واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: افروغ: انقلا ب اسلا مي انبساط نقد و روشنفكري بود
با توجه به فرا رسيدن سي امين سالگرد انقلاب اسلامي و نظر به اين كه يكي از اجزاي اصلي انقلاب، آزادي انديشه و امنيت، اعتبار و وسعت جريان انتقادي در درون نظام جمهوري اسلامي در مقايسه با رژيم سابق بود; اگر به طور گذرا نگاهي به اين جريان در سي سال انقلاب داشته باشيد، چه ويژگي هايي داشته و در چه سطحي از انتظارات اوليه قرار دارد.
افروغ: انقلاب اسلامي به يك معنا انبساط نقد و روشنفكري بود و اگر روشنگري ها و آگاهي بخشي هاي روشنفكران اعم حوزوي و دانشگاهي نبود اين انقلاب شكل نمي گرفت. اما در طول دوره جمهوري اسلامي ما در خصوص مفهوم نقد، نوانديشي و نظريه پردازي فراز و فرودي داشته ايم، با اين توضيح كه هنوز به كمال مطلوب خود نرسيده ايم. حتي در زماني كه در اوج نيز قرار داشتيم باز حرف و حديث هايي براي گفتن باقي مانده است.
به نظر مي رسد تحليل دقيق و فهم و تبيين صحيحي هنوز از انقلاب و عوامل پيدايش و چرايي آن صورت نگرفته است و بعضا در برخي از مقاطع تاريخي دستخوش تفسيرهايي قرار گرفته كه در اصل انقلاب آمده بود كه با اين تفسيرها مبارزه كند كه از جمله آن مي توان به جمودگرايي، خرافه گرايي، ظاهرگرايي و اشعريت اشاره نمود . شما اگر منشور روحانيت امام را مطالعه كنيد، مي بينيد كه امام چه دل پردردي از دست كساني داشتند كه اعتقاد به تلفيق دين و سياست نداشتند و يا اگر اعتقاد داشتند مصلحت را چيز ديگري تشخيص مي دادند و يا فضا را مساعد نمي دانستند. بالاخره آن نگرش ، جرات، جسارت و شجاعت كه ما در امام سراغ داشتيم، در آن ها وجود نداشت. به مرور مي بينيم همان داستاني كه مقابله و مواجهه با آن مي تواند از عوامل و دلايل انقلاب اسلامي باشد بار ديگر سر بيرون آورده،كه مي توان به طور جداگانه به آن پرداخت.
به هر حال به نظر من آن طور كه بايد و شايد آن انبساط و روشنفكري پيدايش انقلاب، خوب درك و تئوريزه نشد، حتي اگر ما به عوامل پيروزي انقلاب اسلامي توجه مي كرديم، خود فهم عوامل پيروزي انقلاب اسلامي بر تداوم مسير انقلاب اسلامي اثرگذار مي بود.به طور قطع يكي از عوامل اجتماعي پيروزي انقلاب اسلامي، استقلال حوزه هاي علميه از دستگاه رسمي بود و امام توانست از اين استقلال استفاده كند، بسيج طلبه ها را در يك مقطع و بسيج توده ها را در سطح ديگري سامان دهد. سوالي كه اين جا مطرح مي شود اين ا ست كه آيا اين استقلال هم اكنون نيز وجود دارد؟! آيا حوزه هاي علميه ما به عنوان مظهري از نهادهاي مدني همان استقلال در شرف پيروزي انقلاب را دارند ويا به بهانه تشكيل جمهوري اسلامي و با تعظيم و تكريم نهاد رسمي قدرت، خود را ناديده گرفته و همه تخم مرغ ها را در سبد قدرت رسمي ريخته و از قدرت غيررسمي، قدرت نقد، قدرت روشنفكري و قدرت نظارت غافل شده اند؟ احساس مي كنم كه اين غفلت به وضوح و فاحش صورت گرفته است. چرا كه نوانديشي و انبساط معرفت ديني تداوم پيدا نمي كند و يا اگر شعار آن مطرح مي شود به ملزومات آن توجه نمي شود. مگر مي شود تمام قدرت را به قدرت رسمي تقليل دهيم و دم از نظريه پردازي و نوانديشي بزنيم؟ نوانديشي معمولا در كانون غيررسمي شكل مي گيرد، چون علي القاعده جرات و شجاعت لازم را دارد، مصلحت انديشي و ملاحظه كاري غيرضرور را ندارد. اما وقتي همه قدرت را به حاكميت تقليل مي دهيد و محصور به قدرت رسمي مي كنيد، بايد بدانيد كه قدرت رسمي مصلحت انديش است، خواه ناخواه ملاحظه حفظ حكومت را دارد و توقع آن جرات را از نهادهاي رسمي نمي توان داشت. متاسفانه قدرت غيررسمي و مدني كشور، با تفسير غلط از جمهوري اسلامي ، هم خود و هم جمهوري اسلامي را تضعيف كرده اند، زيرا هنگامي كه بالاي سر جمهوري اسلامي نظارت نباشد خواه ناخواه به بيراهه كشيده مي شود.
بنابراين اين يك واقعيتي است كه مي توانيم فراز و فرودي هم براي آن قائل شويم. به نظر مي رسد در ابتداي انقلاب فراز نظريه پردازي در سطح خوبي بود، تقريبا مي توان گفت به رغم تمام فشارهاي ناشي از جنگ و توطئه ها و به رغم همه ضرورت ها و برخلاف خيلي از پيش بيني ها كه مربوط به شرايط و مقتضيات جنگ مي شود، ما يك فضاي پرطراوت نقد درون گفتماني را به طور نسبي شاهد هستيم. به هر حال دعوا و كثرت به حد كافي وجود داشت، تلاش مي شد كه پاسخ ديني به پرسش هاي يك جامعه ديني داده شود.
تا آن جا كه من به ياد دارم كسي مصلحت انديشانه به مسائل نگاه نمي كرد، حضرت امام، خودشان زمينه را براي طرح حرف هاي نو فراهم كرده بودند، اگر چه در زمان جنگ يك نگاه سلسله مراتبي و تمركزگرايانه حاكم مي شود، اما امام برحسب يك نگاه دقيق، فهم عقلاني و مبتني بر فهم توسعه سياسي است كه اجازه مي دهند مجمع روحانيون از جامعه روحانيت جدا شود. زيرا حتما بايد كثرتي اتفاق بيفتد و وحدت صوري معنا ندارد. چون وحدت صوري منهاي كثرت حكايت از نفاق و ظاهرگرايي دارد.
اكنون يك تحليل كوتاهي از بعد از جنگ داشته باشيم و ببينيم كه چه اتفاقاتي افتاد، بدون اين كه به شخص خاصي اشاره كنيم و هيچگاه هم نخواستيم داوري هاي ما به داوري هاي شخصي سرايت نمايد. با فرض ساختن يك ام القرا بحث توسعه اقتصادي با يك الگوي خاص مطرح مي شود. بتدريج فاصله گيري از نقد درون گفتماني و حركت به سوي نقد برون گفتماني كليد مي خورد. بحث اين است كه ما بايد به هر قيمتي به يك رفاه و توسعه اقتصادي برسيم. طبعا ابزارگرايي و پراگماتيسم سكه رايج مي شود.
جالب است در مقابل اين سياست ها، ما سكوت، توجيه، تطهير و در جاهايي تقديس داريم. اين اعمال توسط چه كساني و با چه مباني فكري، چه گرايشي، چه عينكي و با چه توجيهي انجام مي شود؟ سوال اساسي اين است كه چه كساني سكوت مي كنند، و خدا كجا به ما اجازه سكوت داده است، كجا اين انقلاب و مباني فكري آن به ما اجازه داده كه يك فرد اجرايي را تا پيغمبر بالا ببريم؟ و چه كساني اين مقايسه را نمودند؟ چه كساني نو انديشي ديني و نظريه پردازي را تعطيل نمودند و فرصت را براي نقدهاي برون گفتماني فراهم كردند و به تدريج به سمتي رفتيم كه در جامعه اسلامي و با آن انقلاب خاص شاهد نقدهاي برون گفتماني از جنس ليبراليسم و سكولاريسم و مانند آن شديم. بايد ببينيم چه اتفاقي افتاد كه منجر به اين وضعيت منتج به اباحه گرايي دولتي شد. در واقع هر حركت اجتماعي يك شروع، تداوم و نتيجه خاص دارد.
بايد ببينيم اگر آن منفذ ايجاد نشده بود آيا اباحه گرايي دولتي ايجاد مي شد؟ بايد بدانيم آن منفذ به وسيله چه كساني، با چه رويكردي و با چه منطق و چه توجيه نظري به وجود آمد.
روشنفكري نسل سومي كه به دليل آثار به جاي مانده از روشنفكري نسل دوم، ميدان را براي فعاليت خودش محدود مي ديد، از سال هاي 70 به بعد با تقويت فعاليت هاي خود بستر را براي توسعه سياسي با رويكرد خاص فراهم مي كند.
در دوران توسعه سياسي است كه در مجموع يك جريان روشنفكري جديد در راستاي مباني و اهداف انقلاب اسلامي و در پيوند با روشنفكري نسل دوم (شهيد مطهري، مرحوم شريعتي و...) شكل مي گيرد و مواجهه اي با روشنفكر ي نسل سوم صورت مي گيرد .اما شما بعد از پيروزي اصول گرايان در عرصه قدرت حكومتي چه مي بينيد؟ آيا شاهد تداوم انبساط روشنفكري هستيم يا باز هم يك نوع سكوت، توجيه و تطهير غلبه پيدا مي كند؟ متاسفانه در دوران جديد برخلاف آن توقعات و انتظارات يك نوع پس رفت و عقب گرد روشنفكري ديده مي شود و همراه مي شود با تحجرگرايي ، جمودگرايي ، ظاهرگرايي و خرافه گرايي اعم از دولتي و غيردولتي.
دوشنبه|ا|14|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]