واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > قیصری، مجید - مجموعه داستان «زیرخاکی» تازهترین روایت مجید قیصری از جنگ است. همین شد که با هم به گفتوگو نشستیم تا از داستان و جنگ حرف بزنیم. «باغ تلو»، «گوساله سرگردان» و «سه دختر گلفروش» هم دیگر روایتهای این داستاننویس از جنگ است. بماند اینکه دلش از دست آدمهای جنگ ندیده مدعی جنگ خون است و... لب کلام مجید قیصری این است که آنچه را با خون دل به دست آوردهایم ویرانش کردیم. حسن همایون: در داستانهای این مجموعه مگر «زیر خاکی» و«ایستگاه هفت» که یک ایده را با دو پرداخت روایت میکند، باقی داستانها ایدههای متفاوتی در تعریف کردن داستان دارند، در این دو داستان شخصیتهای اصلی داستان برای یافتن چیزی به خانهشان بر میگردند، پرداخت این ایده را در داستان بلند «کبوتر و قلب سنگی» رضا رئیسی هم میبینیم.متأسفانه کار رضا را ندیدهام. ولی ایرادی نمیبینم که یک ایده با دو نگاه یا چند نگاه پرداخت شود. مسئله خانه و کاشانه، به نوعی همان مام وطن است. مصداق وطندوستی و حب وطن در جنگ بیش از هر جای دیگری خودش را نشان میدهد. جنگ تبلور همین حُب است. در علوم انسانی وقتی میخواهند یک ملت را ارزیابی کنند اولین نقطهای محققان علوم انسانی خاصه علوم سیاسی انگشت روی آن میگذارد مراحل حیاتی و بزنگاههایی است که یک ملت هویت وحمیت خودش را نشان میدهد. به همین خاطرست که ادبیات حماسی هر ملت بیش از هرگونه دیگری مورد توجه قرار می گیرد همه میخواهند بدانند واکنش یک ملت در مقابل دشمنان خود چهگونه است کاری که فردوسی با تاریخ و فرهنگ پهلوانی و اساطیری ما کرده یا ایلیاد ، هومر و به نوعی در این اثر هم دیده میشود؛ جنگها بهترین مصداق این ارزیابی هستند. در روایت داستانهای«نسیان»، «درخت کلاغ» نقطهی کانونی تو طبیعت و زندگی شهروندان غیر نظامی و عادی است که جنگ وارد زندگیشان شده است به نظر در ادبیات داستانی جنگ این بخش معمولا مورد غفلت قرار گرفته است قبول دارید ؟ جنگ بدون زندگی معنا ندارد. توحش و بیرحمی جنگ زمانی خودش را بهتر نشان میدهد که بدانیم این پدیده با زندگی ما چه کرده است. نقاطی که محل تلاقی نابهنگامی جنگ با زندگی عادی و ساکن مردم است ؛بهترین بزنگاه داستانی است.تجربهی زیستی هر انسانی در هنگام خواندن داستان به کمکاش میآید تا درک بهتر وملموستری از آن واقعه داشته باشد.شاید علت تاثیرگذاری آن داستانها که نام بردید در این زیست مشترک باشد. در داستان «باغبان» هم نقطهی کانونی روایت طبیعت است، سربازی در این داستان دارید که دیوانهی طبیعت است؛ میخواهم بدانم که لابد انبان خاطرات شما از صحنههای تلخ و هولناک خون، خونریزی، کشتار، درگیری و آتش شدید پر است اما انگار در مرور آن خاطرها و روایتشان در داستانهایت اشتیاقی نداری و به آن روی سیاه، هولناک و پر از زخم جراحت جنگ کمتر پرداختهاید چرا؟ خلوتهای هر کسی مال خودش است. اصلاً مینویسم که به آن خاطرات تلخ فکر نکنم. اگر بتوانم به آنها فکر نکنم که بهتر ولی نمیشود. در این انبان تلخ و دهشت گاهی سرک میکشم و با منظره یا تصویری روبهرو میشوم که طراوتی در آن تلخی، ترشی و تیزی دارد. آن را برای شما میآورم. باغبان ثمرهی این گشت وگذار ست. خوشی در عین ناخوشی. این خاطرات یادمان میاندازد که هیچ چیز در این عالم پایدار نیست. نه ناخوشی نه خوشی، دم را غنیمت دار. با این حال سکوت کردن در روایت دردهای تلخی که بر مردم ایران رفته هست هم صورت خوشی ندارد. چرا نباید از آن چهرهی کریه جنگ گفت یا چرا شما در داستانهایتان به آن کمتر میپردازید؟این را قبول ندارم که نگفتهام. حتی میتوانم ادعا کنم بیشترین داستانهایی که درباره تبعات جنگ نوشته شده در مجموعههای من پیدا میشود. و این را از یاد نبریم که نوشتن درباره جنگ با موانعای همراه است. منظورتان چاپ نشدن یا ممنوع شدن بعضی از آثار است؟همین طور است. این یک جور سیستم بازدارندگی است. تا دلت بخواهد در این میانه بیشتر از تشویق، تنبیه داریم. «باغ تلو» هم مشمول همین بی مهری واقع شد.در نقدها و هجمههایی که در زمان خودش به اثر شد باید میبودید و میدیدید. چند جملهای از آن اظهارت نظرات هنوز باقی است. مسئله فقط من نیستم مگر با کتاب احمد دهقان چه کردند. (من قاتل سرتان هستم.) این نشان میدهد که ظرقیت نهادهای متولی تا کجاست. پس جایگاه مخاطب در این میان کجاست ؟در نهایت این خوانندگان هستند که تصمیم می گیرند به چه اثری اقبال نشان دهند یا ندهند. اتفاقی نامیمونی که این جا افتاده، نبود مجلات و حلقههای نقداست. این حلقهی مفقوده به این رابطهی تنگاتنگ مولف و خواننده لطمه زده. برای همین شما بیشتر مجبورید به ارتباطات چشمی یا رو در رو با خوانندگان رو بیاورید یا وبلاگها ... در مجموعهداستان«زیر خاکی» بیادا و اطوار سر راست داستانتان را تالیف کردهاید در این نوع تالیف بدون پچیدگی فرمی و زبانی مخاطب عام را در نظر داشتید؟ مخاطب داستان کوتاه خود به خود کم است .دلیلی بر پیچیدگی و بازیهای فرمی نمیبینم. قصهگویی را بیش از همه چیز دوست دارم. شاید این حس که شما میگوید مخاطب عام را نشانه رفتهام به آن حس مشترک بر میگردد. پیرنگ پر کشش و شوخ طبعی از ویژگیهای این کتاب است، این داستانها تا چه حد وامدار تجربهی زیست نویسنده جنگ دیده است و چقدر به تخیل مجید قیصری تکیه دارد؟تخیل هم جز تجربه زیستی است. چهطور میشود این دو را از هم جدا کرد؟ آن شوخ طبعی و طنزی که میگویید هنوز در نیامده است. توقع خودم خیلی بیش از اینها است. دارم تمرین طنز میکنم. بعد از مجموعهی «سه دختر گلفروش»، «گوسالهی سرگردان» این سومین اثر داستانی شما در قالب داستان کوتاه دربارهی جنگ است، برخی این انتقاد را وارد میکنند که قیصری در این سومین اثرش دربارهی جنگ همان تکینکهای رواییاش را تکرار کرده است؟ اصلاً ضرورتی احساس کردید که در زبان و نحوهی روایت دست ببرید؟ داستانهای این مجموعه ثمرهی پنج شش سال پیش است. یعنی در همان هنگام که «گوسالهی سرگردان» در آمد. چند تایی را از اینها میخواستم با آن مجموعه همراه کنم که نشد. شاید این عادت بدی باشد که دارم میگذارم کارها کمی از هم فاصله بگیرند بعد چاپشان میکنم. وقتی که خیلی نسبت به داستانها و سوژهها سرد شدم در کمال خونسردی آنها را نگاه کنم. ببیند هر کدام ما از ایرانیها به نوعی از جنگ آسیب دیدهایم چیزی که در روایت مجموعه داستان «زیر خاکی» بیشتر به چشم میآمد صداقت بود گوهر گم شده مناسبات - اجتماعی فرهنگی این ایام - با این که در جنگ نبودهام اما بارها مخاطب خاطرات عموی جانبازم از جنگ بودهام به این اعتبار میگویم صادق است. البته به اعتبار دیگری هم هست که از متن بر میآید راوی جان دوستی، هراس و ایثار را با هم میبیند.سعی کردهام از تک بعدی نگاه کردن پرهیز کنم. البته چوباش را از چند طرف خوردهام چون به کاری که میکنم اعتقاد دارم. همانطور که در داستان «نسیان» دیدید یک داستان کاملاً حماسی، حماسهای یک نفره را بازگو کردهام یا در داستان «پاپوش» از تبعات جنگ گفتهام. سعی میکنم هر کجا بویی از جنگ هست سرک بکشم از چه کسی میگویم و به کجا میروم برایم مهم نیست. اگرتجربهام آن را قبول کند حتما آن را مینویسم. میخواهم بدانم که چرا نگاه صریح و واقعگرای جریانی از داستاننویسی جنگ که تو هم یکی از نویسندگانش هستید متهم به «سیاه نمایی» میشود؟ این دیگر از داستانهای کهنه و دستمالی شده است که همه چیز ما سیاسی است. این نگاه سیاهنمایی یا سفیدنمایی از همان مقولههاست که تنور عدهای را همیشه گرم نگه می دارد. کلاً دو نگاه با کارهای من جور در نمیآید، به نوعی پشتاش نک و نال هست؛ یکی کسانی که مدافع جنگند، بدون آنکه چشمی به خرابیها و خسارتهای اقتصادی، انسانی و تبعات سنگین جنگ داشته باشند، تماماً همه چیز جنگ را نعمت میبینند و دیگر کسانی که متخاصم جنگند، آنها هم هیچ نقطه درخشانی در این جنگ نمیبینند. حالا اگر شما بخواهی حد وسط را بگیر از هر دو طرف متهم هستی به چی خدا میداند ؟! در عین نگاه انتقادی که به نفس جنگ در داستانهایت دارید به نوعی نگاه نوستالژیک هم به آن روزهای سپری شده در جنگ دارید این دو نوع نگاه و حس متفاوت چطور در نگاه تو کنار هم قرار میگیرد؟ این دو نوع نگاه نیست. همان مسالهی سیاه و سفید دیدن است. لحظههایی هست که از یاد رفتنی نیست. در عین تلخی نوعی شعف وعزت در آن وجود دارد. برعکس حوادثی هست که از شور بختی ما ناشی میشود. اینها تبعات جنگ است که عدهای تاب شنیدن یا دیدنش را ندارند. این دو منظر مکمل یکدیگرند، در تقابل یکدیگر نیستند، در کنار هم هستند. در داستان «زیر خاکی» و«گوسالهی سرگردان»از زبان شخصیتهای داستانتان میگویید که «باید» بنویسم بر ما چه رفته است. این تعهد از کجا ناشی میشود ؟ ادای دین تو به همرزمانت به آدمهایی که رفتند برای این خاک شهید شدند یا از تعهد به روایت و داستان نوشتن آب میخورد؟ به نظرم هر دو اینها باشد. علیرغم این که داستان گاه ایجاب میکند که برای باورپذیر شدن آن نویسنده چیزی را بگوید که به حس باورپذیری اثر کمک کند. در هر دو داستانی که شما مثال زدید، ضرورت نوشتن ایجاب میکرد که بر فعل نوشتن تاکید شود. انگار که بگویی مینویسم تا خودم را به سایه خود بشناسانم، این هم نوعی تمهیدست. بگذار سوالی را بپرسم که شاید شما پاسخش را داشته باشید. چرا در فضای ادبیات و هنر ما جنگ مسالهای ملی نشد چرا این همه انشقاق و چند دستگی است؟ این قصه سر دراز دارد. به نوعی به چشمانداز فرهنگی ما در مقابل این پدیده بر میگردد. اینکه چه کس یا کسانی این مساله را هدایت کردند، نمیدانم، فقط این را میدانم ضرری که از این انشقاق بردهایم و داریم میبریم غیر قابل جبران است. در تمام دنیا دنبال مسالهای میگردند که وحدت و انسجام ملی را مستحکم کنند. ما آنچه را به زحمت با خون دل بدست آوردیم با دست خودمان داریم ویران میکنیم. منبع: روزنامه روزگار
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]