محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829389336
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آفتاب در حجاب 14به بهانه محرم، ماه خزان اهل بیت
آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟!شب هنگام، وقتی با آن جلال و جبروت، به زیارت قبر پیامبر میرفتی، پدر دستور میداد كه چراغهای حرم را خاموش كنند، حسن در پیش رو و حسین در پشت سر، گام به گام تو را همراهی میكردند كه مبادا چشم نامجرمی به قامت عقیله بنی هاشم بیفتد.و سنگینی نگاهی، زینب علی را بیازارد.اكنون ای ایستاده تنها! ای بلندترین قامت استقامت! با سنگینی اینهمه نگاه نامحرم، چه میكنی؟تقدیر اگر چنین است چاره نیست، باید سوار شد.اما چگونه؟!پیش از این هر گاه عزم سفر میكردی، بلافاصله حسن پیش میدوید، عباس زانو میزد و ركاب میگرفت و تو با تكیه بر دست و بازوی حسین بر مینشستی.در همین آخرین سفر از مدینه، پیش از اینكه پا به كوچه بگذاری، قاسم دویده بود و پهلوی مركبت كرسی گذاشته بود، عباس زانو بر زمین نهاده بود، علی اكبر پرده كجاوه را نگاه داشته بود، حسین دست و بازو پیش آورده بود تا تو آنچنانكه شایسته عقیله یك قبیله است، بر مركب سوار شدی.آری، پیش از این دردانه بنی هاشم، عزیز علی و بانوی مجلله اهل بیت اینگونه بر مركب مینشست.و اكنون هزاران چشم، خیره و دریده ماندهاند تا استیصال تو را ببینند و برای استمداد ناگزیر تو، پاسخی از تحقیر یا تمسخر یا ترحم بیاورند.خدا هیچ عزیزی را در معرض طوفان ذلت قرار ندهد.خدا هیچ شكوهمندی را دچار اضطرار نكند.امن یجیب المضطر اذا دعا و یكشف السوءچه كسی را صدا كردی؟ از چه كسی مدد خواستی؟آن كیست در عالم كه خواهش مضطر را اجابت كند؟هم او در گوشت زمزمه میكند كه: به جبران این اضطرار، از این پس، ضمیر مرجع "امن یجیب " تو باش.هر كه از این پس در هر كجای عالم، لب به "ام من یجیب " باز كند، دانسته و ندانسته تو را میخواند و دیده و ندیده تو را منجی خویش مییابد.خدا نمیتواند زینبش را در اضطرار ببیند.اینت اجابت زینب!ببین كه چگونه برایت ركاب گرفته است. پا بر زانوی او بگذار و با تكیه بر دست و بازوی او سوار شو، محبوبه خدا!بگذار دشمن گمان كند كه تو پا بر فضا گذاشتهای و دست به هوا دادهای.دشمنی كه به جای خدا، هوی را میپرستد، توان دریافت این صحنه را ندارد.همچنانكه نمیتواند بفهمد كه خود را اسیر چه كاروانی كرده است و چه مقربانی را بر پشت عریان این شتران نشانده است.همچنانكه نمیتواند بفهمد كه چه حجت الله غریبی را به غل و زنجیر كشانده است.با فشار دشمنان و حركت كاروان، تو در كنار سجاد قرار میگیری و كودكان و زنان، گرداگرد شما حلقه میزنند و دشمن كه از پس و پیش و پهلو، كاروان را محاصره كرده است، با طبل و دهل و ارعاب و توهین و تحقیر و تازیانه، شما را پیش میراند.بچهها وحشت زده، دستهای كوچكشان را بر پشت و گردن شترها، چفت كردهاند و در هراس از سقوط، چشمهایشان را بستهاند.اگر چه صف محاصره دشمن، فشرده است اما هنوز از لابه لای آن، منظره جگر خراش قتلگاه را میتوان دید و بوسه نسیم را بر رگهای بریده و بدنهای چاك چاك، احساس میتوان كرد. و این همان چیزی است كه نگاه سجاد را خیره خود ساخته است.و این همان چیزی است كه هول و اضطراب را در دل تو انداخته است. چرا كه به وضوح میبینی كه آخرین رمقهای سجاد نیز با تماشای این منظره دهشتزا ذوب میشود.و میبینی كه دمی دیگر، خون در رگهای سجاد از حركت میایستد و قلب از تپش فرو میماند.و میبینی كه دمی دیگر، جان از بدن او مفارقت میكند و تن بیمار و خسته به زنجیر بر جای میماند.و میبینی كه دمی دیگر تن تبدار جهان از جان حجت خالی میشود و آسمان و زمین بی امام میماند.سر پیش میبری و وحشتزده اما آرام و مهربان میپرسی: "با خودت چه میكنی عزیز دلم! یادگار پدر و برادرم! بازمانده جدم!؟و او با صدایی كه به زحمت از اعماق جراحت شنیده میشود، میگوید: "چه میتوانم بكنم در این حال كه پدرم را امامم را، آقایم را و برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم را و همه مردان خاندانم را در خون نشسته میبینم، بی لباس و كفن. نه كسی بر آنان رحم میآورد و نه كسی به خاكشان میسپارد. انگار كه از كفار دیلم و خزرند این عزیزان كه بر خاك افتاده اند."كلام نیست این كه از دهان بیرون میآید، انگار گدازههای آتش است كه از اعماق قلبش تراوش میكند و تو اگر با نگاه و سخن و كلام زینبی ات كاری نكنی، او همه هستیاش را با این كلمات از سینه بیرون میریزد. پس تو آرام و تسلی بخش، زمزمه میكنی: "تاب از كفت نبرد این مصیبت، عزیز دلم! كه این قصه، عهدی دارد میان پیامبر خدا، با جدت و پدرت و عمت. آری خداوند متعال، مردانی از این امت را كه ناشناس حكام جابرند و در آسمان شهره ترند تا در زمین، متعهد كرد كه به تكفین و تدفین این عزیزان بپردازند؛ اعضای پراكنده انی پیكرها را جمع كنند و بپوشانند و این جسدهای پاره پاره را دفن كنند و برای مقبره پدرت، سید الشهدأ در زمین طف، پرچمی بر افرازند كه در گذر زمان محو نشود و یاد و خاطرهاش در حافظه تاریخ، باقی بماند. و هر چه سردمداران كفر و پیروان ضلالت در نابودی آن بكوشند، ظهور و اعتلای آن قوت گیرد و استمرار پذیرد. پس نگران كفن و دفن این پیكرها مباش كه خدا خود به كفن و دفنشان نگران است."این كلام تو انگار آبی است بر آتش و جانی كه انگار قطره قطره به تن تبدار و بی رمق سجاد تزریق میشود. آنچنانكه آرام آرام گردنش را در زیر بار غل و زنجیر، فراز میآورد، پلكهای خستهاش را میگشاسد و كنجكاو عطشناك میگوید:"روایت كن آن عهد و خبر را عمه جان!"تو مركبت را به مركب سجاد، نزدیكتر میكنی، تك تك یاران كاروانت را از نظر میگذرانی و ادامه میدهی: "علی جان! این حدیث را خودم ازام ایمن شنیدم و آن زمان كه پدرم به ضربت ابن ملجم لعنت الله علیه در بستر شهادت آرمید و من آثار ارتحال را در سیمای او مشاهده كردم، پیش رفتم، مقابل بسترش زانو زدم و عرضه داشتم: "پدر جان! من حدیثی را ازام ایمن شنیده ام. دوست دارم آن را باز از دو لب مبارك شما بشنوم."پدر، سلام الله علیه چشم گشوده و نگاه بی رمق اما مهربانش را به من دوخت و فرمود: نور دیدهام! روشنای چشمم! حدیث همان است كهام ایمن برای تو گفت. و من هم اكنون میبینم تو را و جمعی از زنان و دختران اهل بیت را كه در همین كوفه، دچار ذلت و وحشت شدهاید و در هراس از آزار مردمان قرار گرفته اید. پس بر شما باد شكیبایی! شكیبایی! شكیبایی!سوگند به خداوند شكافنده دانه و آفریننده جان آدمیان كه در آن زمان در تمام روی زمین، هیچ كس جز شما و پیروان شما، ولی خدا نیست."از نگاه سجاد در مییابی كه هر كلمه این حدیث، دلش را قوت و روحش را طراوت میبخشد و در رگهای خشكیدهاش، خون تازه میدواند.همچنانكه اگر او هم با نگاه خواهشگرانهاش نگوید كه: "هر آنچه شنیدهای بگو عمه جان!" تو خودت میفهمی كه باید تمامت قصه را روایت كنی. تا در این بیابان سوزان و راه پر فراز و نشیب، امام را بر مركب لغزان خویش، حفظ كنی:اُم ایمن چنین گفت: عزیز دلم و كلام پدر بر تمام گفتههای او مُهر تأیید زد: من آنجا بودم آن روز كه پیامبر به منزل فاطمه دعوت بود و فاطمه برایش حریرهای مهیا كرده بود. حضرت علی (علیه السلام ) ظرفی از خرما پیش روی او نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر فراهم آوردم.رسول خدا، علی مرتضی، فاطمه زهرا و حسن و حسین، از آنچه بود، خوردند و آشامیدند. آنگاه علی برخاست و آب بر دست پیامبر ریخت. پیامبر، دستهای شسته به صورت كشید و به علی، فاطمه و حسن و حسین نگریست. سرور و رضایت و شادمانی در نگاهش موج میزد.آنگاه رو به آسمان كرد و ابر غمی بر آسمان چشمش نشست. سپس به سمت قبله چرخید، دو دست به دعا برداشت و بعد سر به سجده گذاشت. و ناگهان شروع به گریستن كرد. همه متعجب و حیران به او مینگریستیم و او همچنان میگریست. سر از سجده برداشت و اشك همچنان مثل باران بهاری، از گونههایش فرو میچكد.اهل بیت و من، همه از گریه پیامبر، محزون شدیم اما هیچ كدام دل سؤ ال كردن نداشتیم. این حال آنقدر به طول انجامید كه فاطمه و علی به حرف آمدند و عرضه داشتند: خدا چشمانتان را گریان نخواهد یا رسول الله! چه چیز، حالتان را دگرگون كرد و اشكتان را جاری ساخت؟! دلهای ما شكست از دیدار این حال اندوهبار شما.پیامبر فرمود: عزیزانم! از دیدن و داشتن شما آنچنان حس خوشی به من دست داد كه پیش از این هرگز بدین مرتبت از شادمانی و سرور دست نیافته بودم. شما را عاشقانه و شادمانه نگاه میكردم خدا را به نعمت وجودتان، سپاس میگفتم كه ناگهان جبرئیل فرود آمد و گفت: "ای محمد! خداوند تبارك و تعالی از احساس تو آگاه گشت و شادمانی تو را از داشتن چنین برادر و دختر و فرزندانی دریافت و خواست كه این نعمت را بر تو كحنال ببخشد و این عطیه را گوارای وجودت گرداند.پس مقرر ساخت كه ایشان و فرزندان ایشان و دوستان و شیعیان ایشان، با تو در بهشت جاویدان بمانند و هرگز میان تو و آنان فاصله نیفتد.هر چقدر تو گرامی هستی، آنان گرامی شوند و هر نعمت كه تو را نصیب میشود، آنان را نیز بهره باشد آنقدر كه تو خشنود شوی و از مقام خشنودی رضایت هم فراتر روی.اما در عوض، در این دنیا مصیبت بسیار میكشند و سختی فراوان میبینند، به دست مردمی كه خود را مسلمان، مینامند و از امت تو میشمارند، در حالیكه خدا و تو از آنها بیزارید. آنان كمر به ایذأ عزیزان تو میبندند و هر كدام را در نقطهای به قتل میرسانند آنچنانكه قتلگاه و قبورشان از هم فاصله میگیرد و پراكنه میشود.خداوند تقدیر را برای آنان چنین رقم زده است و برای تو درباره آنان. پس خداوند متعال را به خاطر تقدیری چنین سپاس گو به این قضای او راضی باش."من خداوند را سپاس گفتم و به این تقدیری چنین رضایت دادم.سپس جبرئیل گفت: "ای محمد! برادرت پس از تو مقهور و مغلوب امت خواهد شد و از دست دشمنان تو رنجها خواهد كشید و مصیبتها خواهد دید تا آنكه به قتل خواهد رسید.قاتل او بدترین و شقیترین موجود روی زمین است همانند كشنده ناقه صالح در شهری كه به آن هجرت خواهد كرد یعنی كوفه و آن شهر، مركز شیعیان او و شیعیان فرزندان اوست.و اما این فرزند تو و با دست اشاره كرد به حسین با جمعی از فرزندان و اهل بیت و برگزیدگان امت تو به شهادت خواهد رسید در كنار نهر فرات و در سرزمینی كه كربلا خوانده میشود به خاطر كثرت اندوه و بلا كه از سوی دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو در میرسد در روزی كه غم آن جاودانه است و حسرت آن ماندگار.كربلا، پاكترین و محترمترین بارگاه روی زمین است و قطعهای است از قطعات بهشت. و آنگاه كه فرزند تو و یاورانش به شهادت میرسند و سپاه كفر و ملعنت، محاصره شان میكنند، زمین به لرزه در میآید و كوههابه اضطراب و تزلزل میافتد و دریاها خشمگین و متلاطم میشود و اهل آسمانها، آشفته و پریشان میشوند و اینهمه از سر خشم به دشمنان توست یا محمد! و دشمنان فرزندان تو و عظمت حرمتی كه از خاندان تو شكسته شده است و شر هولناكی كه به فرزندان عترت تو رسیده است.و در آن زمان هیچ موجودی نیست كه داوطلب حمایت از فرزندان تو نمیشود و از خدا برای یاری حجت خدا پس از تو، رخصت نمیطلبد.ناگهان ندای وحی خداوند در آسمانها و زمین و كوهها و دریاها طنین میافكند كه: این منم خداوند فرمانروای قدرتمند! كسی كه هیچ گریزندهای از حیطه اقتدارش بیرون نیست و هیچ طغیانگری او را به عجز نمیآورد. و من قادر ترینم در امر یاری و انتقام.سوگند به عزت و جلالم كه قاتلان فرزند پیامبرم را و ستمكاران به عترت رسولم را چنان عذاب كنم كه هیچ كس را در عالم چنین عذاب نكرده باشم. آنان كه حرمت و پیمان پیامبر را شكستند، عترت او را كشتند و به خاندان او ستم كردند.تمام آسمان و زمین با شنیدن این كلام خداوند، ضجه میزنند و آلودگان به این خون را نفرین و لعنت میكنند.چون هنگامه شهادت عزیزانت فرا میرسد، خداوند با دستهای خود، ارواحشان را میستاند و جانهایشان را به بر میگیرد و فرشتگان را از آسمان هفتم فرو میفرستد، با ظرفهایی از جنس یاقوت و زمرد، مملو از آب حیات، انباشته از پارچههای جنانی و آكنده از عطرهای رضوانی.ملائك، بدنها را به آب حیات، غسل میدهند و كفن و حنوطشان را با پارچهها و عطرهای بهشتی به انجام میرسانند و صف در صف بر آنان نماز میگذارند.آنگاه خداوند متعال، قومی را بر میانگیزد كه از دید كفار، ناشناسند و نه در گفتار و نه درنیت و اندیشه و رفتار به این خون، آلوده نیستند. این قوم به دفن بدنهای معطر میپردازند و پرچمی بر فراز قبر سید الشهدا میافرازند كه نشانهای برای اهل حق است و وسیلهای برای رستگاری مومنان.و هر روز و شب صد هراز فرشته از آسمان فرود میآید و آن مقبره شریف را در بر میگیرد، بر آن نماز میگذارد، خداوند را تسبیح میكنند و برای زائران آن بقعه، بخشش میطلبند.نام زائران امتت را كه به خاطر خدا و به خاطر تو، به زیارت، مشرف شده اند، مینویسد و نام پدرانشان را و خاندانشان را و اهالی شهرشان را و از نور عرش خدا بر پیشانی آنها نشانهای میگذارند كه: این زائر قبر برترین شهید و فرزند بهترین انبیاست.و در قیامت این نور در سیمای آنان تابان است. و زیباترین راهبر و نشان، آنچنانكه بدان شناخته میشوند و دیگران خیره این روشنی میگردند."جبرئیل گفت: "یا رسول الله! در آن زمان تو در میان من و میكائیل ایستادهای و علی پیش روی ماست و آنقدر فرشتگان اطرافمان را گرفتهاند كه در حد و حساب نمیگنجد و هر كه در آنجا به این نور، منور است، خداوند از عذاب و سختیهای آن روز در امانش میدارد.و این حكم خداست و پاداش اوست برای كسی كه خالصا لوجه الله قبر تو را، یا علی تو را، یا حسن و حسین تو را زیارت كند.از این پس، مردمانی خواهند آمد مغضوب و ملعون خداوند كه تلاش میكنند این مقبره و نشانه را از میان بردارند اما خداوند راه بر آنان میبندد و ناكامشان میگرداند."پیامبر فرمود: "دریافت این خبرها بود كه مرا غمگین و گریان كرد."این فقط سجاد نیست كه از شنیدن این حدیث، جان میگیرد و روح تازهای در كالبد مجروح و خستهاش دمیده میشود.تداعی و نقل این حدیث، حال تو را نیز دگرگون میكند و قوتی خارق العاده در تار و پود وجودت میریزد. آنچنانكه بتوانی راه دشوار كربلا تا كوفه را در زیر بار شكننده مصیبت و مسؤ لیت طی كند و خم به ابرو نیاوری.آفتاب در حجاب؛ پرتو سیزدهم، سید مهدی شجاعی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 393]
صفحات پیشنهادی
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟-آفتاب در حجاب 14به بهانه محرم، ماه خزان اهل بیتآیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟!شب هنگام، وقتی با آن جلال و ...
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟-آفتاب در حجاب 14به بهانه محرم، ماه خزان اهل بیتآیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟!شب هنگام، وقتی با آن جلال و ...
اهل بیتِ آفتاب
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ آفتاب در حجاب 14به بهانه محرم، ماه خزان اهل بیت دست یاری آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟!شب هنگام، وقتی با آن ...
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ آفتاب در حجاب 14به بهانه محرم، ماه خزان اهل بیت دست یاری آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟!شب هنگام، وقتی با آن ...
جبرئیل نام تو را زینب نهاد
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ حضرت علی (علیه السلام ) ظرفی از خرما پیش روی او نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر ... نام زائران امتت را كه به خاطر ...
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ حضرت علی (علیه السلام ) ظرفی از خرما پیش روی او نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر ... نام زائران امتت را كه به خاطر ...
غير فعال كردن گزارش مشكل در ويندوز XP
2- چگونه گزارش مشکل در Windows Xp را غير فعال کنیم ؟ ... و «آرنولد» به باليوود ميروند · رابطه ايمان و سلامت روان · آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری .
2- چگونه گزارش مشکل در Windows Xp را غير فعال کنیم ؟ ... و «آرنولد» به باليوود ميروند · رابطه ايمان و سلامت روان · آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری .
بهاری که بی تاب این سرزمین است
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ و این همان چیزی است كه هول و اضطراب را در دل تو انداخته است. ... برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم را و همه مردان خاندانم ...
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ و این همان چیزی است كه هول و اضطراب را در دل تو انداخته است. ... برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم را و همه مردان خاندانم ...
پرچمی که عباس را شهید کرد
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ پیش از این هر گاه عزم سفر میكردی، بلافاصله حسن پیش میدوید، عباس زانو میزد ... در زمین طف، پرچمی بر افرازند ...
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ پیش از این هر گاه عزم سفر میكردی، بلافاصله حسن پیش میدوید، عباس زانو میزد ... در زمین طف، پرچمی بر افرازند ...
نگاه بی رمق
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ پدر، سلام الله علیه چشم گشوده و نگاه بی رمق اما مهربانش را به من دوخت و فرمود: نور دیدهام! روشنای چشمم! حدیث همان ...
آفتاب در حجاب 14- آیا كسی هست كه زینب را یاری كند؟ پدر، سلام الله علیه چشم گشوده و نگاه بی رمق اما مهربانش را به من دوخت و فرمود: نور دیدهام! روشنای چشمم! حدیث همان ...
آفتاب در حجاب 13- چه تنها ماندهای ای زینب!
آفتاب در حجاب 13به بهانهی محرم،ماه خزان اهل بیت علیهم السلامچه تنها ماندهای ای زینب! ... كشتهای را اگر بخواهند شناسایی كنند، به چهرهاش مینگرند یا به لباسی كه پیش از رزم بر تن ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... تویی كه حضور حسین را در مدینه به یاری شامهات میفهمیدی، تویی كه هر بار برای ...
آفتاب در حجاب 13به بهانهی محرم،ماه خزان اهل بیت علیهم السلامچه تنها ماندهای ای زینب! ... كشتهای را اگر بخواهند شناسایی كنند، به چهرهاش مینگرند یا به لباسی كه پیش از رزم بر تن ... vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... تویی كه حضور حسین را در مدینه به یاری شامهات میفهمیدی، تویی كه هر بار برای ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها