واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: نمیخواهم چوب اشتباهات والدینم را بخورم مادر بزرگم برايم تعريف کرد که ۱۸سال قبل، پدر و مادرم به طور اتفاقي باهم آشنا شدند و مدتي رابطه مخفيانه داشتند تا اين که پدرم به خواستگاري مادرم مي رود اما پدربزرگ و مادربزرگم با اين ازدواج به شدت مخالفت خود را اعلام مي کنند. خراسان: امان از دوستي هاي خياباني که هرچه بدبختي و فلاکت به سرم آمده از رابطه هاي پنهاني است. من قرباني زنده و حاضر يک ازدواج خياباني هستم و نمي دانم چرا به اين سرنوشت دچار شده ام. دختر جوان با چشماني اشک بار در دايره اجتماعي کلانتري طبرسي شمالي مشهد افزود: مادر بزرگم برايم تعريف کرد که ۱۸سال قبل، پدر و مادرم به طور اتفاقي باهم آشنا شدند و مدتي رابطه مخفيانه داشتند تا اين که پدرم به خواستگاري مادرم مي رود اما پدربزرگ و مادربزرگم با اين ازدواج به شدت مخالفت خود را اعلام مي کنند. متاسفانه مادرم که آن موقع فقط در آرزوي رسيدن به مرد روياهايش بوده، همراه پسر مورد علاقه خود از خانه فرار مي کند و پس از گذشت چند روز بعد از آن که توسط پليس دستگير مي شوند با اعلام رضايت خانواده، از کلانتري به محضر رفته و باهم ازدواج مي کنند. مادربزرگم مي گويد پدر بزرگم که آدم غيرتي بود با آبروريزي که مادرم به بار آورد آن قدر غصه خورد که پس از چندي سکته کرد و فلج شد. مادرم در شرايطي به خانه شوهر رفت که به گفته خودش با توجه به اطلاع از اعتياد پدرم به مواد مخدر اميدي به آينده اش نداشت اما از ترس آبرو مجبور بود که به اين زندگي ادامه بدهد. مادرم پس از تولد من به دليل اين که پدرم قصد داشت از سر فقر و بيکاري او را به فساد اخلاقي بکشاند طلاق گرفت و مرا همراه خود به خانه پدربزرگم برد. اما سرکوفت هاي خانواده مادرم باعث شد تا براي فرار از مشکلات ، دوباره فريب مرد جواني را بخورد و آن ها تصميم گرفتند که باهم ازدواج کنند. او براي اين که بتواند به خواسته دلش برسد مرا با پرداخت مبلغ ۶۰۰هزار تومان به پدرم تحويل داد و در واقع از آن به بعد بود که به روزگار سياه نشستم. من امروز آمده ام از پدرم شکايت کنم چون پسر يکي از اقوام که جواني پاک و زحمتکش است به خواستگاري ام آمده، ولي پدرم مي گويد در صورتي با اين ازدواج موافقت خواهد کرد که خانواده خواستگارم مبلغ ۳ميليون تومان پول بدهند. هرچه با پدرم صحبت کردم تا او را راضي کنم فايده اي نداشت به همين دليل به سراغ مادرم رفتم تا بلکه راه نجاتي پيدا کنم اما او و ناپدري ام که به کريستال معتاد شده اند گفتند اگر از خواستگارت پول گرفتي مقداري هم به ما کمک کن. واقعا مانده ام چه کار کنم اما با توجه به بدبختي هايي که به سر پدر و مادرم آمده و سختي هايي که خودم در زندگي کشيده ام، حواسم جمع است تا مبادا اشتباهات مادرم را تکرار کنم و آينده ام را به دست خودم تباه کنم. در خور يادآوري است با پي گيري هاي کارشناس اجتماعي کلانتري طبرسي شمالي مشهد، پدر دختر جوان پس از مذاکرات به عمل آمده موافقت خود را با ازدواج فرزندش اعلام کرد و او در سايه لطف و محبت هاي پدر و مادر پسر مورد علاقه اش ازدواج کرد تا گام در مسير تازه اي بگذارد و گوهر گمشده خوشبختي را بيابد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]