واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: تاریخ - امروز 19 خرداد، سالگرد درگذشت مرحوم نادر ابراهیمی، نویسنده صاحب سبک معاصر ماست. محمدرضا اسدزاده - این گپ و گفت قدیمی سال 86 در مجله سپیده دانایی منتشر شده است که دریک عصر گرم تابستانی با استاد «نادر ابراهیمی» انجام شده است. البته برخی اسامی افراد را به صلاحدید حذف کرده ام.
از کدام یک از مشاغلتان بازنشسته شدهاید؟ هیجکدام، ابوالمشاغل بازنشسته نمیشود. اما همه کارهای گذشته را به یک اندازه که انجام نمیدهید؟ انگار بعضی مشغلهها را در ظاهر کنار گذاشتهای، مثلاً دیگر فیلم نمیسازید. آهنگ هم همینطور؟ شاید در ظاهر اینطور باشد. اما مشغلهها هنوز هم در بیرون و درونم فوران میکنند، حتی اگر در بیرون دیگر به بعضی از آنها نپردازم. بین همه این کارها، طی این عمر فرهنگی و هنری، به کدام یک بیشتر وابسته بودهاید؟ به همه کارها عشق ورزیدهام. فرقی نمیکرده. طبعاً شما به عنوان نویسنده مطرحید، اما فیلم ساختهاید، آهنگ ساختهاید و شعر هم گفتهاید. مثلاً دوست داشتید بیشتر به عنوان آهنگساز مطرح میشدید؟ این دیگر از آن سؤالهاست. من همه کارهایم را دوست داشتهام، اما به نویسندگی بیشتر از همه عشق ورزیدهام. یک نویسنده کی بازنشسته میشود؟ هیچوقت، نشستن و دست کشیدن نویسنده یعنی مرگ او. یک نویسنده هیچ زمانی برای تمام شدن ندارد و نباید داشته باشد، مگر زمان مرگ. این تمام نشدن به حالات درونیاش برمیگردد یا خصلت نویسندگی است؟ هر دو. کیفیت و حال درون بیشتر نقش دارد. این به ذات هنر هم برمیگردد. مگر هنر تمام شدنی است، زیبایی تمام شدنی است، عاطفه و احساس تمام شدنی است؟ پس تا اینها در روح یک نویسنده میجوشد او تمام نمیشود. این حالات و این احساس و زیبایی در همه هست. یعنی همه بالقوه نویسندهاند؟ شاید در همه باشد، اما در نویسنده جوشان و خروشان است. خیلی چیزهای دیگر هم کنار اینها جمع میشود تا با ایستایی در درون و بیرون نویسنده مقابله کنند. چند سؤال دیگر هم دارم درباره خودتان و کارهایتان. اشکالی ندارد اگر کمی خطرناک باشد؟ برای چاپ نیست. [میخندد] بگو ببینم چقدر خطرناک است. بعضیها میگویند این سالها شما سیاستزده شدهاید. حتی بعضی روشنفکران از بعضی آثار شما گلایه میکنند. این چقدر درست است؟ نمیدانم منظورت از سیاست چیست که میگویند من به آن پیوستهام. به شما گفتم مرز کار سیاسی و سیاستورزی را برای یک نویسنده تعریف کردهام. بروید آن کتاب [منظور استاد کتاب لوازم نویسندگی بود] را بخوانید. معنای روشنفکر را هم جایی تعریف کردهام. حالا هر کس از من گلایه دارد بیاید جوابش را میدهم. مثلاً اگر روشنفکران بپرسند چرا نادر ابراهیمی درباره جنگ و دفاع مقدس یا مثلاً حضرت امام (ره) کتاب نوشته شما چه میگویید؟ میگویم به عنوان یک نویسنده کمترین کاری را که میتوانستم در مقابل آنهایی که برای این سرزمین به جبهه رفتند و جنگیدند؛ کردهام. بهترین جوانهای این مملکت که هر کدامشان ممکن بود بهترین نویسندهها و هنرمندان این سرزمین باشند برای من و شما جلوی گلوله رفتند و کشته شدند. حالا شما میگویید اشکال دارد که من نویسنده کوچک درباره اینها داستان نوشتهام؟ یعنی سفارشی نبوده یا به درخواست کسی یا به خاطر کسی نبوده؟ از من گذشته است که به سفارش کسی کار کنم یا برای دل کسی. نه، نبوده. کتابهایی را که با موضوعات انقلابی یا مذهبی نوشتید بیشتر میپسندید یا آثاری که در موضوعات دیگر نوشتهاید؟ همه برایم ارزشمندند. این تفکیکها و این خطکشیها پدر فرهنگ ما را درآورده. اما این خطکشیها در جامعه ما واقعی است، نیست؟ این واقعیتها را ماییم که میسازیم، والا خود به خود که به وجود نمیآید. واقعی هم باشد پسندیده نیست، لااقل برای هنرمند، نویسنده یا حتی انسان. به نظر شما، خود مردم یا خوانندههای آثار هنری غیرمستقیم در جامعه این دستهبندیها را در انتخاب یک نقاشی یا رمان در نظر نمیگیرند؟ اول اینکه به شما گفته بودم که نگویید رمان. رمان غلط است، داستان درست است. دوم هم اینکه ذهن خواننده و مردم را چه کسی شکل میدهد، جز نخبهها و شما رسانهایها؟ وقتی شما جامعه را اینطور خطکشی میکنی، نویسنده را اینطور مرزبندی میکنی، از افکار عمومی چه توقعی داری؟ تجربه ثابت کرده که این دستهبندیها و مرزبندیها هیچ فایدهای برای جامعه ندارد. ما باید برای سربلندی ایران و ایرانی تلاش کنیم. اما خودتان سرودهاید که خوندلها خوردهاید و رنج دوران بردهاید. چرا؟ بله، هنوز هم میخوریم و هنوز هم رنج میبریم، اما با افتخار پیش میرویم. مملکتی که پنج هزار سال ادبیات داستانی دارد و پرقدمتترین سرزمین ادبیات داستانی است نباید امروز به خاطر دو تا خط و مرز غلط درجا بزند. پس قبول دارید که خط و مرزهایی وجود دارد، اما غلط است؟ دیگر اذیت نکنید. قصد اذیت ندارم. میخواهم راهم را پیدا کنم. خب، بگذریم. حالا بفرمایید چرا با «رمان» مخالفید؟ در جلسه گفتم ما چیزی به نام رمان نداریم. این اشتباه است. خود اروپاییها هم بارها تأکید کردهاند و نوشتهاند که تعریفی از رمان ندارند. رمان یعنی چه؟ داستان داریم، قصه داریم، روایت داریم. آثار تولیدشده پس از انقلاب عموماً آثار ضعیفیاند لااقل شاهکاری بین آنها دیده نمیشود. اما در جلسه حوزه هنری شما آنها را ستودید. چرا؟ من عرضم این بود که استعمار به زبان ما آسیب زده. استعمار فقط در مسائل سیاسی و اقتصادی مطرح نیست. مهمتر از همه، استعمار فرهنگی است و واقعیت این است که در زبان ما نفوذ کرده. انقلاب ایران یک انقلاب مردمی است. این را نمیتوانید انکار کنید؛ حتی اگر از این نوع گفتار خوشتان نیاید. من معتقدم اتفاقاً بعد از انقلاب، داستاننویسی ما به دست همین مردم سپرده شده و داستاننویسان ما هم که وارد شدهاند همه از میان همین مردمند، از متن مردم جوشیدهاند. این ارزش دارد،حتی اگر شاید اینطور باشد که خیلی تسلط زبانی و تخصص ادبی که مطرح میشود در آثارشان به چشم نخورد. البته من باز معتقدم کارهای خوب هم بعد از انقلاب کم نبودهاند. /6262
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 396]