تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798389015




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تأثير كليشه‌هاي جنسيتي بر سلامت روان زنان


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: در تعريفي كه سازمان جهاني بهداشت در 1981 براي سلامت روان ارائه كرد، سلامت روان ديگر محدود به موضوعات جسمي نبود. ضمناً اهداف تأمين سلامت روان هم موضوعاتي بودند جمعي كه عدالت و حفظ مساوات اجتماعي در آن لحاظ شده بود. استفاده از اين تعريف مزايايي داشت. در آن، شبكه‌هاي پيچيدة ارتباطي انساني به‌عنوان تعيين‌كننده‌هاي سلامت روان در نظر گرفته مي‌شدند و تأثير اين شبكه‌ها در روابط فردي، ارتباطات اجتماعي و خانوادگي با جامعه و محيط مورد توجه قرار گرفت و سلامت روان ديگر موضوعي صرفاً فردي نبود. امروزه تأثير مؤلفه‌هاي اجتماعي مختلف ازجمله جنسيت حتي بر وضعيت‌هاي زيست‌شناختي و جسمي انكارناپذيرند و ديگر بر متخصصان عرصة سلامت پوشيده نيست كه عوامل اجتماعي نقش تعيين‌كننده‌اي بر سلامت روان انسان‌ها دارند. هرچند كه در اين تعاريف به موضوع جنسيت توجه نشده است، تفاوت‌هاي جنسيتي در وضعيت سلامت روان مؤثرند. ساده‌ترين اين تفاوت‌ها كه مربوط به حوزة پزشكي مي‌شود تفاوت در ابتلا به بيماري‌هاست. زنان بيشتر از مردان به برخي از بيماري‌ها مبتلا مي‌شوند. شيوع بيشتر افسردگي و اختلالات اضطرابي در زنان و، اختلالات شخصيتي در مردان كه امروزه ثابت شده است گواهي بر اين مدعاست. با وجود اين، موقعيت اجتماعي زنان، قدرت كمتر آنها براي تصميم‌گيري، دسترسي نامناسب آنها به منابع اقتصادي و ضروريات زندگي، و تبعيض‌هاي اجتماعي اعمال‌شده در جوامع در برخورداري زنان از خدمات بهداشت روان، ترس زنان و دختران از انگ بيماري رواني و در نتيجه مراجعة كمترشان به روانپزشك، و تفكر مالكانة مردان نسبت به زنان (صاحبان قدرت مايملك خود را بي‌عيب و نقص مي‌خواهند) سلامت روان زنان را به خطر مي‌اندازد. امسال در هفتة سلامت، همچون سال‌هاي قبل، با هدف ارتقاي سلامت جامعه برنامه‌ها و گردهمايي‌هايي در سراسر كشور برگزار شد، يكي از اين برنامه‌ها كارگاه دوروزة سلامت روان زنان بود كه به همت استادان و متخصصان دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي تهران برپا شد. در اين جلسه، به موضوعات تأثيرگذار بر سلامت روان زنان اشاره شد. دكتر شهلا اعزازي، استاد دانشگاه علامه طباطبايي، در بخش اول اين جلسه جنسيت را يكي از مؤلفه‌هاي اجتماعي تأثيرگذار بر سلامت روان دانست. دكتر خوشابي، روانپزشك كودك، نوجوان و خانواده، در بخش دوم، با نگاه به سلامت روان زنان در دوران‌هاي خاص چرخة زندگي زنان بحث بهداشت رواني دوران بارداري را مطرح كرد. دكتر محمدخاني، روانپزشك، نيز، در بخش سوم، دربارة خشونت خانوادگي سخنراني كرد. در انتها نيز دكتر فروزان، روانپزشك ديگر دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي و سرپرست مركز مطالعات سلامت رواني‌ـ‌اجتماعي زنان در اين دانشگاه، به جمع‌بندي مباحث عنوان‌شده پرداخت و در پايان اظهار اميدواري كرد كه پيشنهاد گنجاندن موارد زير در نظام سلامت كشور امكان برخورداري زنان را همپاي مردان از خدمات سلامت فراهم كند: «1. جمع‌آوري و ايجاد اطلاعات پايه از وضعيت سلامت زنان و اندازه‌گيري تغييرات اين وضعيت؛ 2. براساس مادة قانوني ذكرشده در برنامة چهارم توسعه، وزارت بهداشت مكلف است براي پيشگيري از خشونت عليه زنان اقدام كند؛ 3. ايجاد سازوكارهايي براي پايش تأثيرات برنامه‌هاي اصلاح ساختار بر وضعيت رفاه زنان و پيش‌بيني‌هاي لازم براي كاهش عوارض اين اصلاحات؛ 4. تقويت قوانيني كه موقعيت زنان را بهبود مي‌بخشند (وضعيت پيوستن به كنوانسيون)؛ 5. تأمين نيازهاي زنان براي دسترسي به فرصت‌هاي برابر اشتغال و بهبود وضعيت اقتصادي آنان به‌ويژه در مورد زنان سرپرست خانواده؛ 6. توسعة هرچه بيشتر آموزش براي زنان و دختران.» در ادامه، به مهم‌ترين مباحث مطرح‌شده در اين كارگاه اشاره مي‌شود. بخش اول ـ كليشه‌هاي جنسيتي عوامل اجتماعي متعددي افراد جامعه را دچار بيماري مي‌كنند يا آنها را به سمت بيمار شدن سوق مي‌دهند. به عبارتي ديگر، آنچه باعث مي‌شود فردي را از لحاظ پزشكي سالم يا بيمار بناميم، تأثير عوامل اجتماعي بر زندگي او است. اين تعريف در نگاه اول اغراق‌آميز به‌نظر مي‌رسد، اما در جوامع مشاهده مي‌شود كه فقر اقتصادي با شيوع بيشتر برخي از بيماري‌ها همراه است. همچنين شاهديم كه صدمات ناشي از بيماري‌ها در طبقات اجتماعي مختلف، تفاوت دارد. بجز فقر، عوامل اجتماعي ديگري نيز كه به نابرابري‌هاي اجتماعي مي‌انجامند بر سلامت افراد اثرگذارند، ازجمله سن، نژاد و قوميت افراد. جنس، يعني ويژگي‌هاي زيستي كه زنان و مردان را از يكديگر متمايز مي‌كند، نيز يكي از اين عوامل اجتماعي تأثيرگذار بر سلامت افراد است. كليشه‌هاي جنسيتي درخواست‌ها و انتظارات اجتماعي متفاوتي ايجاد مي‌كند (مثلاً مردان را بالفطره مديران خوب و زنان را بالفطره موجودات عاطفي و احساساتي تعريف مي‌كند) و همين بر وضعيت سلامت زنان و مردان اثرگذار است. زنان امروز در فشار ميان نقش‌هاي چندگانه قرار مي‌گيرند. ساعاتي را به كار مردانه اشتغال دارند، ساعاتي در خانه همسري غمخوارند و معمولاً نقش مادري هم در رأس اين وظايف قرار مي‌گيرد. اين فشارهاي اجتماعي و خانوادگي بر جسم و روان زنان اثر مي‌گذارد و روح و روانشان را آزرده مي‌كند. بي‌شك تلاش در جهت تغيير سنن و قوانيني كه باعث تقويت كليشه‌هاي جنسيتي آسيب‌رسان به زنان مي‌شود، براي بهبود و ارتقاي سلامت اجتماعي و رواني زنان ضروري است. به‌طوركلي براساس كليشه‌ها افراد جامعه به دو گروه تقسيم مي‌شوند: افرادي كه داراي ويژگي‌هاي مثبت و مورد قبول آن جامعه هستند و افرادي كه خصوصياتي دقيقاً خلاف اين ويژگي‌ها دارند. مثلاً مي‌گوييم افراد سياه كم‌هوش‌اند و افراد سفيد باهوش. در تقسيم‌بندي ميان كليشه‌ها، حد وسطي وجود ندارد. برخوردهايي كه با افراد جامعه براساس كليشه‌ها مي‌شود و انتظاراتي كه از آنان مي‌رود مطابق با پيش‌داوري‌هاست. كليشه‌سازي باعث مي‌شود تفاوت‌هاي فردي ناديده انگاشته شوند. مثلاً كليشه‌هاي جنسيتي مي‌گويند كه زنان احساساتي‌اند و منفعل و مردان قدرت مديريت بالايي دارند. اين كليشه‌سازي تفاوت ميان زنان را در ميزان اين استعدادها در نظر نمي‌گيرد. همچنين با وجود آنكه رفتارهاي زنان و مردان در جوامع در طول زمان تغيير كرده‌اند، كليشه‌ها ثابت مانده‌اند. كليشه‌سازي در حقيقت نوعي برچسب‌زني اجتماعي است. براساس كليشه‌ها، رفتارهاي منفي يك فرد از يك گروه به كل افراد گروه نسبت داده مي‌شود. در واقع كليشه‌ها رفتارها، احساسات، نگرش‌ها و تمايلات افراد را بدون در نظر گرفتن ويژگي‌هاي فردي از پيش تعيين مي‌كنند. اما بزرگ‌ترين آسيب اجتماعي ناشي از كليشه‌سازي تعريف سلسله‌مراتب اجتماعي است. كليشه‌ها يك گروه را در اوج قدرت و اقتدار قرار مي‌دهند و گروه ديگر را در جايگاه ضعف. با بهره‌گيري از كليشه‌ها گروهي قدرت را به دست مي‌گيرند و از كليشه‌ها براي اعمال قدرت بر گروه ديگر استفاده مي‌كنند. مثلاً در كليشه‌هاي جنسيتي قدرت در دست مردان است و بر زنان اعمال مي‌شود. يعني مردان زنان را از قدرت دور نگه مي‌دارند تا بتوانند بر آنها سلطه پيدا كنند. زنان گاه به‌دليل ويژگي‌هاي مربوط به جنس از امكانات اجتماعي دور مي‌مانند. در گذشته، زنان از مشاركت در زندگي و امور اجتماعي در دوران قاعدگي، بارداري و شيردهي منع مي‌شدند. تصور بدوي، آلوده بودن زنان در اين دوران در قرن‌هاي بعدي جاي خود را به تأكيد بر فرزندآوري داد. گروهي با اين توجيه كه با حضور زنان در دانشگاه‌ها و مراكز علمي انرژي بدن به‌جاي رحم به سمت مغز مي‌رود و در نتيجه آنها قادر به فرزندآوري نخواهند بود، زنان را از فعاليت‌هاي اجتماعي دور مي‌كردند. شايد سهميه‌بندي‌هاي اجتماعي دختران و پسران در دنياي كنوني به بهانة تأخير افتادن در ازدواج زنان و فرزندآوري آنان ادامة همان تصورات سلطه‌طلبانه باشد. در اكثر كشورهاي جهان، اميد زندگي در زنان بيشتر از مردان است. ظاهراً بلوغ زودتر و چرخة هورمون‌هاي جنسي زنانه اين جنس ضعيف را در طبيعت قدرتمندتر از مردان كرده است. بر طبق كليشه‌هاي جنسيتي، مردانگي به معناي شجاعت، خطرپذيري و قبول انجام كارهاي سخت است. در عمل شاهديم كه در ردة سني نوجواني و جواني، با درصد بالايي از مرگ‌ومير پسران جوان به دنبال حوادثي نظير پرت‌شدگي و غرق‌شدگي روبه‌رو مي‌شويم. به عبارتي ديگر، كليشة جنسيتي «مردانگي»، مردان را به كارهاي خطرآفرين وامي‌دارد و در نتيجه سلامت آنان را به خطر مي‌اندازد. مردان براساس كليشه‌ها بايد مشاغل سخت را انتخاب كنند. در زندگي روزمره شاهديم كه مرگ‌ومير مردان در محيط كار بيشتر است. البته زنان در آشپزخانه‌ها هم دچار سانحه مي‌شوند. كليشه‌ها به‌شدت با زندگي اجتماعي زنان و مردان عجين شده‌اند و البته مردان كمتر بر ضد اين كليشه‌‌ها فعاليت مي‌كنند، زيرا كليشه‌ها براي مردان اقتدار، توانمندي و فرصت‌هاي بهتر اجتماعي را به همراه دارند. كليشه‌هاي مؤثر بر سلامت زنان بي‌شك كليشه‌هاي جنسيتي بر زندگي زنان ايران تأثيرگذار است. البته اغلب يافته‌ها حاصل مطالعات در جوامع غربي است. 1. الگوهاي زنانگي ـ داشتن اندام‌هاي زنانه يكي از الگوهاي زنانگي حاكم بر جوامع است. اين مسئله تا آنجا اهميت دارد كه بسياري از زنان به علت ترس از جراحي پستان و از دست دادن زنانگي به پزشك مراجعه نمي‌كنند. در نتيجه، بسياري از موارد سرطان پستان دير تشخيص داده مي‌شود. 2. باروري ـ در برخي از جوامع، زن بودن آن‌چنان با باروري مترادف در نظر گرفته مي‌شود كه زنان نازا در ادامة زندگي اجتماعي و خانوادگي خود ناتوان مي‌مانند. اين زنان يا بايد مشكلاتي را در خانواده تحمل كنند يا طلاق بگيرند يا ازدواج مجدد همسرشان را تحمل كنند. 3. معيارهاي زيبايي ـ زنان غالباً سعي مي‌كنند كه در معيارهاي زيبايي زنان در جامعه‌شان تعريف شوند. روزگاري به دلايل اجتماعي خاص خودش داشتن اندام غيرعضلاني و فربه براي زنان پسنديده بود و حالا داشتن اندام لاغر و كشيده. در طول 20 سال اخير، ملكة زيبايي امريكا هر سال از سال گذشته لاغرتر مي‌شود. مردان جوامع بيشتر تمايل دارند كه معيارهاي زيبايي اندام را از طريق ورزش كسب كنند و زنان از طريق رژيم غذايي. دوسوم زنان چاق و فقط يك‌سوم مردان چاق رژيم مي‌گيرند. عوارض ناشي از رژيم‌هاي غذايي نادرست در زنان بسيار است و رژيم‌هاي غذايي بسيار سخت بيماري‌هاي مرتبط را در زنان شايع‌تر مي‌كند. چنانكه مي‌دانيم، بوليميا در زنان شايع‌تر از مردان است. در ايران، زنان به دلايل فرهنگي و نوع پوششان، از ورزش كافي محروم‌اند، درحالي‌كه دختران دانش‌آموز بيشتر از پسران به ورزش نياز دارند. تعداد سالن‌هاي سرپوشيدة ورزشي براي دختران اندك است و غالباً افراد مرفه جامعه قدرت استفاده از آنها را دارند. ساعات كار اكثر سالن‌هاي ورزشي زنانه نيز به‌گونه‌اي است (9 صبح تا 4 بعدازظهر) كه زنان شاغل و دانشجو از استفاده از چنين سالن‌هايي محروم مي‌مانند. زنان خانه‌دار هم گاه، به‌ علت نداشتن استقلال اقتصادي، قادر نيستند از چنين سالن‌هايي استفاده كنند. 4. نقش همسري ـ در جامعة ما در نقش همسري نوعي تقسيم سنتي كار وجود دارد. زن خانه‌دار است و مرد نان‌آور. زن خوب زني است خانه‌دار كه به حرف‌هاي شوهرش گوش مي‌دهد و فرمانبرداري مي‌كند. زنان در بسياري خانواده‌ها خشونتي را كه بر آنان اعمال مي‌شود طبيعي قلمداد مي‌كنند. مرد داناتر است و سعي دارد زن خطاكرده را به راه راست هدايت كند. مرد در خارج از خانه كار مي‌كند، در محيطي پرتنش و خشن، پس حق دارد كه اضطراب و تنش‌هاي خود را در خانه و بر سر نزديك‌ترين فرد زندگي‌اش خالي كند. 5. روابط جنسي ـ روابط جنسي حتي در درون خانواده‌ها به‌شدت تحت‌تأثير كليشه‌هاي جنسيتي است. زنان بايد از مردان تمكين كنند. در برخي از جوامع، تجاوز جنسي به تمكين زن از مرد تعبير مي‌شود. چنانكه حتي شيوه‌هاي انحرافي مردان را در برقراري روابط جنسي طبيعي مي‌دانند. در گذشته، كليشه مي‌گفت شخصي كه مورد آزار يا تجاوز جنسي قرار گرفته حتماً مرتكب عملي شده كه نظر متجاوز را جلب كرده، پس او خود مقصر است. اين تصور وضعيت دختران و زنانِ تحت آزار جنسي را نشان مي‌دهد. موضوع بيماري ايدز هم مطرح است كه چگونه زنان به دنبال تمكين از شوهرانشان ممكن است آلوده شوند. 6. نقش مادري ـ زنان مقدس‌اند چون مادرند. از طرفي ديگر، در فرهنگ ما، همة اشتباهات كودك را ناشي از كوتاهي مادر در تربيت او مي‌دانند، ولي از نظر قانوني مادر حقي در مورد كودكش ندارد و در صورت طلاق، وليّ كودك شناخته نمي‌شود. امروزه موضوعات مربوط به سلامت زنان بيشتر به شكل بهداشت مادر و كودك مطرح مي‌شود. به اين معني كه به سلامت مادر تا جايي كه به كودك مربوط است توجه مي‌شود. در واقع، هدف از اين مراقبت‌ها به دنيا آمدن كودك سالم است. حال آنكه بسياري از مباحث بهداشت مادر و كودك مستقيماً با سلامت زن در ارتباط است و اصلاً مطرح نمي‌شوند. مثلاً سقط جنين ممكن است براي زنان مشكل ايجاد كند. 7. مشكل بدون نام ـ آنچه در كشورمان و ساير كشورها شاهدش هستيم الگوي زن خانه‌دار است. مادري كه تا 40، 50 سالگي همة زندگي‌اش صرف تربيت و بزرگ كردن فرزندان شده است، زماني با ترك خانه از سوي فرزندانش مواجه مي‌شود. نمي‌داند بايد چه‌كار كند. وقت زيادي دارد اما كاري براي انجام دادن ندارد. اغلب زنان مبتلا به مشكل بدون نام به حالت‌هاي وسواسي مبتلا مي‌شوند. مثلاً مدام لباس‌ها يا وسايل خانه را شست‌وشو مي‌كنند. كاهش ناگهاني كار در زنان ميانسال وضعيتي مشابه بحران بازنشستگي زنان ايجاد مي‌كند. برخي از بيماري‌هاي روان‌‌تني مانند سردردها يا كمردردهاي بدون علت جسماني براي اين زنان عارض مي‌شود. بخش دوم ـ سلامت روان در دوران بارداري باورهاي غلطي در جوامع دربارة بارداري زنان وجود دارد كه هدف از طرح چنين مباحثي تغيير نگرش‌ها نسبت به سلامت اجتماعي و رواني زنان باردار است. بي‌شك بارداري يكي از بحران‌هاي زندگي زنان است. به‌طوركلي بحران‌ها به دو گروه بحران‌هاي تكاملي و بحران‌هاي وضعيتي تقسيم‌ مي‌شوند. بارداري بحراني وضعيتي است كه در زندگي بسياري از زنان اتفاق مي‌افتد و در اغلب موارد اين اتفاق مبارك است. زيرا بارداري براي زن تظاهري از احساس خودشكوفايي و تثبيت هويت به‌عنوان موجودي بارور است. همة افراد نياز خودشيفتگي دارند. اگر فرد توانمند باشد و مكانيسم‌هاي دفاعي او تكامل يافته باشد، مي‌تواند بر اين احساسات غلبه كند. در حقيقت بارداري نوعي مكانيسم دفاعي براي روان زن است و نياز به خودشيفتگي را در زن برآورده مي‌كند. احساس زن اين است كه «من زني هستم كه مي‌توانم در بطن خودم موجودي را پرورش دهم و به دنيا بياورم و آن موجود امتداد خود من است.» وقتي زني باردار مي‌شود بايد با اين دوران انطباق پيدا كند. عواملي كمك مي‌كنند كه اين انطباق سريع‌تر و راحت‌تر انجام شود. تعداد زيادي از بارداري‌ها در كشور ناخواسته است. يعني يا زمان بارداري مناسب نيست يا زن و همسرش زمان را براي بارداري مناسب نمي‌دانند. هرچه بارداري ناخواسته‌تر باشد، انطباق با بارداري هم براي زن و هم همسرش سخت‌تر خواهد بود. هنگامي كه زني باردار مي‌شود، واكنش همسرش نسبت به بارداري براي او بسيار نگران‌كننده است. آيا مرد تمايل داشت كه زنش باردار شود يا نه، آن‌چنان گرفتار مشكلات اقتصادي خانواده يا اجتماع است كه آن زمان را براي فرزندآوري مناسب نمي‌داند يا اصلاً تمايلي به بچه‌دار شدن ندارد؟ در بسياري از مواقع، زنان براي فرزند دوم راحت‌تر انطباق نشان مي‌دهند. زن تمايل به فرزند دوم دارد، ولي همسرش مقاومت مي‌كند. اگر تفاهم و توافق در مورد بارداري زن وجود نداشته باشد، مسلماً به زن از نظر رواني آسيب فراوان وارد خواهد شد. او بايد دوران بارداري را بدون حمايت همسرش سپري كند، دوراني كه از نظر روان‌شناختي دوران سختي است. پس از تولد نوزاد هم مسئوليت كودك بيشتر بر دوش زن خواهد بود. يكي از مسائل زنان در دوران بارداري احساس دوگانة آنها نسبت به جنين داخل رحمشان است. روزي جنين را مي‌خواهند و روزي ديگر نه. احساس شك و دودلي در مورد بارداري به ‌سراغشان مي‌آيد. اين احساسات طيف گسترده‌اي از عشق تا تنفر را شامل مي‌شوند. در دوران بارداري، زنان نوسانات احساسي و هيجاني شديدي را بخصوص در هفته‌هاي اول تجربه مي‌كنند. طبيعت به زن كمك مي‌كند تا جنين را بپذيرد. مرحلة ديگري كه براي انطباق با دوران بارداري تجربه مي‌شود مرحلة جذب جنين است. زن تا پايان سه ماه اول بارداري جنين را از خودش جدا نمي‌داند و او را بخشي از وجود خودش فرض مي‌كند. زماني زن احساس مي‌كند كه جنين موجودي جدا از اوست كه جنين در داخل رحمش به حركت درمي‌آيد. همان‌طور كه مي‌دانيم دردوران بارداري تغييرات جسمي متعددي در بدن زن رخ مي‌دهد. گاه زنان به‌دليل تفاوت‌هاي شخصيتي اين تغييرات را به‌راحتي مي‌پذيرند و گاه قبول بارداري و تغييرات ناشي از آن برايشان سخت است. زناني كه با هويت زنانة خود به‌خوبي كنار نيامده‌اند بارداري را بدترين تجربة زندگي خود مي‌دانند. براي ويار بارداري، يعني تهوع و استفراغ چند ماه اول دوران بارداري، بجز تغييرات فيزيولوژيك، توجيه روان‌شناختي هم شده است. اگر زني بارداري خودخواسته‌اي داشته باشد، ميزان ويار بارداري در او كمتر است. همچنين در دوران بارداري تغييرات هيجاني‌ـ‌رواني متعددي در زنان ايجاد مي‌شود. برخي از زنان به ‌وجود همسر، بوي همسر و حتي نگاه او حساسيت پيدا مي‌كنند. مطرح شده است كه اختلافات خانوادگي مخفي در ذهن زن در دوران بارداري به اين شكل بروز مي‌كند. بجز تغييرات جسمي، نوسانات خلقي در آنها به‌شدت ظاهر مي‌شود. زنان باردار به‌دليل تغييرات هورموني خاص اين دوران به‌شدت تحريك‌پذير مي‌شوند و مشكلات ارتباطي با همسرشان پيدا مي‌كنند. بر طبق آمارهاي موجود در جوامع غربي، بيشترين روابط خارج از محدودة زناشويي در زندگي مشترك در دوران بارداري زن رخ مي‌دهد. متأسفانه در فرهنگ كشورمان و در فرهنگ بسياري از كشورهاي شرقي، از زماني كه زن باردار مي‌شود هويت همسري و زنانگي او محو و نقش مادري برجسته مي‌شود. يعني هويت زنانه در پوشش مادرانه خود را مخفي مي‌كند. زن به‌آساني اضافه‌وزن را مي‌پذيرد و زيبايي‌اش را از دست مي‌دهد. زيرا اكنون با آمدن كودك، وجود او اهميت زيادي ندارد. بجز تغييرات خلقي، با افسردگي دوران بارداري هم مواجه مي‌شويم. گروهي از زنان باردار علائم كامل افسردگي را دارند. همچنين پس از زايمان در 40 روز اول با افسردگي پس از زايمان روبه‌رو مي‌شويم كه گاه حتي به اختلالات رواني هم منتهي مي‌شود. زن باردار به علل متعددي احساس نگراني مي‌كند. در درجة اول در مورد سلامتي‌اش نگران است. در ايران با گرايش زياد زنان به سزارين روبه‌رو هستيم. زيرا تصور مي‌كنند كه با زايمان به شيوة سزارين خطر را براي خود و فرزندشان كم مي‌كنند. از ديگر دلايل نگراني زنان باردار جنسيت نوزاد است. در فرهنگ كشور ما، اگر زن بارداري صورت زيبا داشته باشد، فرزندش پسر است و مادر باردار با جنين دختر، زشت، بدخلق و بدهيكل مي‌شود. اين باورها در خرده‌فرهنگ‌هاي ما وجود دارد. ترس زن باردار بيشتر خواهد بود اگر بارداري براي فرزند اول باشد. در خرده‌فرهنگ‌هاي پايين‌تر جامعه، اصطلاح «دختر بس» را داريم. يعني بارداري و زايمان آن‌قدر ادامه مي‌يابد كه منتهي به تولد نوزاد پسر شود. و اين امر بدون در نظر گرفتن وضعيت سلامت مادر است. زنان در طول تاريخ آموخته‌اند كه نقشي منفعل به خود بگيرند. شايد به‌عنوان جنس دوم. در سالن‌هاي كنفرانس‌هاي علمي اگر دو رديف صندلي باشد، به‌ندرت زنان را بر روي صندلي‌هاي رديف اول مي‌بينيم. آنها رديف اول را، حتي در محيط‌هاي زنانه، خالي مي‌گذارند شايد كه اگر مردي كه از جنس برتر است به سالن آمد، براي نشستن او جا باشد. ما آداب اجتماعي را به شكلي رعايت مي‌كنيم كه نتيجه به نفع مردان باشد. در بسياري از اين موارد، زنان خود چنين نقشي را پذيرفته‌اند. مثلاً بسياري از زنان خود تولد فرزند پسر را آرزو مي‌كنند و برتر بودن نوزاد پسر را پذيرفته‌اند. زيرا پسر بودن امتيازاتي دارد كه دختر بودن ندارد. ترس ديگر زنان باردار در مورد مراقبت‌هاي پزشكي است. آيا پزشك در دسترس است؟ آيا به سؤالات او پاسخ دقيق و كافي خواهد داد؟ هزينة زايمان چگونه تأمين مي‌شود؟ در كشور ما، تهية وسايل نوزاد اول بر عهدة خانوادة زن است. ولي در قبال تولد نوزاد دوم چه كسي مسئوليت دارد؟ آيا همسر براي تهية آنها اقدام خواهد كرد؟ درد زايمان چگونه است؟ آيا من مادر يا فرزندم در حين زايمان مي‌ميريم؟ پس از تولد نوزاد، بلافاصله اين سؤال در ذهن زن شكل مي‌گيرد كه آيا مادر خوبي خواهد بود؟ آيا مي‌تواند آن‌چنان كه بايد از كودك نگهداري كند؟ بلافاصله پس از اطلاع زن از بارداري، رابطه‌اي دوطرفه ميان مادر و فرزند آغاز مي‌شود. كپسولي فرضي كه فقط مادر و فرزند درون آن قرار دارند و هيچ‌كس حتي پدر راهي به اين فضا ندارد. ميل جنسي زنان در دوران بارداري ممكن است كاهش يا افزايش يابد. گاه هم بي‌تغيير باقي مي‌ماند. زن باردار نگران است كه آيا روابط زناشويي در دوران بارداري براي او و فرزندش خطرناك است يا نه. بي‌شك همراهي مردان با زنان در مراقبت‌هاي دوران بارداري و پس از زايمان، و مراقبت از كودك نقش بسيار مهمي در كاهش تنش‌هاي روحي‌ـ‌رواني و نگراني‌هاي همسرشان خواهند داشت. يكي از مهم‌ترين اقدامات در اين راه آموزش مردان دربارة تغييرات خلقي زنان در دوران بارداري و مشكلات رواني زنان پس از تولد فرزند است. پذيرفتن نقش پدري در مردان بسيار مهم است؛ اينكه چقدر براي محصول مشتركشان وقت مي‌گذارند و اهميت قائل‌اند. بخش سوم ـ خشونت خانوادگي خشونت در خانواده شامل كودك‌آزاري، همسرآزاري (دوسويه)، زن‌آزاري، سالمندآزاري، خشونت خانوادگي و... است كه در اينجا خشونت خانوادگي را بررسي مي‌كنيم. آمارهايي كه در ادامه دربارة خشونت خانوادگي ارائه مي‌شود، به‌دليل نقص آمارها و اطلاعات موجود در ايران در اين زمينه، از جوامع غربي گرفته شده‌اند. شناخت خشونت خانوادگي ضروري و بهترين راه مبارزه با اين معضل اجتماعي است. بنابراين از آنجا كه بررسي‌هاي انجام‌شده در ايران در اين مورد اندك است، پس ما در آغازِ حركت به سوي حذف خشونت خانوادگي هستيم. خشونت خانوادگي عبارت است از انواع آزارهاي جسمي، جنسي، اقتصادي، عاطفي‌اي كه يك فرد در رابطه‌اي نزديك و صميمي بر فرد ديگر اعمال مي‌كند. علتْ اعمال قدرت فرد آزاررسان بر قرباني است. علل زيادي باعث شده‌اند شناخت جامعة ايران و بسياري ديگر از جوامع دربارة خشونت خانوادگي اندك باشد. يكي از علل مطرح آن است كه، در بسياري از مواقع، خانواده‌ها رفتار خود با كودك را كودك‌آزاري نمي‌دانند و بر اين باورند كه براي تربيت كودك اقدام كرده‌اند. همچنين برخي از همسراني كه تحت خشونت خانوادگي قرار گرفته‌اند بيان آن را در جلسات حقوقي يا روانپزشكي ضروري نمي‌دانند. بيشترين قربانيان خشونت خانوادگي زنان متأهل‌اند. اين خشونت اعمال‌شده ارتباط چنداني با سطح اقتصادي‌ـ‌فرهنگي زوجين ندارد. همچنين مذهب، نژاد، قوميت و گروه سني از عوامل تأثيرگذار بر خشونت خانوادگي نيستند. جايگاه اجتماعي زن هم تعيين‌كنندة احتمال وقوع آزار و خشونت خانوادگي بر او نخواهد بود. اولين زن فاتح قلة ‌اورست در امريكا از قربانيان خشونت خانوادگي بوده است. بنا به آمار، 95 درصد از بزرگسالاني كه تحت خشونت خانوادگي قرار مي‌گيرند زن‌اند. سالانه بين 1 تا 4 ميليون زن در امريكا قرباني خشونت خانوادگي مي‌شوند و احتمال وقوع خشونت در خانواده در طول عمر هر زن در جامعة امريكا 20 درصد است. براي درك نگران‌كننده بودن اين آمار كافي است اشاره كنيم كه درصد مشابه براي وقوع افسردگي در زنان 5 درصد است. زنان 15 تا 44 سالة امريكايي بيشترين علت آسيب و صدمه‌ديدنشان اِعمال خشونت خانوادگي است. درواقع خشونت خانوادگي حتي بيشتر از وقايع ناخوشايندي نظير تجاوز جنسي و آزارهاي غيرعمدي به زنان آسيب مي‌رساند. آسيب‌هاي 11 تا 30 درصد از زنان مراجعه‌كننده به بيمارستان‌ها در اثر اِعمال خشونت خانوادگي بوده است. خشونت رفتارهاي تهاجمي نظير تهديد كردن، تحقير كردن، ترساندن و بدرفتاري را شامل مي‌شود. جداسازي زن از اجتماع هم در اين موارد بر شدت آسيب زن مي‌افزايد زيرا ديگر ترس مرد از تنبيه و ملامت شدن در جامعه وجود ندارد. بسياري از زنان اظهار مي‌دارند كه هر عاملي مي‌تواند نقطة آغاز خشونت خانوادگي باشد. آماده نبودن غذا، كثيف بودن خانه يا برقرار نكردن ارتباط جنسي بهانه‌هاي شروع خشونت‌اند و در چنين مواردي به هر دليل هميشه زن مقصر قلمداد مي‌شود. گاه خشونت خانوادگي مداخلاتي است كه چندان به‌نظر نمي‌آيند. كجا مي‌روي؟ با كي؟ و در نهايت به اين وضعيت منتهي مي‌شود كه زن حق خروج از خانه را ندارد. در چنين مواردي هر نوع ارتباط اجتماعي زن مي‌تواند بهانه‌اي براي شروع خشونت باشد. متأسفانه در اغلب موارد، مرد قبول نمي‌كند كه خشونت عليه زن اعمال كرده است و دليل اصلي را خطاي زن و هدفش را اصلاح او مي‌داند. جلوگيري از اشتغال زن و استقلال مالي او از ديگر موارد اعمال خشونت است. در بسياري از موارد، در كشور ما از كودكان براي آزار زنان استفاده مي‌شود. تهديد زن به دور كردن از فرزندش نمونه‌اي از اين موارد است. خشونت بر كودكان يا حتي نظاره‌گر بودن آنان در خشونت‌هاي خانوادگي عاملي خواهد بود كه در آينده خشونت بورزند. همچنين مشاهده شده است كه دخترانِ شاهد خشونت خانوادگي عليه مادران، در سال‌هاي بعد، خود قربانيان خشونت خواهند بود. توصيه مي‌شود كه خشونت خانوادگي در هر كشوري كاملاً شناسايي و بررسي شود. خشونت خانوادگي پديده‌اي تكرارشونده است و بايد درمان مناسبي براي اين معضل اجتماعي به‌كار گرفته شود.■ زنان




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 876]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن