واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: حتماً بايد ازدواج كنيم؟... چرا؟ -------------------------------------------------------------------------------- بله! واقعاً بايد اين كار بكنيد! خيلي زود! به قول آلمانيها: �ازدواج زود، عشق پايدار�! اما قبل از اينكه به �چرا بايد ازدواج كنيم� بپردازيم، اول بايد به �چرا بايد ازدواج كنيم� بپردازيم! بعضي �بايد�ها، صرفاً يك حكمِ بيچون و چراي تخطيناپذير آمرانهاند؛ اما هستند �بايد�هاي ديگري هم كه يك ضرورت را به ياد ميآورند. تو بايد غذا بخوري! تو بايد نفس بكشي! تو بايد وقتي به يك ميهماني سرشناس دعوت شدهاي، كفشهاي يكسالواكسنزدهات را بالاخره واكس بزني! اين سه �بايد�، هيچ كدام، آمرانه نيستند؛ دقيقاً به يك ضرورت اشاره ميكنند؛ و تو كاملاً اختيار داري عليرغم �بايد�ي كه نويسنده نوشته يا گوينده گفته، غذا نخوري و نفس نكشي و كماكان به صرافتِ واكس زدنِ آن كفش پوستهپوستهشدهي يكسالواكسنخوردهات نيفتي! اما... واقعاً بعدش چه ميشود؟ كي ضرر ميكند؟ گوينده يا نويسندهاي كه �بايد� را گفته و نوشته، يا تو؟! تو بايد ازدواج كني. اين �بايد�، يك بايد آمرانه نيست! ــ چرا بايد ازدواج كنيم؟ v تا دوستِ خدا بشوي! خدا تو را دوست خواهد داشت اگر براي خاطر او ازدواج كني يا براي خاطر او، ازدواج يكي را با يكي ديگر جور كني. تو ميتواني و كاملاً مختاري كه ازدواج نكني و غريزهات را رها كني هر كار ميخواهد بكند؛ اما تو براي خاطر خدا ازدواج ميكني، چون او از تو خواسته و گفته تنها راه درست براي زن و مردهاي عالم، همين يك راه است. v تا دوستداشتنيترين چيزي را بسازي كه تا حالا كسي ساخته! خدا ــ كه خداست و اين همه چيز خلق كرده و ساخته ــ از ميان همهي ساختههاش، ازدواج را بيشتر از بقيه دوست دارد و پيش خودش عزيز ميدارد. اين، يعني كه به فكر ساختن چيز ديگري نباش! اگر چيز خوب ديگري وجود داشت، خدا حتماً آن را برايت خواسته بود و به زن و مردهاي عالم ميگفت كه من آن چيز را عزت دادهام! v تا همينطور مجرد نباشي و ببيني كه خدا متأهلها را بيشتر دوست دارد! اين، يك واقعيت است كه خدا متأهلها را بيشتر دوست دارد و بيشتر تحويلشان ميگيرد؛ حالا ميخواهد توي كَتَت برود يا نرود! و باز چه بخواهي قبول كني چه نه، اين قانون عالم است كه آدمهاي عزب بيشتر در معرض بدي و شرّند تا آنها كه زن و شوهر هماند. كار به آنجا كشيده كه حتي خدا آدم متأهلي را كه خوابيده، بيشتر دوست دارد تا مجردِ شبزندهداري كه همين حالا روزه هم هست! اينها همه به علتِ پرتگاههاي عميقي است كه مجردها خودشان نميدانند و دارند هر روز و هر ساعت و هر آن، بر لبهاش راه ميروند. خدا متأهلها را بيشتر دوست دارد؛ چون تاب ديدنِ مجردها را كه در پرتگاهها ميافتند، ندارد... v تا مطمئن شوي دينت تا نصف شارژ شده! كسي كه ازدواج ميكند، نصفِ دينش را كامل ميكند. گفتهاند نصفِ عبادتي را هم كه بايد ميكرده، با ازدواجش كرده. حالا مانده نصفهي ديگر دينش و نيمهي دوم عبادت و اطاعتي كه بايد بكند. او براي اين نصفه و نيمهي اول، ازدواج پيشه كرده بود؛ حالا براي نصفه و نيمهي ديگر بايد تقوا پيشه كند! v تا داد و فرياد و �واي! وايِ!� شيطان را درآوري! v تا برادر شيطان نباشي! البته مهم است كه مجردها شيطان را دوست نداشته باشند؛ اما از آن مهمتر اين است كه شيطان مجردها را خيلي دوست دارد! تا حدي كه با آنها در يك جا بخوابد و دست در گردنِ نفسشان بياندازد و بخواند: ما دوتّا داداشيم...! عزبي كه رختِ دامادي/عروسي تن ميكند، شيطان را از اينكه برادرش باشد، نااميد ميكند. (و به همين علت، چند خط بالاتر نوشتيم كه كارتدعوتِ عروسي/ داماديشان، داد شيطان را درميآورد!) v تا اخلاقت درست شود! كسي كه در فشار باشد، خلقش كه تنگ است هيچ؛ اعصاب و روانش هم شديداً به هم ريخته است. البته كم و زياد دارد. بعضيها چنان اعصابشان قاطي است، كه مدام بهانه ميگيرند و قال ميكنند و بيحوصله و تحملاند؛ بعضيها هم چنان اعصابشان قاطي است كه گوشهگيرند و بيقيد و اعتنا و از سنگ صدا درميآيد، از اينها نه! ازدواج فشار را از آدم برميدارد و براي گروه اول، مقوّم و براي گروه دوم، مليّن است! v تا مهرباني ببيني و آرامش بيابي! v تا جسمت...! بله! بالاخره جسمت! خواستهاي منطقي جسمت را بايد جواب بدهي! به همين واضحي! منطقي هم بايد جواب بدهي؛ نه اينكه جوري جواب بدهي كه دست و پا و اندامت را بغلطاني توي فساد و كثيفي، و نه تنها نيازش را جواب نگويي كه پريشانش هم بكني! امام رضا به دختران جوان فرمود كه زود شوهر كنند و دنبال هيچ قرص و دوايي هم نيفتند براي به تأخير انداختن خواستهاي غريزيشان. v تا روزيات زياد شود! اين، تضميني است كه هم خدا و هم پيغمبرش داده! اين را آنها كه خيلي از خرج و برج زندگي مشترك ميترسند، دوباره بخوانند! v تا گوشهگير و منزوي نشوي! خدا نميخواهد تو از جامعهات و آدمهاي ديگر دور باشي. بنابراين خيال نكن زاهدها و مرتاضهايي كه در ديرهاي قديمي و روي رختخوابهاي پر ميخ، روز را شب و شب را روز ميكنند و قيد زن و فرزند را كلاً زدهاند، مقرّبان درگاه خدايند! بايد ميان مردم بود؛ همين مردمي كه زشتاند و زيبايند و زناند و مردند. پس فرقي نميكند! چه منزوي شدهاي چون ازدواج نكردهاي؛ و چه منزوي شدهاي چون نميخواهي ازدواج كني و از دير تنهاييات بيرون بزني، سخت در اشتباهي! آقاي راهب! برو خواستگاري! راهبه خانم! در را به روي خواستگارهات باز كن! www.mypersianforum.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]