تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855185119




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دو خاطره تکان دهنده از جنگ


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > رجایی، غلامعلی  - هفته بسیج است و سالگرد عملیات فتح بستان. دیروز به دانشجویانی که از من سخن­هایی درباره جنگ می­شنیدند ناشنیده­ای را از حال و هوای رزمندگان غالبا بسیجی در این عملیات گفتم که دریغم آمد آن را برای خوانندگان و مخاطبان گرامی نقل نکنم. پیشاپیش این را گفته باشم که نقل این گونه خاطرات به جهت شدت بار ارزشی که در آنها نهفته شده است و دور شدن بسیاری از من و ما با حال وهوایی که فقط و فقط در مکتب عرفانی جبهه به انسان عنایت می­شد و خود را ندیدن درس آغازین آن بود هرچند در این روزها شنیدن آن بیشتر به افسانه شبیه است اما حقیقتی است که در اتفاقات فراوان جبهه شاهدانی زیادی برای اثبات آن وجود دارد. از مطلب شنیدنی عملیات آزادی بستان که خود من در روزهای آغازین پس ازعملیات در شهر تازه آزاد شده بستان شاهد آن بودم عبور داوطلبانه رزمندگان سپاهی و بسیجی در این عملیات از میدان گسترده مینی بود که در روبرویشان قرار داشت. بطور اتفاقی کتاب جغرافیای احتمالا سال پنجم ابتدایی  مدارس عراق را در خیابان مرکزی شهردیدم. وقتی کنجکاوانه آن را ورق زدم در اواسط آن  به نقشه خوزستان بنام عربستان و شهر بستان که با نام بساتین  آمده بود برخوردم که از اهداف پلید حزب آمریکایی رژیم بعث عراق  در انحراف ذهن کودکان معصوم عراقی بود. اینکه این کتاب در آن شرایط جنگ که بستان و روستاهای اشغال شده آن خالی از سکنه بود چگونه به بستان آمده بود  هنوز برای من یک معماست . ماجرایی که برای دانشجویان گفتم این بود: در شب عملیات بستان کار پیشروی بچه­ها به میدان وسیعی از مین خورد که بازکردن معبری از داخل آن میدان گسترده به زمان زیادی نیاز داشت و اگر بچه­های تخریب می­خواستند معبر مورد نظر را باز کنند حتما سپیده سر می­زد و معلوم بود عراقی­های سنگر گرفته و پشت تیربارهای آماده در روز چه به حال و روز بچه ها می­آورند. فکری به ذهن فرمانده رسید. از رزمندگان گردانش خواست برای اینکه کار به صبح نکشد و با دمیدن آفتاب جان بسیاری از فرزندان امام بخطر نیفتد گروه­های پنج نفره­ای برای پریدن بر روی میدان مین داوطلب بشوند. فوری و بدون کمترین تردیدی گروه­های متعدد پنج نفره­ای آماده شدند و با ذکر یا حسین  و یا زهرا خود را بر روی میدان مین می­انداختند. بعضی از آنها در همان خیز اول در اثر انفجار مین یا مین­هایی به شهادت می­رسیدند و بعضی در خیزهای بعدی توفیق وصل نصیبشان می­شد. تو گویی کربلا تکرار شده بود. هفده گروه پنج نفره با پیکرهایی تکه تکه شده در مقابل چشم گریان دوستانشان در میدان مین افتاده بودند که نوبت به آخرین گروه رسید. این گروه هرچه خود را به میدان مین پرت کردند و دوباره و سه باره برخاستند و ذکر گویان خود را به میدان مین زدند هیچ خبری از شهادت نبود. هرچند ملائک  الهی در جنت را موقتا به روی آنها بسته بودند اما بعضی از همین گروه در همان عملیات به دوستان شهیدشان ملحق شدند و به جنت لقای حق بار یافتند. من در سال 60 که بستان آزاد شد این خاطره را از کسی که خود شاهد ماجرا بود شنیدم ولی بسیار متاسفم که برای ثبت حماسه فرزندان خمینی در دل تاریخ نه نام او را می دانم و نه می دانم این ماجرای غرور آفرین شیعیان شهادت طلب فرزند ابیطالب (ع) مربوط به رزمندگان کدام تیپ واستان است و خدا کند کسی از بقیه السیف و شاهدان این ماجرا این نوشته را بخواند و مرا و تاریخ ایران را در ثبت این حماسه یاری کند. خاطره تکان دهنده دیگر از این عملیات را در مورد برادر رزمنده­ام محمدرضا چاییده که فامیل خود را به اکرامی­فر تبدیل کرده از لشکر7 ولی عصر شنیده­ام. از مباحث ناگفته جنگ که از قضا کمتر هم درباره آن پژوهشی صورت گرفته عشق و ارتباط گسترده عاطفی رزمندگان و فرماندهان با یکدیگر است. قبل از اینکه به خاطره دوم بپردازم نمونه­ای را که خود شاهد آن بوده ام می آورم . در ایام کوتاهی که در تبلیغات جبهه و جنگ قرارگاه کربلا مسؤلیتی داشتم و گاه گاهی با هزار زحمت از مسؤلین قرارگاه کربلا اجازه حضور در یگانهای عملیاتی را می­گرفتم در گردان حمزه سیدالشهدای لشکر 7 ولی عصر که فرماندهی آن را سردار عارف و شجاع جنگ، پاسدار شهید عبدالحمید صالح نژاد بر عهده داشت حضور می­یافتم.  دریکی از این حضورها شاهد رابطه عمیق وی با دوتن از رزمندگان نوجوان اهل بروجرد گردان بودم  که در ستاد گردان در کنارش بودند و به فرمانده پاک و مهذب خود عشقی وافر داشتند. مدتی بعد که حمید را در گردانش دیدم مشاهده کردم خبری از آن دو نوجوان نیست. وقتی از او سراغ آن دو نوجوان راگرفتم گفت: دیدم دارم زیاد به آنها وابسته می­شوم وآنها هم متقابلا به من وابستگی شدیدی پیدا کرده­اند لذا از آنها خواستم گردان مرا ترک کنند و به گردان دیگری بروند تا مبادا علاقه و عاطفه من به آنها مانع فرماندهی من در عملیات بر گردان شود. از مطلب دور نشوم. از بعضی از رزمندگانی که در گردان محمدرضا  اکرامی فر- چاییده بودند شنیدم در اوج آتشبازی عراقی­ها که دیوانه­وار قصد داشتند با اجرای آتش­های سبک و سنگین راه پیشروی رزمندگان را در فتح مواضعشان سد کنند که گاه در اثر اصابت ترکش خمپاره یا اصابت گلوله مستقیم جگرگوشه­ای از امام و مردم نقش زمین می­شد دو رزمنده بسیجی برای اینکه جان فرمانده خود را از آسیب این تیرها و ترکشها نگاه دارند با صلاحدید خویش و بی هیچ اشاره و توصیه­ای از کسی در اطراف او ایستادند و چنان چسبیده به اوحرکت می­کردند تا اگر تیری و ترکشی متوجه او که سرنوشت هدایت گردان به زنده ماندنش بستگی داشت بشود به آنها بخورد و عجیب اینکه پس از آنکه این دو نفر به زمین می افتادند فورا دو نفر دیگر بی­آنکه کسی به آنها در این جهت توصیه­ای کرده باشد جای آنان را در کنار فرمانده محبوب خود پر می­کردند . حالا که این خاطرات را از بایگانی ذهن و سینه­ام برای لحظاتی بیرون می کشم تازه می فهمم چرا امام خمینی که خود سلسله جنبان شهادت بود با حسرت می­گفت و می­نوشت که: امیدوارم خدا مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. روح امام وشهدا را بافاتحه و صلواتی مهمان کنیم.    




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 820]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن