبادا از بسيج سوء استفاده حزبي و جناحي شود بعدها وي جانشيني داشت كه از من پرسيد آيا دليل اين توصيه آيت الله محفوظي را مي‌دانيد؟ وي به من گفت ممكن است برخي از كساني كه به دانشگاه آمدند از انجمن اسلامي و چپي يا راستي باشند اما بايد دانشجوي بسيجي طوري باشد كه فقط به وظيفه‌اش در قبال انقلاب عمل كند و در واقع اين امر در دانشگاه تثبيت شد كه حساسيت‌ها و دغدغه‌هاي ما حول انقلاب اسلامي باشد.

* فارس: با توجه به اينكه يكي از دغدغه‌هاي شما مبارزه با مفاسد اقتصادي بوده از روزي كه وارد پرونده كردان و اتهامات رحيمي شديد ؛سيلي از اتهامات به سمت شما سرازير شد. از جمله درباره مدرك دكتراي شما! دراين باره خودتان كمتر حرف زده ايد.پاسخ شما چيست؟

من اولين بار وقتي كه در نشست روساي دانشجويي دانشگاه سر اسر كشور بودم متوجه شدم. آقاي رحيمي آنجا سخنراني كرد و ۱۰ دقيقه را به بنده اختصاص داد هر چند كه اسم نياورد اما كاملا مشخص بود كه منظور وي من هستم اما مواردي كه ذكر كرد نادرست بود و من تعجب كردم چرا آقاي رحيمي مشخصات من را مي‌دهد و در عين حال اظهار نظر نادرست مي‌كند. اين موضوع گذشت تا روزنامه بامداد اين مطلب را نوشت. من خود عادت دادم هر كس بد من را هم بگويد اين احساس كه فكر كنم آخر دنيا است و بايد خودكشي كنم ندارم. يك روز آقاي اشتهاردي به من زنگ زد و گفت بسيار به شما توهين كرده و اصرار دارد چاپ كنيم من هم به او گفتم خوب اين كار را انجام دهيد و جواب او را مي‌دهم. ما جوابيه‌اي داديم كه در آن از گل كمتر به آنها نگفتيم اما اجازه ندادند اين جوابيه در روزنامه چاپ شود. خود وي آسيب خورد وقتي من روزنامه را ديدم متوجه شدم درباره افشاگري حرف زده است و وقتي آن را خواندم احساس كردم كه بسيار سبك و ابتدايي است. چرا كه او فقط چند استدلال به اسناد كرده بود و جز معدل ديپلم من بقيه غلط بود. بنابراين از طرفي جوابيه آن را نوشتم و به دستگاه قضائي شكايت كردم و آنها در حال حاضر مشغول رسيدگي به اين پرونده هستند. بخشي از تشكيك‌هاي كه آنها ايجاد كرده بودند مربوط به معدل ديپلم‌ام و تجديد‌هاي بود كه سال‌ آخر آورده بودم. آنها توجه نداشتند كه من در جنگ بودم و فقط ۷ روز مانده به امتحانات براي درس خواندن به تهران باز گشتم. بنابراين به جز معدل ديپلم بقيه موارد نادرست بود مثلا مدعي شده بودند كه من ۳ ترم مشروطي دارم و متاسفانه برگه يك ترم مشروطيت من را در اينترنت منتشر كردند اما توجه نكردند كه در آن نامه نوشته شده بود كه من از مشروطي در آمدم و اين مربوط به نمراتم بوده كه دير ارسال شده است يا درباره تغيير رشته براي بنده حرف درآوردند اما نمي‌دانستند كه علوم پايه با علوم باليني فرق دارد بنابراين عده ادعاهاي آنها بي سوادي و غرض ورزي بود. من در سايت شخصي خودم پاسخ آن را گذاشتم.

* فارس: چرا اين تخريب‌ها هنوز ادامه دارد و اين امر از سوي برخي افراد مدعي انقلابي هم صورت مي‌گيرد؟

برخي از آنها اطلاع ندارند و برخي عواقب تخريب دارند و بايد بدانند كه چيزي گيرشان نمي‌آيد. تمام حرف‌هاي من درباره مدركم سند دارد. اين تهمت‌ها بار ما را سبك مي‌كند ما طبق سفارش دين مي‌بخشيم.

* فارس: اگر بخواهيم بارز‌ترين كارهاي شما را در دوران مجلس مثال بزنيم عمدتا وقت خود را در كميسيون ۹۰ صرف مبارزه با فساد كرديد كه در آن پرونده تفحص در دانشگاه آزاد و پرونده مرتضوي كه اينها اقدامات سلبي است؛ كارهاي مهمي كه در مجلس انجام داده‌ايد چيست؟

از بدو ورود به مجلس جوان‌ترين فردي بودم كه در هيئت رئيسه مجلس هفتم قبول شدم و در آنجا فعاليت بسيار بالايي داشتم و همه دوستان در آنجا به اين امر اذعان مي‌كردند من معتقدم بودم كه در سطوح مختلف مجلس مي‌توان تحول ايجاد كرده تا بتوانيم مجلس كار آمدي در حوزه قانون و نظارت داشته باشيم. همانطور كه صنعت با دانشگاه لازم و ملزوم هستند پيوستگي مجلس با متن حوزه و دانشگاه و نخبگان كشور بزرگترين سرمايه براي قوه مقننه است و اين امر در قانونگذاري تحول ايجاد كرده و ما را با عرصه انديشمندان نزديك مي‌كند. بنابراين من يك تغيير و تحول ۶ بخشي نوشتم و آن را به هيئت رئيسه بردم؛ فقط يك كلمه آن تغيير كرد و آن را همانطور تصويب كردند همانجا به من گفتند بايد اين را اجرا كني در حالي كه معتقد بودم يك اراده جمعي بايد اين كار را انجام دهد من هم زمان هيئت رئيسه كميسيون آموزش نيز بودم. همانجا به آقاي حداد گفتم كه سال آينده نامزد هيئت رئيسه مجلس نمي‌شوم و مي‌خواهم در صحن فعال شوم. دوستان من را شماتت كردند كه چرا كانديداي هيئت رئيسه نمي‌شويم.

بنابراين من از بدو ورودم به مجلس در حوزه قانونگذاري و نظارت فعال بودم ما تحقيق و تفحص از آزمون دستياري را دنبال كرديم و مشخص شد از سال ۷۵ تا ۸۲ سؤالات فروش رفته است و در آن قضيه عده‌اي زنداني شدند.

* فارس: در زمان وزارت چه كسي اين اتفاق افتاد؟

زمان وزارت آقاي پزشكيان و بعد از دوره ايشان هم ما تحقيق و تفحص از آموزش عالي كشور را آغاز كرديم كه در اين زمينه ۱۵۰۰ نفر را آموزش داديم.

ما ۱۳ همايش برگزار كرديم كه رؤساي دانشگاه ها را توجيه كنيم كه مي‌خواهيم چه كاري انجام دهيم. تحقيق و تفحص يكي از سخت ترين ابزارهاي مجلس است و ما هم به سراغ ظريف‌ترين جايگاه‌هاي جامعه يعني دانشگاه‌ها رفتيم.

يك كار جدي و اساسي صورت داديم كه ماحصل آن اين شد كه بيش از ۴۸۰ هزار سند را بازبيني، كدگزاري و آن را به گزارش تبديل كرديم. محصول اين كار را بزرگترين تحقيق و تفحص در طول تاريخ مجلس تا به امروز شد.

ما در آن پرونده ۱۵۷۰ مركز دانشگاه آموزش عالي و حدود ۷۰ تا ۶۰ پژوهشكده را بررسي كرديم كه هركدام از آنها بسيار حساس بودند و تندروي ما مي‌توانست به نظام اموزش كشور ضربه بزند در عين حال كندروي هم چيزي عايد ما نمي‌كرد. بنابراين يك كار جدي انجام داديم و اين نعمت بزرگي بود كه مدل تحقيق و تفحص را تغيير داد. يعني هم محتواي آن بود و هم مدل آن. ما براي مدل اين پرونده چندين ما با رؤساي دانشگاه ها جلسه داشتيم.

* فارس: آيا درست است كساني امروز در تبليغات خود به شدت بحث دانشگاه آزاد و مبارزه با مفاسد دانشگاه آزاد را در مجلس هفتم و هشتم مطرح براي تبليغات انتخاباتي خود مطرح مي كنند، آن وقتي شما اين موضوع را پيگيري مي‌كرديد،شما را مورد تمسخر قرار مي‌دادند؟

- خيلي‌ها معتقد بودند اين حرفها درست نيست اما به لطف خدا همه آنها منجر به يك روشنگري و بازبيني شد. درست است برخي اين پرونده‌ها را مورد تمسخر قرار مي‌دهند اما آنها اطلاع نداشتند و حتي به حرف غلط خود اصرار مي‌كردند.

* فارس: پس چرا آنها در تبليغات خود مباحث مربوط به دانشگاه آزاد را صرفا براي خود مطرح مي‌كنند؟

- ايرادي ندارد امروز جامعه به اين مسئله رسيده است. آن روز كه ما اين كار را مطرح كرديم به زعم آنها جامعه نمي‌پسنديد.

* فارس: آيا شما مي‌گوييد آنها چه كساني بودند؟

- حتما اگر لازم باشد و اگر متوجه شوم آنها طوري رنگ عوض مي‌كنند كه اصل و ماهيت خود را به جهتي تغيير مي‌دهند حتما صحبت مي‌كنيم. اما در حال حاضر اين ضرورت را احساس نمي‌كنم.

* فارس: به خاطر شرايط مرحله دوم انتخابات كه برخي از آنها نامزد هستند؟

- بله به خاطر انتخابات است و اگر ديگران اين نكته را رعايت نمي‌كنند ما خود را ملزم به رعايت مي‌دانيم. پرونده ديگرمان تحقيق و تفحص از قوه قضاييه و بسيار سخت بود اما آن كار نيز به سرانجام رسيد؛ همزمان با اين كار ما در حوزه قانون گذاري هم به صورت مستقيم و غيرمستقيم درگير بوديم. ما يك كار ميداني بزرگ انجام داديم و خودم با ۸۹۱ نفر رؤساي دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي جلسه مستقيم داشتم و حدود دوهزار مصاحبه گرفتيم كه مصاحبه با رئيس دانشگاه تهران آقاي فرجي درباره موضوعات دانشگاه‌ها ۶ساعت طول كشيد.

* فارس: فكر نمي‌كنيد درباره تحقيقات در اين پرونده‌ها به اندازه كافي اطلاع رساني نكرديد؟

- در حق اين كار جفا شد هرچند تأثير خود را گذاشت. اما به اندازه تحولي كه اين پرونده انجام داد بهره گرفته نشد. اين امر براي برخي غيرقابل باور و براي عده‌اي نيز گلوگير بود.

در حوزه قانونگذاري سعي مي‌كرديم كه رويكرد اصلي مان قوانين آموزش عالي كشور باشد. بنده همزمان دبير كميته كميسيون اقتصادي نيز بودم.

اين موضوع تا وقتي كه بحث رياست آيت الله فاكر بر كميسيون اصل ۹۰ پيش آمد ادامه داشت. وقتي اين كار را دنبال كردم متوجه شدم كميسيون اصل ۹۰ داراي چه ظرفيت عظيمي براي نظارت است. لذا با م�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن