واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: با كاروان عشق(22)
مسلمان نماهای حزب شیطان(پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیهالسلام) مقالات گذشته را از اینجا مشاهده نمایید کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم (1)(زینب دختر علی(ع))... چنانکه گفتیم در نتیجه ی دستکاری دو قرن اسناد تاریخی بیرون آوردن واقعیتهای خارجی مخصوصاً درباره ی چنین حادثه که گروههای مخالف یکدیگر در آن نفعی داشته اند، کاری دشوار است. اما خوشبختانه وقایع نویسانی در صحنه ی کارزار حضور داشته و خود آنچه را روی داده به چشم خویش دیده اند، و یا نزدیک به محل حادثه بوده و چگونگی آن را از دیگر راویان شنیده اند. بنابراین آنجا که چند گزارشگر در بازگویی حادثه ای همداستانند. احتمال ساختگی بودن نمی رود و یا کمتر می رود. و نیز آنچه را قرینه های خارجی تأیید کنند بهتر می توان پذیرفت. از مجموع این داستانهای ضد و نقیض و مطابق کردن آن با قرینه های خارجی می توان دانست که زمان درگیری دو دسته چندان دراز نبوده است که هفتاد و دو ساعت وقت بخواهد! اما ان اندازه هم کوتاه نبوده است، که این مرد متملق دین به دنیا فروخته برای یزید وصف می کند. زحربن قیس چون به کاخ یزید درآمد گفت: «ترا مژده باد به پیروزی و یاری خدایی! حسین بن علی با هجده تن از خویشاوندان و شصت تن از پیروان خود نزد ما آمد. به آنها گفتیم تسلیم شوید و حکم امیر عبیدالله بن زیاد را بپذیرید یا جنگ کنید. آنها جنگ را برگزیدند. همین که آفتاب شعاع خود را بزمین گسترد، گرد آنان را فرا گرفتیم. از این داستان بیش از چهل سال نمی گذرد که می بینیم فرزندان همان مردم، خیمه های دختران پیغمبر خود را به آتش می کشند تا کودکان خردسال حسین و نوه های محمد را بسوزانند. راستی کدام یک از این دو صحنه رقت انگیزتر است؟ چه می شود که انسانی تا این درجه از نقطه ی اوج فرود آید و به نقطه ی سقوط برسد؟ چه پیچیده معجونی که مغز انسانی نام گرفته است!آنها چون کبوترانی که از چنگال باز فرار کنند به هرسو رو می آوردند که پناهگاهی بیابند. ای امیرالمؤمنین! به خدا آن قدر طول کشید که شتری را بکشند یا کسی در چاشتگاه به خواب رود همه ی آنان را از دم شمشیر گذراندیم. اینک تن های آنان برهنه، تن پوش آنان خون و چهره های آنان خاک آلود است. آفتاب تنشان را می گدازد و باد از هر سو بر بدنهایشان می وزد و جز کرکسان کسی به زیارت آنها نمی رود.» (2)آنچه این دروغگوی پست نهاد در چنان مجلسی به خاطر خوشایند امیر خود گفته است مسلماً حقیقت ندارد، و جز ریشخندی برگوینده و شنونده نیست، چه؛ قسمتی از آن، قسمت دیگر را تکذیب می کند. کسی که به گفته ی او حاضر به تسلیم نمی شود و جنگ را بر مذلت ترجیح می دهد دیگر از مرگ نمی هراسد و چون کبوتر از چنگ باز نمی گریزد. این گزارش به قدری ساختگی و مشمئز کننده بود که یزید نیز دگرگون شد و گفت خدا پسر مرجانه (ابن زیاد) را لعنت کند که راضی به قتل حسین نبودم.به هر حال آنچه مسلم است. جنگ به آن سادگی که پسر قیس گفته است پایان نیافته. به آن شرح و تفصیل هم نبوده است که بعضی مقتل نویسان ساده ضمیر نوشته اند، و چون شعری گفته و در قافیه مانده اند ناچار گشته اند روز عاشورا را هفتاد و دو ساعت بدانند، تا بتوان در این مدت آنهمه رجز گفت و خطبه خواند و جنگ کرد و دشمن کشت. شمار کشتگان از دو طرف چند تن بوده است؟ یک طرف آن معلوم است. آنچه نرینه در سپاه حسین(ع) بود و سن آنان از چهارده سال می گذشت به قتل رسید. در بعضی تاریخها می خوانیم امام علی بن الحسین را چون به سن بلوغ نرسیده بود رها کردند (3) اما از سپاه کوفه چند تن کشته شده است باز هم خدا می داند. رقم کم را هفتاد و سه تن و رقم بیشتر را هزاران تن نوشته اند. آنچه شگفت به نظر می رسد این است که در این صحنه و در ظرف آن چند ساعت روحیه ی خشن و بی رحم طبیعت جاهلی با تمام مظاهر خود جلوه کرد. فرزند همان مرد که تیر و کمان بر می گرفت و آماده ی جنگ می شد که چرا دیگران می خواهند ملخهایی را که در سایه ی چادر او خفته اند شکار کنند، در این جا رنگ عوض می کند و خاطره ی جنگهای یسوس و بکر و تغلب و دیگر جنگهای جاهلی را زنده می سازد. در آن گیرودار مردی حسین را ندا می دهد که «حسین! موج آب را می بینی؟ به خدا از آن نخواهی نوشید تا از حمیم دوزخ بیاشامی» بی شرم دیگری به فرزند زاده ی پیغمبر و خاندان رسول چنین می گوید: «ما پاکیزگانیم و شما ناپاکان.» یا آنکه فرمانده ی سپاه پس از چنان کشتار و حشیانه دستور می دهد بر تن بی جان کشتگان اسب بتازند. هیچ باور نمی توان کرد که این مردم نسل بی واسطه یا نسل دوم مردمی هستند که آب را از کام تشنه ی خود می گرفتند و به دوست خود می دادند و او نیز چنین می کرد تا آنگاه که همگی از تشنگی می مردند. یا چون شب هنگام مهمان به خانه ی ایشان می آمد، خوراک خود را پیش وی می نهادند، و میزبان نیز در خوراک با او شریک است. چنین می کردند که مبادا اگر خود هم از آن غذا بخورند، مهمان سیر نشود.آنچه مسلم است. جنگ به آن سادگی که پسر قیس گفته است پایان نیافته. به آن شرح و تفصیل هم نبوده است که بعضی مقتل نویسان ساده ضمیر نوشته اند، و چون شعری گفته و در قافیه مانده اند ناچار گشته اند روز عاشورا را هفتاد و دو ساعت بدانند، تا بتوان در این مدت آنهمه رجز گفت و خطبه خواند و جنگ کرد و دشمن کشت. شاید بیشتر شما خوانندگان داستان پسر عاص را در فتح مصر با دو کبوتر شنیده باشید. عمروابن العاص به هنگام فتح مصر در جایی که امروز "فساط" نام گرفته است خیمه زده بود. روزی که اردو می خواست از جای خو برخیزد و به جای دیگر رود به فرمانده سپاه گفتند، کبوتری بر فراز چادر تو آشیانه کرده و تخم نهاده است. اگر چادر را بچینیم این تخمها می شکند و این کبوتر نر و ماده آزرده می شوند. پسر عاص گفت چادر برپا بماند! یک تن از سپاهیان همین جا توقف کند تا این کبوتر بچه های خود را پرواز دهد، سپس چادر را برچیند.(4)از این داستان بیش از چهل سال نمی گذرد که می بینیم فرزندان همان مردم، خیمه های دختران پیغمبر خود را به آتش می کشند تا کودکان خردسال حسین و نوه های محمد را بسوزانند. راستی کدام یک از این دو صحنه رقت انگیزتر است؟ چه می شود که انسانی تا این درجه از نقطه ی اوج فرود آید و به نقطه ی سقوط برسد؟ چه پیچیده معجونی که مغز انسانی نام گرفته است! سخن پروردگار بهتر از هر گفتار این معما را توجیه می کند: «شیطان بر آنها چیره شد و یاد خدا را از دل آنان برد(5).»پینوشت ها:1- خدا کشتن را برای آنان مقدر فرمود پس به قتلگاه خود رفتند.2- طبری، ج 7، ص 374.3- طبری، ج 7، ص 387.4- معجم البلدان، ج 51، س 260.5- المجادله، 19.منبع:دكتر سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]