واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چی شد که ورزشکار شدید؟(3)یک اتفاق ساده باعث شده خیلی از ورزشکاران معروف جهان ورزشکار شوند. اگر استعداد داشته باشید و شرایط مهیا شود و مشوق و راهنما کنارتان باشد واز همه مهمتر شانس در خانه شما را بزند، آن وقت شاید رونزی ورزشکاری معروف، محبوب و پولدار شوید. خلاصه اینکه عوامل مختلف باید دست در دست هم داده تا شما را به قله قهرمانی برسانند. داستان قهرمان و معروف شدن شماری از نامداران ورزش این چنین است. می خواهیم ببینیم چطور شد از رشته ورزشی خودشان سر در آوردند. پائولو مالدینی فقط فوتبال
پائولو مالدینی در خانواده ای فوتبالی به دنیا آمد. از همان کودکی آشناترین چیز برایش توپ فوتبال بود. اما پدرش، چزاره اصلاً تمایل نداشت که پائولو فوتبالیست شود. وی اصرار می کرد که پسرش خوب درس بخواند و وقتی بزرگ شد به دانشگاه برود. چزاره آرزو می کرد پسرش روزی مهندس، پزشک، یا استاد دانشگاه شود اما پائولو میانه خوبی با درس و مدرسه نداشت و پاهایش را تو یک کفش کرده بود که فوتبالیست شود. وقتی پدر این همه علاقه او را به فوتبال دید، تسلیم شد و به پائولو کمک کرد تا به تیم نوجوانان میلان ملحق شود. پائولو در دنیای توپ گرد آنقدر پیشرفت کرد و جام به دست آورد که خیلی بالاتر از پدرش قرار گرفت. سرگردان میان فوتبال و تنیس
رافائل نادال وقتی خردسال بود، نمی دانست فوتبال بازی کند یا تنیس. پدرش عینک ساز بود و یک رستوران را هم اداره می کرد و با ورزش میانه ای نداشت، اما دو عموی رافائل ورزشکار بودند، یک عمویش به نام میگوئل آنخل بازیکن تیم بارسلونا بود و حتی به عضویت تیم ملی اسپانیا درآمد. تونی عموی دیگرش تنیس بازی می کرد. وقتی رافائل 3 ساله بود، تونی برایش یک راکت کوچک تنیس و چند توپ برد و او را به این ورزش علاقه مند کرد، اما میگوئل آنخل بیکار ننشست و یک توپ فوتبال و یک پیراهن کوچک فوتبال به او داد. در سال های بعد رافائل گاهی فوتبال و گاهی تنیس بازی می کرد، اما وقتی 12 ساله شد، زور تونی به میگوئل آنخل چربید و برادرزاده اش را به طوری جدی وارد ورزش تنیس کرد و خودش مربی او شد، حالا نادال تنیس باز شماره 2 جهان است و عمویش همچنان مربی اوست. خانواده اوون: یک تیم فوتبال
مایکل اوون در خانواده ای فوتبالی رشد کرد. در آنجا همه چیز مهیا بود که مایکل کوچک وارد دنیای توپ گرد شود بنابراین به دردسر نیفتاد که هزار راه پر پیچ و خم را طی کند تا استعداد خود را نشان دهد و تیمی او را بپذیرد. تری پدر مایکل فوتبالیست بود و در تیم اورتون توپ می زد. پدرش در اوقات فراغت با 3 پسرش که یکی از آنها مایکل بود، فوتبال بازی می کرد. تری می دید که مایکل 7 ساله از برادرانش بهتر بازی می کند. وی به عنوان جایزه یک جفت کفش فوتبالی برای مایکل خرید. مایکل آنقدر خوشحال شده بود که تا چند روز باورش نمی شد که کفش فوتبال دارد. حالا دیگر با جدیت و علاقه بیشتری بازی می کرد. تری وقتی استعداد پسرش را دید از مربی تیمی به نام الکساندرا خواست که اوون را به تیم خود که اعضایش بچه های بالای ده سال بودند، راه بدهد. وی جثه کوچکتری از بقیه داشت، اما خیلی زود از همه آنها بهتر بازی کرد و کم کم پله های فوتبال را یکی یکی بالا رفت تا به جایگاهی رسید که امروز در آن قرار دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 517]