واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: خواستگاري در سبزترين خانواده هستي در اين شماره خواستگاري سبزترين خانواده هستي را براي شما مي نويسم. خانواده اي كه خداوند عالميان اعضايش را پاك و مطهر قرار داد. خانواده عشق، خانواده وفا و خانواده محبت و صفا. علاقه و محبت به اين خانواده عبادت است و كينه و تنفر به اين خانواده كفر است. خانواده سبز نبوي (ص) در روز جمعه، بيستم ماه جمادي الثاني، سال پنجم بعثت، با تولد زهراي اطهر (س) فروغي تازه يافت. اشرف زنان گيتي، پا به عرصه دنيا نهاد. مكه سرزمين وحي، شهر هبوط فرشتگان، شاهد تولد نور و جاري شدن چشمه گواراي كوثر بود. نابخرداني كه پدر را با ولادت كوثر ابتر خواندند، قهر و عتاب الهي بر آنان كوفت كه شما ابتر هستيد و او نه تنها در منزل خود بلكه در جهان هستي صاحب كوثر جوشان شده است. فاطمه دو ساله بود كه در شعب ابيطالب به همراه خانواده نبوي (ص) در محاصره قرار گرفت و سه سال در آن وضع سخت و رقت انگيز به سر برد. عجب اينكه زنان و مردان بزرگ بايد از همين مسير بگذرند. در پنج سالگي از آن محاصره ظالمانه رهائي يافت اما دختر پنج ساله از پدر سراغ مادرش را مي گرفت. «پدر جان مادرم كجاست؟» فرشته آسماني نازل شد: «پدر، به دختر عزيزت فاطمه بگو كه مادرت در كاخي از زبرجد در بهشت زندگي مي كند.» در سال دهم بعثت ابوطالب عموي پيامبر (ص) و خديجه همسر باوفايش از دنيا رفتند. فاطمه تنها عزيز پدر در خانه است. با دستان كوچك و لطيف پدر را نوازش مي كند و پدر او را ام ابيها (مادر پدر) خطاب مي كند. سه سال بعد پدر دختر هشت ساله زيباي خود را ترك مي كند و اين بار براي اسلام به سوي مدينه هجرت مي كند و باز هم دختر بدون حضور پدر و مادر در خانه مي ماند. اما رسول خدا (ص) امانتهاي مردم و منزل خود را به يك جوان بيست و سه ساله مي سپارد. او علي است. علي كه به ايمان و شجاعت شهرت داشت. افراد اهل خانه عبارتند از فاطمه (س) دختر رسول خدا و فاطمه بنت اسد، مادر علي (ع) و فاطمه دختر حمزه، عموي پيامبر و ديگران كه قرار است با جوان برومند هاشمي به سوي مدينه رهسپار شوند. علي (ع) محافظ حرم رسول خدا (ص) است. علي (ع) و فاطمه كه در آينده اي نه چندان دور همسر يكديگر مي شوند، در اين مسافت ششصد كيلومتري از مكه تا مدينه با يكديگر به همراهي سايرين، مسافر و همسفرند و چه مسافرت زيبا و پاكي كه هرگز به گناهي آلوده نشد و زيباتر اينكه عروس آينده دلاوري را در منطقه ضجنان در نبرد با مهاجمان تعقيب كننده حرم پيامبر (ص) مشاهده مي كند. علي در اين نبرد در مقابل هشت سواركار مشرك به پيروزي مي رسد، آنگاه پس از دوازده روز كه پيامبر (ص) در قبا توقف نمود، علي (ع) و حرم پيامبر (ص) بدو ملحق شدند (مناقب ابن شهرآشوب، ج ا، ص ۱۷۵ به بعد) يك سال در مدينه گذشت. فاطمه (س) دختر رسول خدا(ص) از دوشيزگان ممتاز و دختران برتر عرب شد. رشد سريع و متناسب با آب و هواي منطقه حجاز و كرامت و پارسائي خانوادگي زهراي اطهر (س) موجب شد تا خواستگاران زيادي به منزل رسول خدا (ص) بروند. ابوبكر و عمر چندين مرتبه تقاضاي ازدواج با دختر پيامبر (ص) را كردند، اما رسول خدا (ص) پيشنهادشان را نپذيرفت و فرمود فاطمه هنوز كوچك است و تعيين همسر او با خدا است، من نيز منتظر دستور خدا هستم. عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان، هر دو از ثروتمندان عرب بودند و براي خواستگاري نزد پيامبر اسلام رفتند. عبدالرحمن، گفت: اي رسول خدا (ص) اگر فاطمه (س) را به من تزويج كني، حاضرم يك صد شتر چشم آبي كه بارهايشان پارچه كتان اعلاي مصري باشد و ده هزار دينار مهريه اش كنم. پيامبر (ص) سخت از سخن آنان خشمناك شد و مشتي سنگ ريزه را به جانب عبدالرحمان پاشيد و فرمود تو خيال مي كني من بنده پول و ثروتم و با پول و سرمايه خود بر من مباهات مي كني و قصد داري با مال دنيا ازدواج با دخترم را به من تحميل كني (مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳ ص ۳۴۵ به بعد) از سوي ديگر با ارتحال خديجه، بنابه نقلي پيامبر(ص) دو سال قبل از هجرت، در مكه با سوده دختر زمعه كه از سكران پسر عمويش بيوه شد، ازواج كرد. سكران كه از مهاجران مسلمان به حبشه بود در آنجا درگذشت و سوده بيوه و بي ياور ماند پيامبر (ص) او را به عقد خويش درآورد و فاطمه (س) را به خانه او برد. بعد از سوده پيامبر (ص) با عايشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر و ام سلمه ازدواج كرد كه فاطمه (س) با ام سلمه نيز رابطه خوبي داشت و ام سلمه مي گفت پيامبر (ص) فاطمه (س) را به من سپرد تا در تربيتش كوشش كنم، من هم از تربيت و راهنمايي او دريغ نداشتم ولي به خدا سوگند او از من با ادب تر و داناتر بود (دلائل الامامه، ص ۱۱، به نقل از بانوي نمونه اسلام نوشته آيه ا... ابراهيم اميني ص ۴۴) خواستگاران عرب پي بردند كه پيامبر اسلام (ص) شخص خاصي را براي دامادي دخترش در نظر دارد. اما او كيست؟ روزي عمر و ابوبكر و سعد بن معاذ، رييس قبيله اوس، در مسجد النبي (ص) انجمن داشتند و از هر دري سخن مي گفتند تا اينكه به موضوع ازدواج دختر پيامبر اسلام پرداختند و گفتند به نظر ما پيامبر (ص) فاطمه را براي علي (ع) نگاهداشته است، بهتر است موضوع را با علي در ميان بگذاريم. سلمان فارسي مي گويد: عمر و ابوبكر و سعدبن معاذ، بدين قصد از مسجد بيرون شدند ولي علي (ع) را در منزلش نيافتند و اطلاع يافتند كه علي در نخلستان يكي از انصار با شتر آبكشي مي كند و درختان خرما را آبياري مي نمايد. پس به سوي آن حضرت رفتند. علي (ع) فرمودند از كجا و پي چه كاري اينجا آمده ايد؟ ابوبكر گفت: اي علي تو در تمام كمالات از ديگران پيشي گرفتي و پيامبر (ص) تمام خواستگاران فاطمه (س) را رد كرده است. گمان ما اينست كه خداوند و رسولش، فاطمه (س) را براي تو در نظر گرفته اند. نمي دانيم به چه علت تو در اين اقدام كوتاهي مي كني؟ اشك در چشمان علي (ع) جوشيد و شادي در جان علي (ع) برق زد. بله، ازدواج علي (ع) با فاطمه دختر رسول خدا (ص). آه چه زيبا و دوست داشتني است اين وصلت مبارك. اما علي از شرم و حيا سر به زير افكند و با شرمساري به ابوبكر فرمود: من مايلم ولي فقر و تهيدستي در شهر مدينه مرا از اين اقدام باز داشته است. من چيزي از مال دنيا ندارم و براي ازدواج آماده نيستم. ابوبكر گفت: من صلاح مي دانم هر چه زودتر در اين كار اقدام نماييد زيرا دنيا و اموال آن در نظر پيامبر (ص) ارزشي ندارد. (بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۲۵) خواستگاري علي (ع) از فاطمه (س) علي با تشويق اصحاب پيامبر (ص) به سوي عشق خود مي رود تا از او خواستگاري كند. عشقي كه در سينه علي (ع) به فاطمه (س) است عشقي الهي است. تضمين و تاييد آن عشق با خدا است. يعني طرف داماد كه پدر خود را در مكه از دست داده خدا است و طرف عروس پيامبر خدا است. پيشنهاد اصحاب و ميل سرشار باطني علي (ع) او را روانه خانه رسول خدا(ص) كرد. پيامبر (ص) در منزل ام سلمه بود كه درب منزل ام سلمه به صدا درآمد، پيامبر (ص) فرمود: ام سلمه در را باز كن كه كوبنده در را خدا و رسول او دوست دارند و او هم خدا و رسولش را بسيار دوست دارد. ام سلمه عرض كرد: اي رسول خدا (ص)، پدر و مادرم فدايت، چگونه درباره كسي كه او را نديده اي داوري مي كني؟ پيامبر (ص) فرمود ساكت باش. او برادر و پسر عمويم و محبوب ترين مردم نزد من است. ام سلمه در را باز كرد و علي (ع) داخل منزل شد. سلام كرد و در محضر پيامبر از شرم و حيا سر به زير انداخت و لحظاتي سكوت سنگين مجلس را فراگرفت. بعد از مدتي پيامبر سكوت را شكست و فرمود علي!گويا براي مطلبي نزد من آمدي، كه از اظهار آن خجالت مي كشي! موضوع چيست؟ عرض كرد، اي رسول خدا (ص)، پدر و مادرم فداي تو باد. من در خانه شما بزرگ شدم. بهتر از پدر و مادر در تربيت من كوشش نموديد. به خدا سوگند اندوخته دنيا و آخرت من شما هستيد. اكنون موقع آن رسيده است كه براي خودم همسري انتخاب كنم و تشكيل خانواده دهم و با او ما"نوس شوم و غمخوار يكديگر باشيم اگر... اگر اجازه دهيد و صلاح بدانيد دخترتان فاطمه (س) را خواستگارم. اگر او را به عقد من درآوريد سعادت بزرگي نصيب من خواهد شد. رسول خدا (ص) كه منتظر چنين پيشنهادي بود صورتش از سرور و شادماني برافروخته شد. با خوشحالي كه چندان پنهان هم نبود، فرمود صبركن تا از فاطمه بپرسم. پيامبر (ص) برخاست تا نزد دخترش برود و مساله خواستگاري علي (ع) را با او در ميان بگذارد. فاطمه نيز پشت در منتظر گفتگوي پدرش با جوان هاشمي بود كه ناگهان در اطاق باز شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 188]