واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: نو بهار در شعر نو
در دفتر شعر خود، بهار را با اشعار نو، نو مي كنيم و شكوه رويش دوباره طبيعت را به نظاره مي نشينيم.
به گزارش گروه ويژه نامه نوروزي باشگاه خبرنگاران؛ اشعار بهاريه نوروز امسال را با اشعار نو شاعران معاصر پي ميگيريم.
امسال نيز
چون سالهاي پيش
بي آن كه ديده را،
مجال نگاه بود،
چون صاعقه گذشت!
..
هرفصل ِ آن :
- يا رويش سبزينه بود و گل
– مستي و شور وشوق
– يا
– يورش ِ تيغ تيز ِآفتاب
– عطش سوز در تموز
– يا فصل ِ من
– ريزش بيجان برگها
– بي تكيه كاه
– رها در آغوش بادها،
- غرق تموج رنگها
- وسيب وُ سكوت وُ صبر،
- يا زمهرير ِ سپيدي به روي خاك
– آشوب مه و برف
– سنگينِ و سرد،
- چون چنبري كلف
در خواب ِ ريشه و رؤياي هر علف!!
..
سالي كه مي رسد
– اين مدار
و سنت ديرينه ي اين چرخ لاژورد
مانند آن همه پارينه سالها
– اين گونه بگذرد!
...
اما
اكنون كه من
مانند رود بي خروشي پر از وقار
با بستري ز جوي وُ پر از چشمه سارها
دلخوش به باغ ِ گل و سيب ِ سرخ خويش
– آرام تر ز سالهاي گذشته
ره مي بُرم به پيش
تو،
هم چون نهال ِتُرد لطيفي
از شاخسار خلقت زيباي كردگار
پر از طراوت و شادي
با شور و پر اميد
– به روشني فرداي خويشتن
سر مي دهي ترانه ي زيباي زيستن !
زين پس
– بالا بلند و پاك
چون سرو سربلند
پيوسته شاد زي !
زيباترين سلام و درودها
همراه با خرمني از گلهاي اين ديار
درآستانه ي بهار وُ
شكوفه هاي گلْ لاله هاي مهر
با خوش ترين خاطره ها و انديشه هاي نيك
و اين جمع مصفاي دوستي
پيوسته با تو باد!
پيوسته با تو باد!
*****
عاشقا خيز، كامد بهاران
شكوهها را بنه، خيز و بنگر،
كه چگونه زمستان سر آمد.
جنگل و كوه در رستخيز است،
عالم از تيرهرويي در آمد،
چهره بگشاد و چون برق خنديد.
تودة برف بشكافت از هم،
قلة كوه شد يكسر ابلق.
مرد چوپان در آمد ز دخمه،
خنده زد شادمان و موفّق،
كه دگر وقت سبزه چراني است.
عاشقا! خيز كامد بهاران.
چشمة كوچك از كوه جوشيد،
گل به صحرا در آمد چو آتش،
رود تيره چو طوفان خروشيد،
دشت از گل شده هفت رنگه،
آن پرنده پي لانه سازي.
بر سر شاخهها ميسرايد.
خار و خاشاك دارد به منقار،
شاخة سبز هر لحظه زايد،
بچّگاني همه خرد و زيبا.
آفتاب طلايي بتابيد
بر سر ژالة صبحگاهي،
ژالهها دانه دانه درخشند،
همچو الماس و ، در آب ماهي،
بر سر موج ها زد معلق.
نيما يوشيج: منظومة افسانه
بهار را باور كن
باز كن پنجرهها را، كه نسيم
روز ميلاد اقاقيها را
جشن ميگيرد،
و بهار،
روي هر شاخه، كنار هر برگ،
شمع روشن كرده است.
همة چلچلهها برگشتند،
و طراوت را فرياد زدند.
كوچه يك پارچه آواز شده است،
و درخت گيلاس،
هدية جشن اقاقيها را،
گل به دامن كرده است.
باز كن پنجره ها را اي دوست!
هيچ يادت هست،
كه زمين را عطشي وحشي سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگي با جگر خاك چه كرد،
هيچ يادت هست،
توي تاريكي شبهاي بلند،
سيلي سرما با خاك چه كرد؟
با سر و سينة گلهاي سپيد،
نيمه شب باد غضبناك چه كرد؟
هيچ يادت هست؟
حاليا معجزة باران را باور كن!
و سخاوت را در چشم چمن زار ببين!
و محبّت را در روح نسيم،
كه در اين كوچة تنگ،
با همين دست تهي،
روز ميلاد اقاقيها را
جشن ميگيرد.
خاك، جان يافته است.
تو چرا سنگ شدي؟
تو چرا اين همه دلتنگ شدي؟
باز كن پنجرهها را ...
و بهاران را باور كن !
ويژه نامه نوروز باشگاه خبرنگاران را اينجا ببينيد/
شنبه|ا|5|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]