واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: آدم كوچولوهـاي گـريـزان آدم كوچولوها، پريان و موجوداتي از اين قبيل همگي شخصيتها و موجوداتي هستند كه در افسانههاي بومي و اجدادي مردمان زمين جاي گرفتهاند. آنها خيالاتي و هم گونهاند و با شنيدن داستاني از آنها تا مدتها ذهنمان مشغول ميشود. در ميان همه اين پديدههاي ماوراءالطبيعه، به وجود آدم كوچولوها كمتر از بقيه اهميت داده شده و توجه جدي بسيار اندكي به آن شده است. اين موجودات افسانهاي بسيار قديمي هستند و در عمق عقايد بسياري از فرهنگهاي دنيا قرار دارند. ولي امروزه هيچكس به اين كوچولوها اعتقادي ندارد... يا شايد هم اعتقاد دارند؟ «استيوكي» در كتاب «اعترافات مابعدالطبيعه» داستاني از اين موجودات پرجستوخيز ذكر كرده است: «بعد از اينكه همراهان سفرم همگي به خواب رفتند، من و دوستم مدتي با يكديگر صحبت كرديم. اواخر شب دوستم هم خوابيد من داشتم از دريچه چادر بيرون را نگاه ميكردم كه ناگهان متوجه نوري عجيب و آبي رنگ شدم كه در ميان درختان جنگل سوسو ميزد. من همچنان به اين نور نگاه كردم. بعد از مدت كوتاهي نورهاي آبي ديگري به نور اول ملحق شدند. اين اتفاق در حدوده 10 دقيقه طول كشيد و نورها با جستو خيز فراوان يكديگر را دنبال ميكردند. ميدانم فكر ميكنيد ديوانه هستم ولي صداي زيپ كيسه خوابم بلند شد و نورهاي آبي در يك چشم برهم زدن ناپديد شدند. وقتي به خانه برگشتم كتابي درباره پريان خواندم و آن وقت بود كه احساس كردم چيزي كه در ميان جنگل ديده بودم يك گروه از پريان يا به قولي آدم كوچولوها بودند.» آيا اين داستان زاييده يك ذهن خسته يا تخيل قوي نيست؟ احتمال اين موضوع بسيار زياد است. ولي داستانهايي از اين دست كه در كتابهاي معروف به چاپ رسيدهاند، اغلب توسط افراد قابل اعتمادي كه قسم ميخورند حالت عادي داشتهاند، تعريف شده است. آنها معتقدند چيزي كه با چشم خود ديدهاند حقيقت محض است. يك پديده جهاني افسانههايي از اين موجودات ريز نقش در سراسر دنيا به گوش ميرسد. ايرلنديهاي كوتاه قد، پولدار و باهوش از اين داستانها در فرهنگ خود دارند. مردم آمريكاي مركزي اين موجودات را «آيكال» يا «وندي» مي نامند. سرخپوستان اين منطقه معتقدند آيكالها حداكثر 90 سانتيمتر هستند. بدنشان پر از مو است و مثل خفاشها در غار زندگي ميكنند. ايسلنديها معتقدند آدم كوچولوها خيلي مراقب محل زندگي خود هستند و هر كس بخواهد مزاحم آنها شود، دچار مشكل خواهد شد. مردم ايسلند كه يكي از باسوادترين مردم دنيا به شمار ميروند، آدم كوچولوهاي خود را خيلي جدي ميگيرند. معروفترين نقطه مشاهده آدم كوچولوها در اين جزيره «ارلا استفانزداتور» نام دارد و مسئولان صنعت توريسم ايسلند نقشههايي از محل اختفاي اين موجودات را در اختيار خود داشته و هرازگاهي براي يافتن آدم كوچولوها به ميان اين تخته سنگها ميروند. چند نمونه عيني مشاهده آدم كوچولوها در زمان معاصرم نيز اتفاق افتاده است و در حقيقت تاكنون چندين نفر داستان مواجهه خود يا اطرافيانشان را با اين موجودات افسانهاي به «مجمع پديدههاي ماوراءالطبيعه» فرستادهاند. مدتي پيش پسربچهاي كه در نزديكي يك جويبار در «بند» واقع در «اورگون» ايالات متحده آمريكا بازي ميكرد، دو آدم كوچولو را ديد كه از جويبار گذشتند، ايستادند و به او خيره شدند. او ميگويد قد آنها حداكثر به 40 الي 45 سانتيمتر ميرسيد و رنگ پوستشان خيلي تيره بود. لباسهايي كه به تن داشتند از جنس پوست حيوانات بود و بعد از 10 الي 15 ثانيه دوباره به سوي نهر دويدند و به جنگل رفتند. پسر جاي پاهاي آنها را به والدينش نشان داد. پدر و مادر او با يك شركت قرارداد بسته بودند تا تپههاي آن منطقه را صاف كنند. رد پاها كاملا واقعي و واضح بودند به طوري كه آنها مردد ماندند كه آيا ردپاها را تا درون جنگل دنبال كنند يا خير، ولي اينكار را نكردند. اين پسر معتقد است كه آن مردان كوچك از نابودي جنگل ناراحت بودند. آخرين باري كه آدم كوچولوها را ديدم حدود سال 1957 در «فورت ورث» بود. من در تختم خوابيده بودم كه چيزي باعث بيدارشدنم شد. چشمم به دو مرد كوچك افتاد كه به من نگاه ميكردند. آن موقع آنقدر خوابم ميآمد كه اقدامي براي دنبال كردن آن دو آقاي كوچك كه موهاي خيلي كوتاه و لباسهايي بسيار عجيب داشتند، نكردم. آنها لبخند كمرنگي به من زدند و من دوباره خوابيدم. ولي ميدانم چيزي كه ديدم واقعي بود نه خواب و خيال. نميدانم چيزي كه ديدم آدم كوچولوها بودند يا نه، ولي وقتي جوانتر بودم و هفت هشت سال داشتم اين آدم كوچولوها به اتاقم ميآمدند. درست يادم نيست چه احساسي داشتم ولي هرگز چراغ خاموش به رختخواب نميرفتم و به پدر و مادرم اصرار ميكردم تا وقتي خوابم ببرد در اتاقم بمانند. آنها فكر ميكردند ديوانه شدهام ولي من ميدانم چه چيزهايي را ميديدم. آنها بيشتر وقتها از پنجره وارد ميشدند و وقتي من پشتم را به آنها ميكردم جلوي من ميآمدند و جست و خيز ميكردند، انگار ميخواستند من حتما آنها را ببينم. هنوز هم آنها را كاملا به خاطر دارم. اين اتفاق شايد حدود يك سال طول كشيد و آنها ديگر نيامدند. يادم نميآيد كه اصلا صداي آنها را شنيده باشم. آنها عجيب بودند، ولي من ميدانم كه اين اتفاق واقعا برايم افتاده بود. سال گذشته دخترم و دوستانش كه سال چهارم دانشگاه بودند، در واشنگتن به جنگل رفتند، ولي چرخ ماشينشان در زمين گير كرد. وقتي سعي داشتند ماشين را از چاله بيرون بياورند يك موجود كوچك بيرون آمد و به آنها نگاه كرد. او يك تيروكمان هم با خود داشت، كلاه و گوشهايش نوك تيز بود. هر شش نفر آنها اين موجود را ديدند. «پل ويلسون» در سايت «تاريخ ناشناخته» و در مقالهاي تحت عنوان «مردان كوچك» مينويسد:«در مارس 1967 وقتي 16 سال داشتم براي شكار خرگوش به كنار رودخانه «پورگاتوري» در كلرادو رفتم، وقتي ردپاي يك بچه را در زمين ديدم به شدت نگران شدم چون فكر ميكردم حتما بچهاي در جنگل گم شده است. رد پاي برهنه اين كودك از رودخانه به يك پرتگاه ميرسيد. مدتي آن را دنبال كردم ولي كمي جلوتر ديگر اثري از آن نديدم به همين خاطر به نزديكترين دهكده رفتم و موضوع را به كلانتر گفتم. كلانتر به همراه چند نفر و يك راهنما و سگهاي شكارياش به آنجا آمدند ولي در كمال تعجب ديدم سگها از دستور راهنما سرباز ميزنند و به هيچ وجه راضي به دنبال كردن رد نيستند. بالاخره از خير آنها گذشتيم و خودمان جستجو را آغاز كرديم، ولي اثري از كودك گمشده پيدا نكرديم.دو ماه بعد، من همچنان براي آن بچه نگران بودم تا اينكه يك روز داستان را براي يك سرخپوست تعريف كردم. او فقط لبخندي زد و گفت: هيچوقت نبايد نگران آدم كوچولوها باشم. او گفت: آنها خيلي گريزان هستند. او گفت اين من بودم كه اولين بار ردپاها را ديدهام و اين نشانه آن است كه آنها ميخواهند من اطلاعاتي از آنها بدست آورم. الان 30 سال از آن زمان ميگذرد و من هنوز به دنبال آنها هستم. تا به حال تجارب زيادي از رويارويي با آنها داشتهام و مطمئن هستم كه حرف آن سرخپوست درست بود كه ميگفت: «آنها موجوداتي گريزان هستند.» خانواده سبز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2848]