واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: متأسفانه جميله و مادرش حتي در مورد روابط من و خواهرم نيز شک و بدبيني دارند و از دست کارهاي شان خسته و بي حوصله شده ام. با اين وضعيت اختلافاتي بين ما به وجود آمد و حدود ۲هفته با هم قهر بوديم ولي در اين مدت هرچه زنگ مي زنم جوابم را نمي دهند.خراسان: شک و بدبيني پايه هاي زندگي ام را ويران کرده است و ديگر به آخر خط رسيده ام. من چوب اشتباهات مادر همسرم را مي خورم و نمي دانم با چه زباني بگويم هيچ ريگي در کفش ندارم.مرد جوان با چهره اي برافروخته در دايره اجتماعي کلانتري امام رضا(ع) مشهد افزود: در سن نوجواني مادرم را از دست دادم و خواهر بزرگم مرا مثل بچه هاي خودش بزرگ کرد و به سربازي فرستاد. او و پدرم ۲سال قبل برايم آستين بالا زدند و به خواستگاري دختري رفتند که از چندي قبل او را زير نظر گرفته بودم و احساس مي کردم دوستش دارم. با برگزاري اولين مجلس خواستگاري، خانواده ام با اين ازدواج مخالفت کردند اما من که يک دل نه صد دل عاشق شده بودم گفتم اگر به خواسته ام عمل نکنند چنين و چنان خواهم کرد. با اين تهديدهاي احمقانه، خواهرم و پدرم که واقعا دوستم دارند رضايت خودشان را اعلام کردند و من با دختر مورد علاقه ام نامزد شدم اما افسوس که در مدت کوتاهي فهميدم اشتباه کرده ام. ماجرا از اين قرار است که مادر همسرم تجربه شکست تلخي را در زندگي اش دارد وبه دليل فساد اخلاقي شوهرش طلاق گرفته است. او به تمام مردان مشکوک و بدبين مي باشد و اين احساس منفي در همسر من نيز اثرات مخرب و نامطلوبي داشته است. جميله تحت تأثير حرف هاي مادرش مرا زير ذره بين گذاشته و اگر ببيند که با گوشي تلفن همراهم صحبت مي کنم يا براي غذا خوردن اشتها ندارم و ... بايد به سوالات ريز و درشتي جواب بدهم و قانع کردن او خيلي سخت است.متأسفانه جميله و مادرش حتي در مورد روابط من و خواهرم نيز شک و بدبيني دارند و از دست کارهاي شان خسته و بي حوصله شده ام. با اين وضعيت اختلافاتي بين ما به وجود آمد و حدود ۲هفته با هم قهر بوديم ولي در اين مدت هرچه زنگ مي زنم جوابم را نمي دهند. شب گذشته به پيشنهاد خواهرم هديه اي خريدم و به ديدن جميله رفتم. قصد داشتم با عذرخواهي به او اطمينان بدهم که به همسرم وفادار هستم اما نامزدم و مادرش روي خوش نشان ندادند و با فحش و ناسزا از من پذيرايي کردند. باز هم تحمل کردم و چيزي نگفتم و هديه ام را با مقداري وجه نقد روي ميز عسلي گذاشتم. در اين لحظه مادر همسرم با عصبانيت گفت: شوهر نامرد من نيز هر وقت غلطي مي کرد و دنبال عياشي و فساد اخلاقي مي رفت با اين ترفند ها سرم را کلاه مي گذاشت. با شنيدن اين حرف ها از کوره دررفتم و به سمت او حمله ور شدم. متأسفانه من به جميله و مادرش توهين کردم و کارمان به کلانتري کشيده شد. پسر جوان افزود: با تحقيقاتي که به عمل آمد مشخص شد همسر عمويم و دخترش که به ازدواج من حسادت دارند با اطلاع از روحيات جميله و مادرش آتش بيار معرکه بوده اند و حرف هاي دروغي گفته اند که باعث تشديد اختلافات ما شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 357]