واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > بادی، نزهت - این فیلمی است که در نگاه اول اثری بیوگرافیک درباره یوهانس ورمر نقاش معروف هلندی به نظر می رسد اما بتدریج متوجه می شویم که با فیلمی درباره هنر نگریستن در زندگی روبرو هستیم. همانطور که حدس زده بودید، فیلم هفته قبل کازابلانکا ساخته مایکل کورتیز بود که از محبوب ترین عاشقانه های تاریخ سینماست.این هفته می خواهیم سراغ فیلمی برویم که شاید کمتر دیده شده باشد. فیلمی که در نگاه اول اثری بیوگرافیک درباره یوهانس ورمر نقاش معروف هلندی به نظر می رسد اما بتدریج متوجه می شویم که با فیلمی درباره هنر نگریستن در زندگی روبرو هستیم. به همین دلیل ممکن است کسانی که به عادت رایج چنین فیلمهای زندگی نامه ای، دنبال یک پیرنگ داستانی روشن و پرفراز و فرود می گردند، سرخورده شوند. چون فیلم بیشترین تمرکز خود را بر رابطه تغزلی میان استاد و شاگرد، ارباب و خدمتکار و نقاش و مدل الهام بخشش برای خلق یک تابلوی معروف می گذارد. البته بر خلاف انتظار معمول این رابطه را با فاصله و حفظ حریم میان شخصیتها در نوعی سردی و سکوت خاص نشان می دهد تا جنبه های رازآمیز آن را تشدید کند و ما را به تلاش برای نفوذ به درون کاراکترها وادارد. درواقع درام اصلی فیلم درک حسی است که دخترک در نقاش برای کشیدن چنین تابلوی سحرانگیزی برمی انگیزد و این حس مرموز آمیزه ای از اشتیاق و خودداری برای نزدیک شدن و درک یکدیگر است. حتی اگر تابلوهای نقاشی زیادی هم ندیده باشید، باز هم می توانید تشخیص بدهید که این نوع قاب بندی، فضاسازی و میزانسن ها از دل نقاشی برمی آید. تماشای فیلم بیشتر به این می ماند که قدم به تابلوهای نقاشی ورمیر گذاشتید که اساسا حال و هوای قصه های هزار و یکشبی دارد. برای فیلمبرداری چنین فیلمی چه کسی بهتر از ادواردو سرا که به طرز شگفت انگیزی می تواند به وسیله بازی با نور، رنگ و سایه در تصاویرش روح شاهکارهای نقاشی های کلاسیک را به ما منتقل کند.اما فیلم بیش از هر چیزی مدیون بازی اسکارلت جوهانسن در نقش دخترک است که چنان جوهره خیالی و مرموزی به آن بخشیده که انگار خود دخترک درون تابلوی نقاشی جلوی چشم ما زنده شده و روح گرفته است.صحنه برگزیده مان جایی است که کالین فرث گوشواره ها را به گوش جوهانسن می آویزد. او این کار را چنان با ظرافت، احتیاط و آرامش انجام می دهد که گویی در حال خلق بزرگترین شاهکار هنری اش است و مدام مواظب است تا از کوچکترین لغزش در دستش جلوگیری کند تا مبادا ذره ای از کمال آن خراب شود. شاید راز نهفته در این تابلوی نقاشی بی نظیر در این است که برای اولین بار نقاش تنها و پریشان درون زنی را می بیند که به اندازه هنری که خود را وقف آن کرده، دست نیافتنی و غیر قابل نفوذ است. آن قطره اشک و خون چکیده رابطه پر از لطافت و خشونت نقاش و هنرش است. هرچند از چنین فیلمی که اولین فیلم کارگردانش است، انتظار نمی رود که یک شاهکار سینمایی باشد اما فیلم بیش از آنچه که فکر می کنیم زیبا، ظریف و درخشان است و آرامشی را به ما هدیه می دهد که فقط نصیب کسانی می شود که صبوری لازم را برای ساعتها نگریستن به یک لحظه ساده در زندگی دارند.متوجه شدید درباره چه فیلمی حرف می زنیم؟ منتظرم که نظراتتان را درباره آن بخوانم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]