تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820764266




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفته بودم گر تو بیایی...


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان:  گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمحضور غیر منتظره رهبر انقلاب در خانه‎ی شهدا
 دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهدا در طول سال های رهبری
توی 4 تا خانه شهر یزد پنجشنبه‌شب مهمانی خاصی به پا شده بود؛ مهمانی که غیرمنتظره به چند خانواده‎ی شهید یزدی سر زد و...!
 دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهدا در طول سال های رهبری
اشک نریختم!ذوق‌زده شده بود پیرمرد؛ باورش نمی‎شد. یعنی درست می‎دید؟ نکند چشم‎های کم سویش خطا می‎کرد؟ خصوصاً الآن که باران اشک هم از آن سرازیر بود."من برای 2 تا شهیدم اشک نریختم ولی الآن نمی‎تونم جلوی خودم رو بگیرم."خیلی حرف برای گفتن داشت؛ اما، اما آقا را بغل کرده بود و می‎بوسید و می‎گفت: "زبونم نمی‎گرده حرف بزنم؛ نمی‎دونم چرا دارم گریه می‎کنم؟ پسر دومم که شهید شد، یک بچه‎ی 6 ماهه داشت؛ بدون این‎که اشک بریزم، برای امام پیام فرستادم؛ من این طفل 6 ماهه رو هم بزرگ می‎کنم، می‎فرستم جبهه؛ شما نگران نباشید!"کدام یک؟!بنده‎ی خدا، هنوز منتظر بچه‎های روایت فتح بود؛ آن هم با سر و وضع خیلی ساده و لباس توی خانه: یک پیراهن سفید یقه آخوندی، یک زیرشلواری آبی نفتی و یک عبای شکلاتی.*****"اگه می‎شه یه دست روی سر و شونه‎ی من بکشید حاج آقا. اوضاعم خرابه؛ همین امسال از بافق که برمی‎گشتیم، تصادف کردیم و ماشینمون 4 تا معلق زد. خانومم که عمرش رو داد به شما؛ خودمم گردن و سر و شونه‎ام داغون شد."دست آقا سر و گردن و شانه‎ی پیرمرد را نوازش می‎داد. پدر شهید هیچ چیز نمی‎دید؛ اشک امانش نمی‎داد. دست رهبر اما حسابی نازش می‎کرد و حتی اشک‎های چشم و عرق صورت پیر را لمس می‎کرد. همان دستی که پس از ناز و نوازش پیرمرد، اول عینک را از چشمان صاحبش برداشت و بعد به صورت خود آقا کشیده ‎شد؛ راستی کدام متبرک شده بودند؟ سر و صورت پدر شهید یا دست آقا؟ یا شاید هر دو؟!
 دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهدا در طول سال های رهبری
غافل‎گیری"دوستان مال روایت فتح هستند؟" برادر شهید از محافظ آقا می‎پرسید.محافظ هم لبخندزنان به او می‎گفت: "تقریباً یه چیزی تو همین مایه‎ها. البته چند دقیقه‎ی دیگه یه مهمون ویژه هم از راه می‎رسه." " آقاس. رهبر انقلاب. مقام معظم رهبری. من مطمئنم. خودم دیشب خوابش رو دیدم. خواب دیدم آقا خامنه‎ای می‎یاد خونه‎مون. از خواب که پریدم، ختم صلوات نذر کردم. از صبح تا حالا هم نذرم رو ادا کردم."خواب خواهر شهید همه‎ی بچه‎های تیم حفاظت و همراهان آقا را شگفت زده کرده بود. همه را به جز خود آقا. ایشان با آرامش گفتند: "دل‎های پاک شما رؤیاهای صادق را جلوی چشمتان می‎آورد."
 دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهدا در طول سال های رهبری
بزرگ‎ترین آرزو- "آقا! می‎شه ازتون یه خواهش بکنم؟ "آقا که داشتند گوشه‎ی قرآن اهدایی‎شان به خانواده‎ی شهید یادگاری می‎نوشتند، سرشان را بلند کردند: "بفرمایید."خواهر شهید با خوشحالی گفت: "می‎شه چفیه‎تون رو به من بدین؟"آقا لبخندی زدند و گفتند: "کاش یه آرزوی بهتر کرده بودید!"خواهر شهید بی‎معطلی با لهجه‎ی غلیظ و شیرنش جواب داد: "آرزوم سلامتی شماس. دیگه آرزو بزرگ‎تر از این نمی‎تونم بکنم."آقا چفیه را از روی دوششان برداشتند؛ خانم جلو آمد و قبل از آن‎که چفیه را بگیرد، پایین عبای آقا را بوسید: "ببخشید که نمی‎تونم دستتون رو ببوسم."آخرین شهید- "مادر! بلند نشید از جاتون."- "چرا خبر ندادید گوسفند قربانی کنیم؟"- "ما بی‎خبر می‎آییم. قربانی هم نمی‎خواهد."- "شهید ما آخرین شهید استان یزد بوده؛ 14/5/67 شهید شده."- "ان‎ شاء الله خدا شهیدتون را با رسول خودش محشور کنه."مادر شهید اشک ریزان لبخند می‎زد.
 دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهدا در طول سال های رهبری
شب گرم زمستانیبه محض این‎که فهمید، نتوانست صبر کند. با همان یک‎لا پیراهن دوید توی حیاط. محافظ‌ها گفتند: " آقاچند دقیقه دیگه می‎رسن."گفت: " مهمونم رو باید از دم در استقبال کنم."پیرمرد توی حیاط به عصایش تکیه داده بود و می‎لرزید. یکی از محافظ‌ها دوید توی اطاق. کت پدر شهید را برداشت و آورد انداخت روی دوش نحیف مرد. پیرمرد هنوز می‎لرزید.چند لحظه بعد پیرمرد صلوات بلندی فرستاد و خم شد دست‎های رهبرش را بوسید. انگار دیگر توی بغل آقا احساس سرما نمی‎کرد.  منبع: سایت مقام معظم رهبری 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 444]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن