واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روی دوستی من حساب كن!
![پروانه معصومی](http://img.tebyan.net/big/1386/11/1232219621062223148862291907514369243.jpg)
خانهشان باید خانه قشنگی باشد؛ وقتی دور و بر خانه پر است از گلهای رنگارنگ و حتی كمیاب كه هرچند وقت یكبار زاویه نگاهشان را به سمت خانه عوض میكنند.ما كه نتوانستیم خانهشان را ببینیم، چون پروانه معصومی، سر فیلمبرداری بود و هنوز هم به پایان 2 هفته قرار كاریاش نرسیده بود تا برگردد پیش نیما، آقای معصومی و گلهایش.گفتوگوی ما پشت تلفن بود، درحالی كه كارگردان یك ساعتی كار را تعطیل كرده بود.او هم چون نمیخواست دلمان را بشكند، وقت استراحتش را به ما داد تا به قول خودش یك وقت گله نكنیم كه خانم معصومی! چندبار زنگ زدیم و جوابمان را ندادی!خانهشان باید خانه قشنگی باشد؛ جایی كه طراحی و معماریاش به دست پسر خانواده – نیما – بوده و همهجا پر از گل است و اعضای خانواده، هرجا كه باشند، وعدههای غذایی را كنار هم میخورند.خانه، در مركز گلهاست و مادر در مركز خانه كه وقتی نیست دل گلها و اعضای خانواده برایش تنگ میشود و خودش هم میگوید: «بیشتر از 2 هفته طاقت دوریشان را ندارم!» طاقت دوری گلها و خانواده را!• چرا برای زندگی از تهران به شمال رفتید؟چون آن منطقه را خیلی دوست دارم. امكاناتاش را داشتم كه در تهران بمانم؛ یك باغ در فرحزاد داریم كه جای خوبی هم هست اما در شمال، فضای بیشتری دارم برای انجام كارهایی كه دوستشان دارم.• مگر دوست دارید چه كار كنید كه در تهران نمیشود؟كارهایی كه در موقع فراغتم انجامشان میدهم؛ كارهایی غیر از نوشتن و خواندن. مهمترین علاقه من به زندگی گلكاری و طراحی گل است. موقعی كه 13سال پیش، خانهمان را در شمال میساختیم، به من گفتند به زندگی در اینجا فكر كردهای؟ جوابم مثبت بود چون شمال محیط خیلی آرامی دارد. اینجا با گل و گیاه، موسیقی و مطالعه سر میكنم.• گلكاری و نگهداری از آنها مگر چقدر از وقتتان را میگیرد؟تمامش را. شاید باور نكنید اما من همیشه سرگرم گلهایم هستم. شاید هر خانم خانهداری، هر چندوقت یكبار دكوراسیون خانهاش را عوض كند اما من دوست دارم جای گلهایم را عوض كنم؛این هم كار آسانی نیست. جابهجایی گیاهان باغچه واقعا كار دشواری است؛ در خارج از كشور، خودش یك حرفه است؛ یعنی شركتهایی وجود دارند كه میآیند و جای گلها را در داخل باغچه عوض میكنند اما من الان این كار را یاد گرفتهام.• چه مواقعی این كار را میكنید؟سالی یك بار؛ هرچند الان دیگر آنقدر حرفهای شدهام كه زمانش دیگر برایم مهم نیست؛ حتی وسط زمستان هم گلها را جابهجا میكنم.• داخل خانهتان هم گل دارید؟نه زیاد، بیشترشان بیرون خانه هستند. این خانه را پسرم طراحی كرده و ساخته. یكطوری است كه اطرافش شیشه است و وقتی وسط خانه نشستهای، تمام گلها را میتوانی در اطرافت ببینی. الان فقط گل بنفشه را داخل فضای خانهام دارم.• الان گلهایتان بزرگ شدهاند؟حسابی! اولش گیاهان كوچكی بودند و من حتی نمیتوانستم تصور كنم كه وقتی بزرگ میشوند چه شكلی میشوند. بعد از 9-8 سال دیدم بزرگ شدهاند و در هم فرو رفتهاند. این بود كه شروع كردم به هرس كردن و جابهجا كردنشان.• وقتی گلهایتان را جابهجا میكنید، آسیب نمیبینند؟این كار با اصول خودش انجام میشود. اولش یك مدت افسرده میشوند اما بعد به جای جدیدشان عادت میكنند. سعی میكنم شرایطشان را به شرایط قبلیشان نزدیك كنم. وقتی امكاناتی را كه داشتند برایشان فراهم میكنم، زود عادت میكنند.• دور شدن از تهران، محدودیتی در كار سینماییتان ایجاد نكرده؟بههیچوجه؛ من در تهران هم كه بودم زیاد كار نمیكردم. همیشه كارهایی را انتخاب میكردم كه دوست داشتم و بقیه اوقاتم به خانه و زندگیام میرسیدم. خانواده همیشه برایم حرف اول را میزند. اگر قرار باشد كار به زندگیام لطمه بزند، قبولش نمیكنم. الان هم برای كار كردن شرایطی دارم.• چه شرایطی؟خب، شرطم این است كه فقط 2 هفته سر كار میمانم و بعد باید بروم پیش همسر و پسرم. بیشتر از این طاقت ندارم. سر همین كار هم تا حالا 3 بار رفتهام پیش آنها.• خیلی به كارهای خانه مشغول میشوید؟نه، اصلا. اتفاقاً فكر میكنم انجام بعضی از كارها خیلی وقتگیر است؛ برای آن كارها معمولا كمك میگیرم. به نظر من حفظ انسجام خانواده ربطی به انجام كارهای خانه ندارد. حتما نباید زن خانه همه وقتش را به شستن و جارو كردن بگذراند اما یك كار هست كه آن را خیلی دوست دارم.• كدام كار؟آشپزی. نمیگذارم كسی در آشپزیام دخالت كند. به نظرم آشپزی یكی از مهمترین هنرهای یك زن است.• غیر از بازیگری و گلكاری و آشپزی، چه كاری را دوست دارید؟مطالعه. خیلی كتاب میخوانم.• آخرین كتابی را كه خواندهاید یادتان هست؟بله، «بادبادكباز» بود. این كتاب خیلی دیدم را نسبت به افغانهایی كه در كشورمان هستند عوض كرد؛ رمان خوبی است. الان هم كلی كتاب هست كه گذاشتهام در نوبت خواندن.• در خانوادهتان قوانین خاصی دارید؟بله. همه باید از قانون خانواده تبعیت كنند؛ مثلا ما همیشه صبحانه و ناهار را با هم میخوریم. هر جا باشیم هر سه نفرمان در این مواقع دور هم جمع میشویم. به نظر من سفره ناهار، محلی است كه اعضای خانواده میتوانند در آن تبادل نظر كنند؛ به خصوص كه الان اكثر خانوادهها دیگر وقتی برای دیدار هم ندارند. خانمها نباید وقت ناهار را از دست بدهند. چیدن میز و غذا خوردن با اشتها به نظرم كار خیلی قشنگی است.• دستپختتان خوب است؟نمیدانم، دیگران باید بگویند. ولی خوب است! سر غذا خودم اولین كسی هستم كه از غذا تعریف میكنم. هی میگویم بهبه چه غذایی! چقدر عالی است! اصولا من آدم خوشخوری هستم. غذای خوب و فضای خوب برای غذا خوردن را خیلی دوست دارم.• میتوانید با قطعیت بگویید كه خانواده شما روابط صادقانه و درستی با هم دارند؟بله، دقیقاً همینطور است. روابطمان واقعاً صادقانه است. اگر دلخوری پیش بیاید، سریع حلش میكنیم. دلیلش را پیدا میكنیم و اگر لازم باشد عذرخواهی میكنیم. چیزهای كوچك را نباید در دل انبار كرد تا تبدیل به دلخوریهای بزرگ شوند. بعضیها هستند كه سالها همهچیز را در دلشان انبار میكنند و بعد كه چیزی پیش میآید، نبشقبر میكنند و 15سال قبل را وسط میكشند.• شما و شوهرتان در تربیت پسرتان یك سیاست واحد را دنبال كردهاید؟صددرصد. خب، البته گاهی پیش میآمد كه با هم مخالف باشیم اما مخالفتمان را بروز ندادهایم.• اختلافاتتان را چطور حل میكنید؟بهنظرم یك آدم فهمیده، خودش میفهمد كه نباید روی اشتباهاتاش پافشاری كند. آدمهایی كه كار هنری میكنند هم باید شامهشان قویتر باشد. ما هم اشتباهاتمان را میپذیریم.• مناسبتهای خانوادگی مثل تولد و سالگرد ازدواج را چطور برگزار میكنید؟در خانواده ما اینها اتفاقاتی خصوصی هستند. خیلی دنبال تشریفات نیستیم اما محال است كه اینجور چیزها را فراموش كنیم. یادم هست وقتی نیما كوچك بود، دیده بود كه در كودكستان همه خودشان را برای روز مادر به آب و آتش میزنند. من گفتم كه لازم نیست خودت را اذیت كنی، برای من واقعا یك شاخه گل كافی است.• پسرتان چه هدیهای به شما میدهد؟هرسال برایم شعر میگوید. من همه شعرهایش را نگه داشتهام.• بهترین هدیهای كه از همسرتان گرفتهاید، چیست؟اولین هدیهای كه از او گرفتم، یك خرس است كه الان دیگر پوستش هم كنده شده. ولی خیلی دوستش دارم.• از تلفن همراه فقط برای كار استفاده میكنید یا پیامك هم میفرستید؟اگر فرصت داشته باشم، بین فیلمبرداری صحنهها و… برای خواهرها و دوستانم پیامكهای طنز میفرستم.• یك پیامك خوب كه فرستاده یا گرفته باشید، یادتان هست؟اتفاقا یك مورد را خیلی خوب یادم مانده. یكی از دوستانم حال روحی خوبی نداشت. من برایش پیامی فرستادم و آن پیام آنقدر رویش اثر گذاشت كه همان موقع زنگ زد و از من تشكر كرد، به خاطر همین هم یادم مانده. آن پیامك این بود:هر وقت تنها شدی، ستارهها را بشمار. اگر تمام شد، قطرههای باران را. اگر بند آمد، روی دوستی من حساب كن كه نه تمام میشود، نه بند میآید.• كدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟همه نقشهایم را دوست داشتهام اما شخصیت پیچیده «غریبه و مه» و نقشم را در «رگبار» خیلی دوست دارم.• خیلی در نقشهایتان فرو میروید؟در نقشهایم غرق نمیشوم. آنها را در خودم غرق میكنم. سعی میكنم به نقشم نزدیك شوم اما اگر نقطهضعفی در شخصیت باشد، با مشورت كارگردان، سعی میكنم تغییراتی در آن ایجاد كنم.• شده نقشی با شخصیت خودتان در تناقض باشد؟تناقض كه نه، اما گاهی با من تفاوت داشتهاند.• كدام نقش است كه دوست دارید آن را بازی كنید و تا حالا پیش نیامده؟من نقش مادران زیادی را بازی كردهام؛ مادر یك قاتل، مادر یك معتاد، مادر یك پلیس و… اما تا حالا نقش مادر یك قهرمان را نداشتهام. چند وقت پیش با یك قهرمان برخورد كردم كه خیلی رویم اثر گذاشت. آنقدر كه دلم میخواهد فیلمی دربارهاش بسازم. از او پرسیدم وقتی مسابقه داری، مادرت چه حسی دارد؟ ناراحت است؟ گفت تا وقتی نتیجه مسابقه معلوم نشود، خوابش نمیبرد. فكر میكنم این نقشی است كه تا حالا كار نشده. نه از بعد قهرمانشدن فرزندش؛ از این بعد كه اگر فرضاً ببازد، آن مادر چه احساسی خواهد داشت.• وقتی میخواستید كار بازیگری را شروع كنید، مانعی نداشتید؟خانواده خودم سینما را قبول نداشتند اما همسر و پسرم خیلی در این مورد با من همراه هستند. پسرم میگوید وقتی مادر از سر كار برمیگردد، اصلا كارش را به خانه نمیآورد. در محل كارم هم همینطور هستم؛ هیچوقت مسائل خانه را نمیآورم سر كار.• در كار حرفهایتان هیچوقت احساس كردهاید كه بهعنوان یك زن مانعی سر راهتان هست؟مگر میشود مانعی وجود نداشته باشد. ولی اگر مانع باشد، من یك بولدوزرم كه آن را از سر راه برمیدارم؛ مثلا هنوز در تیتراژ فیلمها اسم بازیگر مرد اول میآید؛ حتی اگر نقش زن مهمتر باشد یا مثلا دستمزد زنها كمتر است. اما من اینها را مانع ندیدهام و اگر توانستهام با آن مخالفت هم كردهام. خیلی جاها هم موفق شدهام.• اگر یك پنجره در مقابلتان باشد، دوست دارید وقتی آن را باز میكنید، چه چیزی پشت آن باشد؟یك گلدان آزالیا با گل زرد، چون آزالیا در ایران خیلی كمیاب است.• بازهم كه رفتید سراغ گل و گیاه!وقتی با طبیعت زندگی میكنید، از طبیعت درس میگیرید. اگر به طبیعت راست بگویید، به شما راست میگوید و اگر دروغ بگویید، به شما دروغ میگوید.منبع : همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 632]