واضح آرشیو وب فارسی:تکناز:
عشق چیست؟ افسانه ای بیش نیست. با لبخندی آغاز می شود با بوسه ای جان می گیرد با قطره ای اشك پایان می پذیرد
این جمله همیشه یادت باشه: زندگی گل سرخی است كه گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است
دلم احساس غم دارد/ در این انبوه ویرانی/كمی تا قسمتی ابری/ و شاید باز بارانی
چنین گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهربانی مهر بورز با آشتی آشتی كن و از جدایی جدا باش..........
دریا باش كه اگر كسی سنگ به سویت پرتاب كرد، سنگ غرق شود نه آنكه تو متلاطم شوی
سه جمله ی زیبا: 1) اگر اولش به فكر آخرش نباشی آخرش به فكر اولش می افتی. 2) لذتی كه در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ . 3) آغاز كسی باش كه پایان تو باشد
یاد گرفتم كه عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم كه عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی 2 خط موازی كه هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچكس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عاشق تری ، تنهاتری
زندگی را از طبیعت بیاموزیم ، چون بید متواضع باشیم ، چون سرو ، راست قامت ، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشیم.
كاش می شد گریه را تهدید كرد/ مدت لبخند را تمدید كرد/ كاش می شد در میان لحظه ها/ لحظه ی دیدار را نزدیك كرد
گفتمش بی تو چه می باید كرد ؟ عكس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم كو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد
روزی كه دلم پیش دلت بود گرو/ دستان مرا سخت فشردی كه نرو/ روزی كه دلت به دیگری مایل شد/ كفشان مرا جفت نمودی كه برو
من بی پناهم تو بی گناهی - دل به تو دادم ، چه اشتباهی- از تو كشیدم شكل كبوتر - نقاشی ام رو بگذار و بگذر- تو این نبودی، من بد كشیدم - آخه دلت رو هرگز ندیدم- تو بی گناهی، من بی پناهم - ایمن بمانی از اشك و آهم
اشكی كه بی صداست/ پشتی كه بی پناست /دستی كه بسته است/ پایی كه خسته است/ قلبی كه عاشق است/ حرفی كه صادق است / شعری كه بی بهاست/ شرمی كه آشناست/ دارایی من است/ ارزانی شماست..........
كنون كز من به جا مشت پری در آشیان مانده/ و آهی زیر سقف آسمان مانده/ بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها ر/ رها كن این دل غمگین و تنها را
بنام آفریننده عشق...: تو را با اشك خون از دیده بیرون راندم آخر هم/كه تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را/ به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را/ مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی/ من آن خود رو گیاه وحشی صحرای اندوهم
یك شبی با یاد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوی آب خواهم گفت و رفت/ در فرار شعرهایم یك شبی خواهم نشست/ آخرین اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خیالت بر دیار قصه ها رفتم ولی
همیشه برای كسی بخند كه میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه كسی گریه كن كه میدونی وقتی غصه داری و اشك میریزی برات اشك می ریزه... برای كسی غمگین باش كه در غمت شریكه... عاشقه كسی باش كه دوستت بداره!
شبی غروب می كنم كنار چشمهای تو/ وبی گناه می روم به دار چشمهای تو/ من از تمام عاشقی به این بسنده می كنم /كه یك دقیقه سر كنم كنار چشمهای تو
نگاهی آشنا به یاس كردم/ تو را در برگ گل احساس كردم ...خلاصه در كلاس ناز چشمت/ دو واحد عاشقی را پاس كردم
زمانی كه مرا به دنیا آوردند می گفتند همه را دوست بدار اكنون كه دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموشش كن
یك عشق عروج است و رسیدن به كمال ، یك عشق غوغای درون است و تمنای وصال ، یك عشق سكوت است و سخن گفتن چشم ، یك عشق خیال است و....خیال است و....خیال
اگه از یاد تو رفتم... اگه از یاد تو رفتم اگه رفتی تو زدستم اگه یاد دیگرونی ...من هنوز عاشقت هستم با وجود اینكه گفتی ...دیگه قهری تا قیامت با تموم سادگی هام/ گفتم اما.... به سلامت شاید این خوابه كه دیدم ...هر چه حرف از تو شنیدم قلب ناباور من گفت من به عشقم....نرسیدم! پیش از این نگفته بودی ... غیر من كسی رو داری توی گریه توی شادی ….سر رو شونه هاش بذاری تو رو می بخشم و هرگز دیگه یادت نمی افتم.... برو زیبای عزیزم ... تو گرونی ... من چه مفتم
دو خط موازی فقط هم مسیرند... قرار است امشب دو ماهی بمیرند كه دیگر سراغی ز دریا نگیرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهای پیرند و بوی جهنم كه آید از این شهر و مردان اینجا چه نا سر به زیرند تمام فصولی كه می آید امسال بدون شك از ابتدا سردسیرند بعید است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگیرند و یك سال دیگر گذشت و نفسهام از این لحظه های پر از غصه سیرند شب سرد و بی انتهای زمستان قدمها مردد ولی ناگزیرند دو خط موازی رسیدن ندارند دو خط موازی فقط هم مسیرند
زندگی رسم خوشایندیست........زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ........زندگی پرشی دارد اندازه عشق.........زندگی چیزی نیست كه لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود........زندگی حس قریبی است كه یك مرغ مهاجر دارد........زندگی سوت قطاریست كه در خواب پلی می پیچد........زندگی گل به توان ابدیت........زندگی ضرب زمین در ضربان دل هاست......
كاش در محبت شك نبود/ تك سوار مهربانی تك نبود/ كاش بر قابی كه بر جان و دل است/ واژه تلخ خیانت حك نبود
زندگی زیباست ای زیبا پسند! / زنده اندیشان به زیبایی رسند/ آنقدر زیباست این بی بازگشت/كز برایش می توان از جان گذشت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تکناز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]