واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جوان در قرآن(2)
اشاره:در مقاله گذشته، گفته شد كه آیات كتاب وحی در باب شناخت نیرو و استعداد جوانى به دو بخش گزارش و ارزشگذارى، قابل تقسیم است. در بخش نخست (گزارش) شاخصه های جوان الگو را همراه با ذكر نمونه هایی چند از منظر قرآن مرور كردیم، اینك در بخش ارزشگذاری به ذكر مطالب دیگری خواهیم پرداخت. ارزیابى و ارزشگذارى قرآن در كنار گزارشها از احساس و رفتار جوان، قضاوت صریحترى نیز دارد كه در آن از دوره جوانى به دوره «شدّت» و «قوت» تعبیر مىكند. دورهاى كه از دو طرف در محاصره ضعف و ناتوانى مىباشد و در آن، تمایل به آرمانها و آرزوهاى ارزشمند و ارج گذارى به حقوق والدین تجلى مىیابد:«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» (روم /54)«خدا همان كسى است كه شما را آفرید، در حالى كه ضعیف بودید، سپس بعد از ناتوانى قوت بخشید. پس از آن ضعف و پیرى قرار داد، او هر چه بخواهد، مىآفریند و دانا و تواناست».«همانا دل جوان، مانند زمین آمادهاى است كه هر آنچه در آن كاشته شود، مىپذیرد، بر این مبنا، پیش از آنكه دلت سخت گردد و خردت به بند كشیده شود، به تربیتت برخاستم.»«ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن یُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً» (حج /5)«بعد شما را به صورت كودك بیرون آوردیم؛ سپس هدف این است كه شدّت و نیرومندى خود را به دست آورید، در این میان بعضى از شما مىمیرند و بعضى به پایینترین مرحله عمر كشانده مىشود تا بعد از داشتن آگاهى چیزى را نداند!»«ثُمَّ یُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُیُوخاً وَمِنكُم مَن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمّىً» (غافر /67)«سپس شما را به صورت طفل بیرون مىآورد، بعد به شدّت و نیرومندى مىرسید و بعد از آن پیر مىشوید - گروهى از شما پیش از این مرحله مىمیرند - و در نهایت به سر آمد عمر خود مىرسید».«وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِى الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ» (یس /68)«و كسى را كه عمر طولانى دهیم آفرینشش را واژگون مىكنیم».«وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّیَّتِى إِنِّى تُبْتُ إِلَیْكَ وَإِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(احقاف /15)«ما به انسان سفارش نمودیم كه به پدر و مادرش نیكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مىكند و با ناراحتى بر زمین مىگذارد و دوران حمل و از شیر گرفتنش سى ماه است، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى قدم گذارد، مىگوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادهاى، قدر دان باشم و كار شایسته انجام دهم كه آن را مىپسندى و مایه خوشنودى تو است و فرزندانم را صالح گردان من به سوى تو بازگشتم و من از مسلمانانم». آغاز و پایان جوانى در این كه رسیدن به شدت و قوّت بیانگر مرحلهاى از عمر انسان است كه بین دوره كودكى و پیرى قرار دارد، تردیدى نیست، اما در رابطه با زمان آغاز، پایان و امتداد این مقطع سنى، اختلاف نظر جدى میان پژوهشگران حوزه لغت، تفسیر، فقه و روانشناسى، وجود دارد، به عنوان نمونه:جوانى از زمان بلوغ شروع مىشود و تا سى سالگى ادامه دارد.1از سى سالگى آغاز و تا چهل سالگى ادامه دارد.2از هفده سالگى آغاز و تا چهل سالگى تداوم مىیابد. از هجده سالگى آغاز و تا سى سالگى استمرار دارد.3انسان در بیست پنج سالگى به نیرومندى مىرسد.4حد و مرزى براى رسیدن به نیرومندى «بلغ اشده» وجود ندارد، معیار بلوغ، كمال عقل و داشتن رشد است و با كنار هم قرار گرفتن عقل، توانائى و كمال آفرینش، نیرومندى به وجود مىآید.5«استفاده از واژه «قوة» و «ضعف» به صورت نكره به قصد ابهام افكنى و نا معین جلوه دادن كمیت این مقطع، صورت گرفته است؛ زیرا افراد در زمانهاى مختلف به قوت و نیرومندى مىرسد».6یك نگاه به این دیدگاهها این پرسش را در پى دارد كه آیا دوره جوانى و نیرومندى، زمان معینى ندارد و چنانكه گفته شده است: به دلیل اختلاف آب و هوا، شرایط فكرى و فضاى فرهنگى، در جوامع مختلف، جوانى یك مفهوم نسبى است و نه مطلق، مدت دوره كودكى، جوانى و پیرى، در عمر افراد گوناگون فرق مىكند7یا این كه زمانى مشخص دارد، دیدگاه قرآن در این باره چیست؟به كارگیرى واژه «ثم» در آیات (روم /54 و حج /5 و مؤمن /67) به عنوان حرف ربط كه افاده ترتیب و تأخیر دارد، بى تردید گویاى این حقیقت است كه ضعف و ناتوانى با یك فاصله زمانى، آغاز و تدریجاً جایگزین قوت و شدّت مىشود.قرآن وقتى به یتیم اجازه تصرف در مالش را مىدهد كه به شدّت و نیرومندى رسیده باشد و نیرومندى را به بلوغ و رسیدن به رشد تفسیر مىكند:«وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشِدَّهُ» (انعام /152) و (اسراء /34)«و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیك نشوید تا به حد اشد خود برسد.»«وَابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» (نساء /6)«یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید، اگر در آنها رشد یافتید، اموالشان را به آنها بدهید.»دستور به آزمایش، هنگام رسیدن به بلوغ، براى فهم رسیدن به مرحله رشد دو نكته را در خود نهفته دارد: یكى امكان پیدایش همزمان بلوغ و رشد و دیگر امكان پیدایش رشد، با فاصلهاى، بعد از زمان بلوغ. در روایتى، امام صادق علیه السلام در پاسخ پرسش از این كه تصرفات یتیم كى موثر است؟ فرمود: «حتّى یبلّغ اشده، قال و ما اشده؟ قال الاحتلام»8«زمانى كه به شدّت و نیرومندى برسد، گفت: شدّت او چیست؟ فرمود: جنب شدن». این كه بلوغ معیار تكلیف شناخته شده، با این كه خرد و خردورزى از شرایط تكلیف مىباشد، مىتواند دلیل بر این باشد كه بلوغ، نوعاً با رشد و خرد ورزى همراه است یا مىتواند همراه باشد.خرد جوان، از آزادگى ویژهاى برخوردار است و هنوز آلایش عادتها، دلبستگىهاى مادى و زمینى، باورهاى سنتى نبایسته و ...، دامنگیر آن نشده است. اگر كمبودى دارد كمبود تجربه و آگاهى است كه مىتواند توسط بزرگترها جبران گردد، به همین دلیل علىعلیه السلام خطاب به یكى از كارگزارانش مىفرماید:«اذا احتجت الى المشورة فى أمر قد طرأ علیك فاستبده ببدایة الشبان فانّهم احدّ اذهاناً و اسرع حدساً ثم رده بعد ذلك الى رأى الكهول الشیوخ، لیستعقبوه و یحسنوا الاختبار له فان تجربتهم اكثر»9«هرگاه كارى برایت پیش آمد و نیاز به مشورت پیدا كردى، در آغاز آن را با جوانان، در میان گذار. زیرا آنها تیز فهمتر و با فراست ترند سپس آن را در معرض نظر سالخوردگان و پیران قرار ده، تا در معرض ارزیابى قرار دهند، چه آنكه تجربه ایشان بیشتر است».قرآن در كنار گزارشها از احساس و رفتار جوان، قضاوت صریحترى نیز دارد كه در آن از دوره جوانى به دوره «شدّت» و «قوت» تعبیر مىكند. دورهاى كه از دو طرف در محاصره ضعف و ناتوانى مىباشد و در آن، تمایل به آرمانها و آرزوهاى ارزشمند و ارج گذارى به حقوق والدین تجلى مىیابداز تقارن و انضمام چهل سالگى به زمان بلوغ قدرت در آیه 15 سوره احقاف به عنوان مقطع آرمانخواهى انسان، مىتوان الهام گرفت كه چهل سالگى نهایت مرز قدرتمندى او مىباشد، چونانكه در روایتى از امام صادقعلیه السلام آمده است:«اذ بلغ العبد ثلاثاً و ثلاثین سنةً فقد بلغ اشدّه و اذا بلغ اربعین سنة فقد بلغ منتهاه فاذا ظعن فى احدى و اربعین فهو فى نقصان»10«هرگاه، بنده به سىوسه سالگى رسید، به شدّت و نیرومندى خود دست یافته است و هرگاه به چهل سالگى قدم گذاشت، نهایت دوره قدرتش را تجربه مىكند، زمانى كه به منزل چهل و یك سالگى بار انداخت، او به نقصان مىگذارد.»بنابراین، سخن ابن منظور، قابل پذیرش مىنماید، آنجا كه مىگوید:«فبلوغ الاشدّ محصور الاول محصور النهایة غیر محصور ما بین ذلك»11«بلوغ نیرومندى، از آغاز و انجام محدود است امّا وسط، آن حد ندارد.»بنابراین نیرومندى مورد نظر قرآن، پیش از بلوغ و پس از چهل سالگى، میسّر نیست. ولى ممكن است دیرتر از بلوغ جنسى حاصل آید و زودتر از چهل سالگى رو به افول گذارد، واقعیتى كه مىتواند اختلاف روایات13 را در باب زمان پیدایش قدرت جوانى، توجیه كند و راز تعبیر «الحدث» در مورد امام حسنعلیه السلام سى و سه ساله در كلام امام علىعلیه السلام را نیز آشكار كند، آنجا كه فرمود:«و انما قلب الحدث كالارض الخالیة ما ألقى فیها من شىء قبلته فبادرتك بالادب قبل أن یقسو قلبك و یشغل لبّك»12«همانا دل جوان، مانند زمین آمادهاى است كه هر آنچه در آن كاشته شود، مىپذیرد، بر این مبنا، پیش از آنكه دلت سخت گردد و خردت به بند كشیده شود، به تربیتت برخاستم.»ادامه دارد...--------------------------------پینوشتها:1- صحیح مسلم بشرح النووى، چاپ چهارم، بیروت، دار الفكر، 1403 ه ، 173/92- الزحیلى، وهبة، التفسیر المنیر، چاپ اول، بیروت، دارالفكر المعاصر، دمشق، دار الفكر، 1411 ه ، 23 و 157 / 243- ابن منظور، لسان العرب، دار الصادر، بىتا 3 / كلمه شدد.4- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1379 ه ، 384/4 - 35- همان، 71/7 - 8.6- طباطبائى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه مطبوعاتى، اسماعیلیان، 1390 ه ، 205/167- نراقى، احسان، جامعه، جوانان، دانشگاه، چاپ دوم، تهران، شركت سهامى كتابهاى جیبى، 50-52 / 13548- صدوق، محمد بن على، الخصال، چاپ چهارم، قم مؤسسه النشر الاسلامى، 1414 ه ، /4959- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ دوم، مصر، دار احیاء الكتب العربیة، 1387 ه ، 20 / حكمت 86610- الخصال /54511- لسان العرب، 3 / كلمه شدد12- الحویزى، عبدعلى، تفسیر نور الثقلین، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 117/4 137313- نهج البلاغه، نامه 31 قسمت چهارم.منبع:سید ابراهیم سجادی، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شماره چهل و شش
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 641]