واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نگاهي به "راننده تاکسي"حرکت بر مسير کليشههاي ژانر کمدي
فيلم سينمايي "راننده تاکسي" به کارگرداني مهدي صباغزاده که روي پرده سينماهاي تهران است، بر اساس پيشفرضهاي فيلمساز از حرکت بر مسير کليشهها بنا شده نه بر اساس نياز داستاني و مسائلي که ساختمان فيلم را بنا ميکند. صباغزاده در هجدهمين ساخته خود رويکردي عام و البته سطحي به کمدي دارد. نگاهي که او را وا مي دارد مخاطب را با هر ترفندي همراه خود کند و در اين ميان آنچه فراموش مي شود اين است که کمدي و خنداندن مخاطب شأن و منزلت و البته هنر خاص خود را دارد."راننده تاکسي" فيلمي است که بر اساس پيش فرض هاي نويسنده و فيلمساز از حرکت بر مسير کليشه ها بنا شده، نه بر اساس تعريف خاص و احتمالاً نياز داستاني و مسائلي از اين دست که ساختمان فيلم را بنا مي کنند. از همين روست که مي توان ملغمه اي از داستان پردازي، تيپ ها، کنش و واکنش آدمها و ... را در فيلم شاهد بود که بدون منطق فقط در کنار هم قرار گرفته اند.همانطور که اشاره شد، پيش فرض ها حرف اول را در فيلم مي زنند که اين وجه هم در مرحله طراحي ماجرا و موقعيت ها و حتي در انتخاب بازيگران مد نظر قرار گرفته است. به همين دليل است که مخاطب بايد بپذيرد حبيب اسماعيلي (تهيه کننده فيلم)، يک راننده تاکسي جذاب است که مورد توجه يک مربي جوان مهد کودک (لاله اسکندري) قرار گرفته و آرزوي ازدواج با او را دارد!فيلم با نگاهي سهل انگارانه به کمدي تلاش نمي کند خود را درگير برآورده کردن نياز منطقي خطوط و روابط داستاني کند و به همين دليل است که نخ تسبيح ارتباط دهنده ماجراهاي عجيب و غريب فيلم به قدري سست است که با هر تلنگر از هم مي پاشد و نمي تواند اين چيدمان را به سرانجامي خوش برساند.يک خطي فيلم داستان يک پدر و پسر است که پسربچه تلاش مي کند مربي مهد کودک و پدرش را به هم پيوند دهد. نفس اين موقعيت و کارهايي که يک بچه براي هموار کردن رابطه دو آدم بزرگ مي تواند انجام دهد، جذابيتي خاص دارد که البته حاوي موقعيت هاي طنز و کميک هم مي تواند باشد.
اما از آنجا که به نظر نويسنده و کارگردان اين موقعيت کفايت نگه داشتن مخاطب در سالن سينما را نمي کرده، دست به خلق ماجراهايي عجيب و غريب زده اند که به نوعي باز کردن در به روي هر اتفاق ممکن و ناممکن است. از شکل گيري يک مثلث عشقي بين راننده تاکسي و مربي مهد و زن خارجي تا ماجراي موميايي و نبش قبر و قاچاق عتيقه و ... البته ناخنک زدن به کاراکتر بيک ايمانوردي در فيلمفارسي، رقابت مادرشوهر و زن خارجي براي جلب توجه مرد لمپن و ... کلي خط فرعي ناکارآمد که بي سرانجام رها مي شود."راننده تاکسي" از آن دسته فيلم هايي است که نگاهي سهل و سطحي به کمدي دارد که اين نگاه به لايه هاي مختلف فيلم وارد شده و به تحميق شخصيت هاي فيلم و البته مخاطب مي انجامد. وقتي مربي جوان مهد کودک از يک راننده تاکسي مخصوص فرودگاه تصور يک خلبان را دارد (البته با اطلاعاتي که پسربچه از پدرش مي دهد) و موقع برخورد با او، لابد به علت جذابيت هاي مرد (تهيه کننده فيلم) مشکل خاصي با افول يکباره اش از حد يک خلبان به راننده تاکسي ندارد، اگر کاراکتر زن و مخاطب تحميق نمي شوند، چه اتفاقي مي افتد؟شخصيت هاي فيلم بيش از هر چيز به تيپ هاي کليشه شده پهلو مي زنند، از دختر جوان مربي مهد کودک (لاله اسکندري) که در آرزوي ازدواج است تا مادرشوهر سنتي (ثريا قاسمي) که مي خواهد عروسش را خودش انتخاب کند و زن خارجي (هيلدا رنجبران) که براي توطئه و دزدي آمده و البته مرد لمپن (محمدرضا داودنژاد) که نسخه کامل نمونه هاي آشناست.کنش و واکنش هايي که در قصه براي شخصيت ها در نظر گرفته شده بيش از آنکه عملکرد شخصي آنها باشد، به کنشي تحميلي از سوي نويسنده مي ماند که وجوهي از ابتذال را به کاراکترها سنجاق مي کند و نمي توان از آن تعبير شخصيت پردازي کرد.مثلاً کافي است به واکنش هاي مادرشوهر هنگام پيدا شدن مرد کارتن خواب در تابوت دقت کنيم که معلوم نيست بنا بر چه سوء تفاهمي نگاه مرد را متوجه خود مي داند و در پي جلب توجه اوست! وقتي هم توجه او را متوجه زن خارجي مي بيند بناي ناسازگاري مي گذارد و با آنها لج مي کند. اين ويژگي قرار است بعد شخصيت پردازانه به مادرشوهر سنتي بدهد يا چيزي ديگر؟وقتي به روايت پر پيچ و خم داستان دقت مي کنيم اين نگاه سطحي مفهومي گسترده تر پيدا مي کند. چون در واقع به اصول و روابط علت و معلولي کمترين توجه لازم شده است. به عنوان مثال راننده عجله دارد مسافر خارجي را زودتر از سر باز کند تا به مجلس خواستگاري برسد، ولي وقتي به خانه مي رسد با فهميدن معني کلمه قبرستان در انگليسي، به هتل بازمي گردد تا زن خارجي را به مقصد برساند و ... نمونه هاي اينچنيني ديگر که منطق و انگيزه اوليه کاراکترها را ناديده مي گيرد.چگونگي ورود خطوط فرعي قصه هم از معضلات فيلمنامه است. کافي است دقت کنيم به نحوه ورود مرد لمپن به خط قصه که از تابوت بيرون مي آيد. پس از ورود او به خانه و جمع خانواده با فلاش بکي خطي تعريف مي کند که چطور از تابوت سر درآورده و بعد هم با تغيير شخصيتي 180 درجه به کلاهبرداري شيکپوش با لهجه بيک ايمانوردي در فيلمفارسي ها بدل مي شود که نحوه حضور او سر سفره شام با پيژامه و زيرپيراهني و آهنگ ... نشان دهنده رويکرد فيلمساز به جذابيت هاي سطحي است.وقتي حاشيه پررنگ فيلم را به اين نقطه نظرات اضافه مي کنيم يک علامت تعجب بزرگ در ذهنمان نقش مي بندد. بر سر فيلمنامه "راننده تاکسي" چند دفتر توليد رقابت داشته اند و بالاخره پرنده خوشبختي بر شانه تهيه کننده و دفتر توليد فعلي نشسته تا افتخار توليد "راننده تاکسي" را در کارنامه خود ثبت کنند. ملاک مقبول افتادن يک فيلمنامه براي يک تهيه کننده و يک فيلم براي مخاطب تابع چه فرمولي است؟منبع : مهر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]