واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: يا الله. اين عبارت دوكلمه اي آخرين بخش از روايت چهارم سيد رحيم ميريان درباره روزهاي بيماري و رحلت امام خميني (ره) است . وقتي ميريان اين عبارت را به زبان آورد و تاثري عميق در نگاه و چهره اش پديدار شد، چند دقيقه طول كشيد تا از او خواستيم از تشييع پيكر امام و مراسم خاكسپاري بگويد. او نگفت و ما هم نپرسيديم، اما از نگاهش مي شد، فهميد كه چندان راغب به بازخواني روزهاي سخت وداع امت با امام نيست. او تا اينجا از زندگاني پير جماران گفته بود و حالا بايد از رفتن امام امت بگويد... ابتدا قرار شد، خبر رحلت امام با تاخير اعلام شود، اما به دستور حاج احمد آقا فردا اذان صبح اولين خبر اعلام شد كه امام رحلت كرده است و دستور پخش قرآن از راديوها داده شد. در مورد دفن امام بحث اين بود كه امام را ببرند مشهد يا قم دفن كنند. حاج احمد آقا قبل از اين برنامه ها، قسمتي را به عنوان كوشك نصرت قم در نظر گرفته بود كه اگر امام فوت كرد، آنجا دفن كنند، اما بعد به اين نتيجه رسيدند، پيكر امام را كنار شهدا در بهشت زهرا دفن كنند. بعد هم كه قرار شد، پيكر امام يك 24 ساعت در مصلي تهران باشد و مردم با امام وداع كنند. مالكان زمين ها را در همين 24 ساعت خواستند و زمين ها را خريداري كردند. همين زمين هايي كه قرار بود براي دفن پيكر امام در نظر گرفته شود و مالكان هم با جان و دل پذيرفتند. امام را اول سر دست بردند؛ چون عاشقان امام زياد بودند و مي خواستند، دست شان به تابوت و پيكر امام برسد. تابوت تقريبا شكست و پيكر گم شد. پيكر را در هلي كوپتر گذاشتند و برگردانند به جماران. بعد بلافاصله خبر دادند كه جنازه بر مي گردد. ما بلافاصله ماشين را برديم منظريه كه جنازه را از هلي كوپتر تحويل بگيريم تا بعد تصميم بگيرند، چه زماني دفن كنند. قرار شد، فردا دفن كنند. جنازه را در سردخانه گذاشتيم و بعد حاج احمد آقا و آقايان ديگر جلسه گذاشتند و گفتند، ما به مردم اعلام كرديم كه برگردند و فردا تشييع جنازه و خاكسپاري مي شود و خيلي ها برگشتند. بعد به اين نتيجه رسيدند كه اگر فردا تشييع شود، ممكن است، جمعيت بيشتر شود و مشكلات بيشتر شود. نتيجه اين شد كه بايد همين امروز بعدازظهر هر طوري شده جنازه را دفن كنيم. بلافاصله از فرودگاه و مركز 5 هلي كوپتر خواستند تا هلي كوپترها همزمان از سه يا چهار طرف بلند شوند و حركت كنند و معلوم نشود كه جنازه امام در كدام يك است! در واقع مي خواستند، براي اين كه مردم متوجه نشوند، رد گم كنند. با وجود همه اين كارها و اين كه هلي كوپترها هركدام به يك طرف رفتند، اما آن قدر جمعيت در محوطه بهشت زهرا و اطراف محل دفن امام زياد بود كه به محض پايين آمدن هلي كوپترها جمعيت زيادي روانه آنها مي شدند. واقعا كنترل آن جمعيت ناممكن بود! خيلي عجيب بود! ما داشتيم افرادي كه به علت ازدحام جمعيت دچار آسيب شدند. بالاخره با تلاش چند باره دست اندركاراني كه حضور داشتند، باز هم پيكر امام را با آن مشكلات دفن كردند. همه سال هاي بودن با امام خاطره است! سالي كه زايران ايراني در مكه شهيد شدند، من هم جزو آن گروه زايران بودم. موقع رفتن براي خداحافظي آمدم خدمت امام؛من بودم و امام در اتاق استراحت ايشان. امام مرا در آغوش گرفت و دعاي سفر را در گوشم خواند. آن سال من رفتم و همان دعا مرا حفظ كرد و گرنه شب قبل از حادثه ما را دستگير كرده بودند حتي از مكه بيرون بردند و فردايش در اوج درگيري و فشارها بوديم اما خدا حفظ كرد. وقتي آمديم، خدمت امام، امام گزارش خواست و وقتي گزارش دادم، امام يك لحظه خيلي ناراحت شد و گفت: ديگر براي من نگو. تهرام/9025/ح.خ/1666
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 381]