واضح آرشیو وب فارسی:ایران ناز:
قند آمیخته با گل نه علاج دل ما است بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
حافظ
جان من بوسه بده عذر میار دیدن روی تو عید است مرا
دكتر خانلری
اشگش به گونه بود كه آورد سوی من بار دگر لبان خود از بهر بوسه پیش
نورانی وصال
دارد لب من تشنگی بوسة بسیار چون مزرعه خشك كه دارد غم باران
مهدی سهیلی
شستم به اشك، پای وی و چاره ساختم آن داغ را به بوسة لبهای گرم خویش
این گوهری كه در نظرت سنگ ساده است برپای آن پری چو رهی بوسه داده است
رهی معیّری
سه بوسه كز دولبت كردهای وظیفه من اگر ادا نكنی قرض دار من باشی
حافظ
بوسهای زان دهن تنگ بده یا بفروش كاین متاعی است كه بخشندوبها نیزكنند
سعدی
بوسه كی گردد از آن لبهای جان پرور جدا؟ كی به افسون میشود شیرینی از شكر جدا؟
عبدالعال نجات
بوسهای كردم ز رخسارش تمنّا دوش گفت دیدناینگلستانخوباستوگلچیدنخطااست
هادی رنجی
چه آیتی تو مگر ساحری كه شاه و گدا هر آنكه دید لبت بوسهای گدائی كرد
محسن ملك آرا
شنیدهام كه به جان بسته یارقیمت بوس هزارجان به تنم نیست صدهزار افسوس
فتحعلی شاه
به چه عضو تو زنم بوسه نداند چه كند بر سر سفرة سلطان چو نشیند درویش
مجمر زواره
هرچند شكسته پر به كنج قفسم یك بوسه بود از لب لعلت هوسم
و آن بوسه چنان است كه لب بر لب تو آن قدر بماند كه نماند نفسم
فریدون مشیری
توبه كردم كه نبوسم لب ساقی و كنون میگزم دست چرا گوش به نادان كردم
حافظ
یك بار بوسهای ز لب تو ربودهام یك بار دیگر آن شكر ستانم آرزو است
عراقی
جان به بهای بوسه ات دادم ولب گزیدهام با تو در این معاملت هیچ زیان ندیدهام
نقی كمرهای
بعد از عمری زتویك بوسه طلب كردم لیك لب گزیدی و مرا غرق خجالت كردی
عندلیب
مبوس جز لب معشوق و جام میحافظ كه دست زهد فروشان خطااست بوسیدن
حافظ
گر میسّر نشود بوسه زدن پایش را هر كجا پای نهد بوسه زنم جایش را
كلیچه پز
خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم تربیتی كن به آب لطف خسی را
گفت یكی بس بود كه گر دوستانی فتنه شود آزمودهایم بسی را
عمر دوباره است بوسه من و هرگز عمر دوباره ندادهاند كسی را
فرخی سیستانی
آمدزدرم خنده به لب،بوسه طلب،مست در دامن پندار من می زده بنشست
لعبت والا
ز غنچه دهنت بوسهای به خواب گرفتم نمردم و ز گل آرزو گلاب گرفتم
ز نیل بیك
گفتمش : بوسه دهی؟ گفت: هنوز موسم آن نرسیده است مرا
دكترخانلری
نیست چون دسترسیتارخزیبات ببوسم میشوم در گذرت خاك كه تا پات ببوسم
بوسه خواهم ز تو امروز دهی وعده فردا كو من دل شده را عمر كه فردات ببوسم؟
فرصت شیرازی
تلاش بوسه نداریم چون هوس ناكان نگاه ما به نگاهی ز دور خرسنداست
صائب تبریزی
خرم آن روز كه مستم ز در حجره در آئی وزلبت بوسه شمارم به شماری كه تودانی
خواجوی كرمانی
آرزوی بوسه ازساقینه حدچون مناست مستم و با ترس میبوسم لب پیمانه را
كلیم كاشانی
بوسهای گر نربوده است ز یاقوت لبش دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است
صائب تبریزی
آنكه در آئینه دارد بوسه را از خود دریغ كی به عاشق وا گذارد اختیار بوسه را
صائب تبریزی
همه اسبابجمال توبهجایخویش است بوسه دركنج لبت گوشه نشین میبایست
صائب تبریزی
من بستهام لب طمع امّا نگار من دارد دهان بوسه فریبی كه آه از او
صائب تبریزی
صد بوسه از لب تو لب جام میگرفت یكبوسه قسمت لب این بی نصیب نیست
صائب تبریزی
بزم شراب بیمزة بوسه ناقص است پیش آی و عیش ناقص ما را تمام كن
صائب تبریزی
بوسیدن لب یار ، اوّل ز دست مگذار كاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
حافظ
گفتی چوجاندهی بهعوضبوسهمیدهم اینخونبها است مزدوفاراچه میمیكنی؟
ندیم گیلانی
به بوسهای ز دهان تو آرزومندیم فغان كه باهمه حسرت به هیچ خرسندیم
فروغی بسطامی
نه تنها بوسه از لعل لبتای دلربا خواهم كه ازجان بهربوسیدن ترا سرتا به پاخواهم
هادی رنجی
هنوز از لب من بوی بوسههای تو خیزد كنم چو از بر میعاد گاه رفته گذاری
دكتر حمیدی
آنكه بوسید لب نوش تو شكر نچشید و آنكه خسبید در آغوش تو بیدار نشد
فروغی بسطامی
نه بوسهای،نه شكر خندهای نه دشنامی بهیچ وجه ، مرا روزی از دهان تو نیست
صائب تبریزی
یك بوسه از رخت ده و یك بوسه از لبت تا هر دو را چشیده بگویم كدام به
میرفند رسكی
از غنچه لعلش هوس بوسه نمودم خندید و به من گفت زیاد از دهن تست
ماهر
ای پیرهن آهسته بزن بوسه بر اعضاش كان خرمن گل طاقت آزار ندارد
الفت
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان كند حاشا كه مشتری سر موئی زیان كند
فروغی بسطامی
به غیر از بوسه كز تكرار ، رغبت را كند افزون كدامین قندرادیگرمكرّرمیتوان خوردن
صائب تبریزی
این لب بوسه فریبی كه ترا داده خدا ترسم آئینه بدیدن ز تو قانع نشود
صائب تبریزی
از لب شكّرین او بوسه به جان خریدهام ز انكه حلاوتی بود جنس گران خریده را
فروغی بسطامی
شوم نسیم وشبی دربرت كشمچونگل به بوسمت لبت آن گه بگویمت كه: منم
مؤید ثابتی
ترك جان میبایدمگفتنكهاینشیرینلبان بوسه میبخشند امّا جان شیرین میبرند
فروغی بسطامی
گهدهانتنگمیبوسمبهمستیگاهچشم پیش مستان هیچفرق ازپسته وبادام نیست
صائب تبریزی
دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی است كه اگر باز ستانند دو چندان گردد
صائب تبریزی
هر قدم بنگرم قفای ترا كه ببوسم نشان پای ترا
ابوالحسن ورزی
به جای وعدة یك بوسه صدجان دادم وشادم نمیدانم گرم یك بوسه میدادی چه میدادم
واله اصفهانی
بر سراپای دل آویزت نمیپیچم چو زلف قانعم زان هر دو لب یك بوسه بس باشدمرا
كلیم كاشانی
دوش در خواب لب نوش ترا بوسیدم خواب ما به بود از عالم بیداری ما
فروغی بسطامی
ببوس از سر آن سر و سیمتن تا پای به پای او چو رسی این رویّه از سرگیر
رهی معیّری
از بهر بوسهای كه لبت بر لبم دهد جان را هزار مرتبه برلب رسانده است
یگانه
آن قدر همرهی از طالع خود میخواهم كه پر از بوسه كنم چاه ز نخدان ترا
صائب تبریزی
از شوق دوصد بوسه زنم بردهن خویش هر گاه كه نام تو بر آید به زبانم
جلال عضد
صدجان بهای بوسه طلب میكنی زخلق دیگر كسی مگر لب خندان نداشته است
صائب تبریزی
روزگاری دل رمیدة من از دو گلچهره بوسهای میخواست
آن یكی سركشید و ناز افزود وین یكی بوسه داد و بزم آراست
هوشنگ ابتهاج
مردم در آرزوی شبیخون بوسهای یا رب بخواب مرگ رود پاسبان تو
صائب تبریزی
بوسه را در نامه میپیچید برای دیگران آن كه میدارد دریغ از عاشقان پیغام را
صائب تبریزی
لیكن نداد بر لب من بوسه زانكه یافت در دیدگان خستة من گور عشق خویش
نورانی (وصال)
سر منزل مراد بود آستان عشق محروم آنكه بوسه بر این آستان نداد
عاشق اصفهانی
اگر پیاله سرا پا دهن نمیگردید كه حرف بوسه ما را به آن دهن میزد
صائب تبریزی
نذر كردم گرزدست محنت هجران نمیرم آستانت را ببوسم آستینت را بگیرم
فروغی بسطامی
میزنــــــم در رخ درخشــــــــانت بــــوسه بر ســــایــههای مژگانت
ابوالحسن ورزی
بر لبت چون یكی حباب شوم بوسم آن را ز شوق و آب شوم
ابوالحسن ورزی
تا بوسهای به من ز لب دلستان رسید جانم به لب رسید ولب من به جان رسید
صائب تبریزی
طمع بوسه از آن لعل شكر خا دارم خیر از خانه در بسته تمنّا دارم
صائب تبریزی
تلخ كامی نبود در شكرستان وصال نامه آور نگه و بوسه پیام است اینجا
صائب تبریزی
تلخی می به گوارائی دشنام تو نیست دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیست
صائب تبریزی
دل ز كافر نعمتی دارد تلاش وصل یار ورنه چندین بوسه درپیغام او پیچیده است
صائب تبریزی
وه كه میسوزموپوزش به لب ازرنج گناه بوسهها میزنم از دور به پیشانی تو
فریدون توللی
جان من بستان وجانی ده مراازبوسهای تا دهم باز از برای بوسه دیگر ترا
مختاری غزنوی
به بوسهای ز لبش دل نمیشود سیراب چگونه تشنه تواند ز گوهر آب گرفت
ظهیر فاریابی
چنداست نرخ بوسه به شهرشما كه من عمری است كزدودیده گهر میشمارمت
شهریار
طلب بوسه دلم گه ز رخش گه ز لبش هست این خام طمع هرنفسی درهوسی
زرگر اصفهانی
گرد آن خانه بگردم كه بود محفل او پای آن ناقه ببوسم كه كشد محمل او
رضایی كاشانی
گر زنی تیغ زنم بوسه به دستت كه بزن نیست مردره عشق آن كه مزن میگوید
شوریده شیرازی
ارسال شده در ۰۰۰۰/۰۰/۰۰ ۰۰:۰۰:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران ناز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]