واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
زماني كه مهتاب چاقوي خشم را بر سينه شوهرش فرو ميكرد هرگز تصور نميكرد كه باعث مرگ او شود و روزي به عنوان زني شوهركش در شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران پاي ميز محاكمه برود. مهتاب زني 24 ساله است و ميگويد از اتفاقي كه افتاده بسيار ناراحت و پشيمان است، اما اصلا فكر نميكرد كه يك ضربه بتواند باعث مرگ كسي شود. ذبيحيزاده، نماينده دادستان در پرونده مهتاب است و كيفر خواست صادره عليه اين زن را او در دادگاه خانواده مطرح و از آن دفاع كرده است. او ميگويد مهتاب با قصد قبلي اقدام به قتل كرده است. او ميگويد: مهتاب و شوهرش از سالها قبل با هم اختلاف داشتهاند و خانواده هر دو طرف نيز اين موضوع را تاييد ميكنند. آنها حتي چندين بار براي جدايي اقدام كردهاند و درگيري آنها حكايت از آن دارد كه مهتاب به خاطر رفتاريهاي شوهرش از او دل چركين بوده و قصد قتل داشته است. وي ادامه ميدهد: مهتاب بعد از بازداشت به درستي توضيح داده است كه شوهرش او را كتك ميزده و آن زن براي محافظت از خودش چاقو حمل ميكرده است. كسي كه با خود چاقو حمل ميكند قطعا قصد استفاده از آن را نيز دارد. بنابر اين نميتواند مدعي شود كه قصد قتل نداشته است. ذبيحيزاده در مورد اينكه پرونده چطور تشكيل شد ميگويد: دو سال قبل اهالي منطقهاي در جنوب شهر تهران به ماموران خبر دادند كه مردي جوان به ضرب چاقوي زني كه به نظر ميرسيد با او آشناست كشته شد. زماني كه ماموران به محل ميرسند و اقدامات قانوني انجام ميگيرد مشخص ميشود كه اين زن همسر مقتول بوده است. بنابر اين مهتاب تحت تعقيب قرار ميگيرد. ماموران تلاش زيادي در اين خصوص كردند. آنها رديابيهاي لازم را براي بازداشت مهتاب انجام دادند، اما از آنجايي كه اين زن بسيار باهوش بود مرتب جاي خود را عوض ميكرد و از تلفنهاي عمومي براي تماس با پدرش استفاده ميكرد. مهتاب بعد از 15 روز خودش را تسليم ماموران و در نهايت به قتل اعتراف كرد و گفت كه شوهرش محمد را با چاقو زده است. به نظر من مهتاب از همان ابتدا ميدانست كه چه كرده است و با قصد قبلي هم اين كار را كرده بود به همين خاطر هم بعد از وارد آوردن ضربه به شوهرش از محل فرار كرد. او در مورد اتفاقي بودن قتل دروغ ميگويد اگر قصد قبلي براي قتل وجود نداشت و مهتاب نميدانست كه شوهرش را كشته است و لزومي نداشت كه فرار كند. كسي فرار ميكند كه به عواقب كار خود آگاه است و ميخواهد از مجازات رهايي يابد . بنابر اين مهتاب با قصد قبلي شوهرش را كشته است و در مورد اينكه نميدانسته شوهرش را كشته است دروغ گفته است. نماينده دادستان تهران به تلفني كه مهتاب بعد از حادثه به پدرش زده است اشاره ميكند و ميگويد: زماني كه ماموران درخانه پدر مهتاب حاضر شدند اين زن با پدرش تماس گرفته و موضوع را گفته است بنابراين آگاهي كامل داشته و بايد به مانند فردي كه با قصد قبلي اقدام به قتل كرده است با او رفتار شود. گفتههاي پدر مقتول خانواده مقتول حرفهاي اين زن جوان را باور ندارند و او را متهم به دروغگويي ميكنند. پدر مقتول خواستار مجازات قصاص براي عروسش شده است و او را مستحق اين مجازات ميداند. شما از اختلافي كه بين مهتاب و محمد بود خبر داشتيد؟ بله آنها از همان زماني كه ازدواج كرده بودند با هم اختلاف داشتند و تقريبا همه اين موضوع را ميدانستند و چيز پنهاني نبود. اينكه پسرتان كار نميكرد حرف درستي است؟ پسرم تصادف كرده بود و چون دچار نقص عضو شده بود نميتوانست كار كند. او به فكر زندگياش بود، اما مهتاب زني نبود كه بخواهد زندگي كند . او فقط به خودش فكر ميكرد. اما مهتاب كار ميكرده و اين نشان ميدهد به فكر زندگياش بوده است. - بله او كار ميكرد، اما نه براي زندگي مشتركشان براي آنكه هر چقدر ميخواهد پول خرج كند. او محمد را دوست نداشت اگر واقعا به او علاقهمند بود بعد از آنكه پسرم دچار نقص عضو شد از او جدا نميشد. او چون زن جواني بود ميگفت نميخواهد جوانياش را به پاي شوهرش بريزد و ميخواهد با آدمي سالم زندگي كند. دقيقا اختلاف بر سر چه مسالهاي بود؟ محمد ميگفت همسرش به حرفهاي او گوش نميكند و همين موضوع آزارش ميداد. مهتاب زني خودسر بود. شما همچنان بر قصاص پافشاري ميكنيد؟ بله من بر قصاص تاكيد دارم و نميخواهم از او بگذرم. او بايد مجازات شود. تصميم گرفته بودم جدا شوم مهتاب اما در مقام دفاع از خود بر ميآيد و ميگويد كه هر چند با شوهرش اختلاف داشته اما او را دوست داشته و نميخواسته مرتكب قتل شود. اين زن 24 سال دارد و ميگويد سالها قبل با شوهرش ازدواج كرده است و ازدواج آنها از روي علاقه بود. وي ميگويد: من و محمد با هم زندگي خوبي را آغاز كرديم. من او را دوست داشتم و زندگي ماخيلي عاشقانه بود. اما محمد با كارهايي كه كرد اين زندگي شيرين را خراب كرد. محمد سر كار نميرفت و زندگي ما هميشه با مشكل همراه بود. من مجبور بودم براي تامين هزينههاي زندگي كار كنم. وقتي من كار كردن را شروع كردم محمد ديگر اصلا احساس مسووليت نميكرد. او پيگير كار نبود و ازمن پول ميگرفت همين موضوع هم به اختلافات ما دامن زد. محمد علاوه بر اينكه زندگي را براي من سخت ميكرد، بد رفتاريهايش هم غيرقابل تحمل بود. هر روز من را كتك ميزد، از رفتارش خسته شده بودم. ديگر به او اهميتي نميدادم. مهتاب از روزهايي ميگويد كه شوهرش تصادف كرد و در بيمارستان بستري شد: ماشيني او را زير گرفته بود و آسيب آنقدر جدي بود كه من مجبور شدم چندين ماه از او شبانه روز مراقبت كنم. شوهرم مچ پايش را از دست داد. او دچار نقص عضو شد و دادگاه 17 ميليون تومان ديه براي او در نظر گرفت. ديگر تنهاي تنها شده بودم و محمد هم بهانه خوبي براي كار نكردن داشت. هر بار كه ميگفتم سر كار برو ميگفت كسي به من كار نميدهد و من چون پايم از مچ قطع است توانايي كار ندارم. حال علاوه بر اينكه بايد هزينههاي خودم را تامين ميكردم و هزينههاي خانه را هم ميپرداختم، بايد پول توجيبي شوهرم را هم ميدادم. اين كار خيلي براي من سنگين بود. مهتاب در مورد پولي كه شوهرش بابت ديه گرفته بود، ميگويد: شوهرم بيشتر آن پول را بدهكار بود. او مقداري از آن پول را بابت بدهياش داد و مقداري را هم كه مانده بود خرج خودش ميكرد. من از اوخواستم تا پول را به عنوان مهريه به من بدهد تا بتوانم با آن خانهاي اجاره كنم و زخمي از زخمهاي زندگيمان را درمان كنم، اما محمد قبول نكرد. اين زن از روزهايي ميگويد كه شرايط براي او سختتر شده بود: هر بار كه به محمد ميگفتم پول ميخواهم به من ميگفت خودت كار ميكني و بايد پول داشته باشي. شب كه به خانه ميآمد مجبور بودم كارهاي خانه را انجام دهم و آنقدر خسته ميشدم كه متوجه نميشدم كي و كجا خوابيدهام. شرايط زندگي خيلي برايم سخت شده بود تا اينكه تصميم گرفتم از محمد جدا شوم. مهتاب زني جوان است و ميگويد ميخواسته از شوهرش جدا شود تا زندگي بهتري داشته باشد. او ادامه ميدهد: من بايد از محمد جدا ميشدم تا به زندگي خوبي برسم. او علاوه بر اينكه احساس مسووليت نميكرد بلكه از من ميخواست تا هرچه ميگويد گوش كنم و هركاري كه ميخواهد انجام دهم. من هم قبول نميكردم. ديگر اين اواخر به او پول نميدادم و هر چه داشتم براي خودم نگه ميداشتم و در نهايت هم به دادگاه شكايت كردم تا مهريهام را بگيرم و از شوهرم جدا شوم. وقتي آن خواسته را عملي كردم و به دادگاه رفتم محمد رفتارهاي زشتش را با من بيشتر كرد. او مرا كتك ميزد و حتي چند بار هم به من حمله كرد. از دستش عصباني بودم و دوست نداشتم به زندگي با او ادامه دهم. نميخواستم علاوه بر فشارهايي كه به من وارد ميكند كتكم هم بزند. محمد ميدانست كه تصميم خودم را گرفتهام و سرانجام از او جدا ميشوم. مهتاب از روز حادثه ميگويد: روز حادثه براي اينكه راي براي طلاق صادر شود نياز به كارت ملي شوهرم بود. دادگاه شماره ملي او را لازم داشت. با شوهرم تماس گرفتم و به او گفتم كه مقابل قهوهخانهاي در همان نزديكيها حاضر شود. سر قرار حاضر شدم. چند دقيقه بعد محمد هم آمد. او مرا نديد. مردي جلوي من ايستاده بود از اوخواستم محمد را صدا بزند. همينكه شوهرم برگشت و من را ديد به من حمله كرد. مردمي كه آنجا بودند ديدند كه روي من چاقو كشيد و من هم براي اينكه از خودم دفاع كرده باشم چاقويي را كه هميشه با خودم داشتم تا در مواقع لزوم از خودم دفاع كنم بيرون آوردم و به او ضربه زدم. نماينده دادستان و اولياي دم بر اين باورند كه مهتاب به عمد مرتكب قتل شده است، اما خودش سرسختانه از گفتههايش دفاع ميكند و ميگويد: من نميخواستم محمد را بكشم. اگر او به من حمله نميكرد و من را نميزد اين اتفاق نميافتاد. من براي قتل به آنجا نرفته بودم و ميخواستم كه از او جدا شوم. محمد بود كه من را وادار به اين كار كرد. مهتاب در مورد اينكه چرا فرار كرده است، ميگويد: من نميخواستم فرار كنم از ترس اين كار را كردم وقتي با پدرم تماس گرفتم نميدانستم كه محمد مرده است. به پدرم گفتم من محمد را با چاقو زدهام او هم به من گفت به خانه بيا خودم با محمد صحبت ميكنم و شما را آشتي ميدهم. من قبول نكردم وگفتم بايد چند روزي به خانه نيايم. بعد مردي گوشي را گرفت و به من گفت كه محمد مرده است و او نيز افسر اداره آگاهي است و از من خواست خودم را تسليم كنم. من باور نداشتم كه اين اتفاق كار من بوده است. به همين خاطر به خانه نرفتم چند روزي خارج از شهر بودم و در شهرستانهاي اطراف بودم بعد برگشتم وقتي كه شنيدم پدرم را بازداشت كردهاند خودم را تسليم كردم. عليرضا رحيمينژاد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]