تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيبت كردن در (نابودى) دين مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837549151




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از على آموز اخلاص عمل / نوشته ماندگار مرحوم دکتر غلامحسین یوسفى


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه  - ویژه نامه خبرآنلاین در ولادت باسعادت مولای متقیان، علی امیرمومنان (علیه السلام) ابوحامد محمد غزالى در باب صدق نیت و اخلاص، این روایت عبرت‏آموز را در کتاب احیاء علوم‏الدین نقل کرده است: عابدى خداى را مى‏پرستید مدتى دراز، پس قومى‏بیامدند و گفتند: «اینجا جماعتى‏اند که بدون خداى درختى را مى‏پرستند»، او به سبب آن در خشم شد و تبر بردوش نهاد و قصد درخت کرد تا آن را ببرد. پس ابلیس در صورت پیرى پیش وى آمد و گفت: «رحمک‏الله، کجا مى‏روى؟» گفت: «مى‏خواهم که این درخت را ببرم»، گفت: «تو را بدان چه کار؟ عبادت خود و مشغولى به نفس خود بگذاشته‏اى و به غیر آن پرداخته‏اى!» گفت: «این از عبادت من است.» گفت: «من تو را نگذارم که ببرى!» پس با وى جنگ کرد و عابد او را بگرفت و برزمین زد و برسینه او بنشست. ابلیس گفت: «مرا بگذار تا کلمه‏اى برتو تقریر کنم.» آنگاه از سینه او برخاست، ابلیس او را گفت: «خداى این... بر تو فریضه نگردانید، و تو آن را نمى‏پرستى... و خداى‏تعالى را پیغامبران‏اند در زمین، اگر خواهد، ایشان را... فرستد و بفرماید تا آن را ببرند.» عابد گفت: «مرا از بریدن آن چاره نیست.» پس با او قتال در گرفت و عابد او را... بینداخت و برسینه او نشست. پس ابلیس... گفت: «هیچ رغبت نمایى در کارى که... آن تو را بهتر و سودمندتر باشد؟» گفت: «آن چه چیز است؟» گفت: «مرا بگذار تا بگویم.» پس او را بگذاشت. ابلیس گفت: «تو مردى درویشى و چیزى ندارى... شاید که دوست دارى... از مردمان بى‏نیاز شوى؟ « گفت: «آرى.» گفت: «از این کار باز گرد، تو را برمن که هر شبى نزدیک سر تو دو دینار بنهم، چون بامداد برخیزى آن را بگیرى و برنفس خود و عیال خود نفقه کنى و برادران را صدقه دهى. پس آن تو را و مسلمانان را سودمندتر از بریدن این درخت باشد که به‏جاى آن دیگر نشانند...» پس عابد در آنچه پیر گفت، تفکر کرد و گفت: «پیر راست مى‏گوید. من پیغامبر نه‏ام که بریدن این درخت بر من لازم باشد... و آنچه گفت، منفعت آن بیشتر است.» پس... به معبد خود بازگشت. پس شب گذاشت و چون بامداد کرد، دو دینار نزدیک سرخود دید و همچنین روز دیگر. پس روز سوم و... پس از آن... بامداد کرد و چیزى ندید. در خشم شد و تبر بردوش نهاد. ابلیس در صورت پیرى پیش او آمد، گفت: «تا کجا؟» گفت: «این درخت را ببرم.» گفت: «دروغ گفتى، به خداى که تو قادر نه‏اى... » پس عابد دست سوى او برد تا او را بگیرد... ابلیس او را بگرفت و برزمین زد... برسینه او بنشست و گفت: «از این کار باز باش، و الا تو را ذبح کنم.» پس عابد بنگریست خود را طاقت آن ندید، گفت: «مرا غلبه کردى، اکنون دست از من بدار و مرا خبر ده که اول چگونه تو را غلبه کردى؟» گفت: «اول براى خداى در خشم شده بودى و نیت تو آخرت بود. پس خداى عزوجل مرا مسخر تو گردانید. و این بار براى نفس خود و دینار در خشم شدى، پس تو را بر زمین انداختم!» و این حکایت تصدیق قول بارى تعالى است: الا عبادک منهم المخلصین!چه، بنده از شیطان خلاص نیابد مگر به اخلاص. به‏راستى اگر بشر در هر کار، به همان نسبت که به حفظ ظاهر مى‏کوشد، به اخلاص و پاکى نیت آراسته بود، عالم روشن و دلپذیر مى‏شد نه تیره و دل‏آزار و اسیر تباهى. هر جا که صدق و اخلاص نباشد، تزویر و فریب جلوه مى‏فروشد؛ جلوه‏اى دروغین و بى‏اثر. بدیهى است آنچه از سر صدق وخلوص نیت صورت نگیرد، هر چند به ظاهر خوب نماید. اعتبارى نمى‏تواند داشت و مصداق این حکایت سعدى است در گلستان: «زاهدى مهمان پادشاهى بود؛ چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او، تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند... چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تناولى کند. پسرى صاحب داشت، گفت: اى پدر، براى چه مجلس سلطان در طعام نخوردى؟ گفت: در نظر ایشان چیزى نخوردم که به‏کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزى نکردى که به کار آید!» بى‏سبب نبود که حافظ، در شکوه از عصر خویش، ریا و ناراستى را ملامت مى‏کرد و مى‏گفت: خدا زان خرقه بیزار است صدبار/ که صد بت باشدش در آستینى، و بسا خرقه‏ها را مستوجب آتش مى‏شمرد! بدبختانه تاریخ بشر در هر زمینه، سرشار است از گفتارها و کردارهاى خوش‏ظاهر و نگارین و عارى از روح و حقیقت؛ گفتارها و کردارهایى که ظاهر آنها چیزى بوده و باطن چیزى دیگر و به عبارت بهتر: خالى از صدق و اخلاص. اکثر سلطه‏جویان و جهانگشایان تاریخ تجاوز خود را به سرزمینهاى دیگر و ملل جهان با سخنانى آراسته توجیه مى‏کردند و گاه به‏صورت حمایت مردم و بشردوستى! چنان که نوشته‏اند هیتلر وقتى در سال 1938 به الحاق اتریش به آلمان دست زد وگفت مى‏خواهد دو ملت هم‏نژاد و هم‏فرهنگ را متحد سازد، بیشتر انتقام ناکامیهاى خود را در وین در ایام جوانى و ولگردى و گرسنگى و بینوایى و مردود شدن در امتحان ورودى آکادمى هنرهاى زیبا در 1907 را مى‏گرفت. الکساندر اول - تزار مستبد روسیه - که خود پایه‏هاى حکومتش بر «سرواژ» (بردگى) قرار داشت، در سالهاى 1806 ـ 1805 براى جلب محافل آزادیخواه اروپا برضد ناپلئون، از اقدامات بناپارت و محو جمهورى فرانسه به توسط او ابراز تأسف و نگرانى و انتقادات آزادیخواهانه مى‏کرد! مشربها و مسلک‏ها نیز گاه در عمل از اصل منحرف گشته، پوششى‏شده است از براى مقاصدى دیگر. اگر نه چنین بود، چرا با آن همه تلاشهاى‏فکرى و قلمى و فداکاریها و جانبازیها که بشر در راه تحصیل آزادى کرده است، رومن‏رولان نویسنده معاصر فرانسوى در اثر مشهور خود به نام ژان‏کریستف که در عین حال تأملى در تمدن معاصر فرانسه و آلمان است، مى‏نویسد: «بیچاره آزادى، این جهان براى تو نیست!» حتى از اندیشه‏وران نامدار نیز کارهایى سرزده است که انسان را به شگفتى فرو مى‏برد؛ مثلاً ولتر نویسنده و حکیم فرانسوى این سخن معروف را گفته است: «من با آنچه شما مى‏گویید، کاملاً مخالفم، اما تا پاى جان دفاع خواهم کرد که شما حق داشته باشید آن را بگویید!» و با آنکه خود نیز قطعه معروف «بودن یا نبودن» از هملت شکسپیر را ترجمه کرده و به شعر درآورده بود، وقتى در سال 1776 آثار شکسپیر به زبان فرانسوى ترجمه شد، وى مقام ادبى خویش را در خطر دید و نه تنها به انتقاد آثار شاعر انگلیسى پرداخت، بلکه کوشید به وسیله آکادمى فرانسه، نمایش آثار شکسپیر را در این کشور ممنوع کند! به هرحال در سرگذشت انسان و جوامع بشرى گفتارها و کردارهاى فراوان مى‏توان یافت که در آنها اخلاص و صدق نیت کمتر مشهود است و یا ابداً نیست و به این سبب از نظر حقیقت ارزش خود را از دست مى‏دهد. این که پیغمبراکرم(ص) اهمیت اعمال را به نیات دانسته و حتى نیت مؤمن را از کار او بهتر شمرده است، مفهومى عمیق ومنطقى استوار دارد. به این سبب فرموده است: «عمل خالص کن، اندکى از آن تو را بس کند»: زیرا «هر عبادت که از آدمى صادر شود، قالبى است، روح او اخلاص است از دل... و عمل بى‏اخلاص، همچون بنایى است بى‏بنیاد و اساس که زود انهدام پذیرد. و روى‏به تلف آرد... و ریا زهر است، چون برعمل افتد، هلاک‏کند» و به قول مولوى: ما برون را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را آنچه مى‏خواهم در این مقال به عرض برسانم، سرمشقى درخشان از اندیشه نیک و اخلاص عمل است که در قالب شعر فارسى از براى ما به یادگار مانده و آن حکایتى‏است درباره سرور مردان - على علیه‏السلام - . رفتار و کردار على(ع) در این زمینه نیز مانند دیگر فضایل وى اعجاب‏انگیز است. به همین سبب این اثر از ادبیات فارسى حکایتى است درخور تأمل و نکته‏آموز که مولوى در دفتر اول مثنوى به شعر درآورده است. از على آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل... شاعر مى‏گوید در یکى از غزوات، على(ع) بر پهلوانى از سپاه دشمن دست یافت و به قصد او شمشیر برکشید. دشمن جسارت ورزید و برروى آن حضرت خدو (آب‏دهان) انداخت. آن خدو زد بر رخى که روى ماه‏ سجده آرد پیش او در سجده‏گاه على(ع) بى‏درنگ شمشیر را بیفکند و از او دست کشید. خصم از این کار و عفو و رحمت دور از انتظار حیران شد. گفت: بر من تیغ تیز افراشتى از چه افکندى مرا بگذاشتى؟ آنچه دیدى بهتر از پیکار من تا شدستى سست در اشکار من؟ آنچه دیدى که چنین خشمت نشست تا چنان برقى نمود و باز جست؟ آنچه دیدى که مرا زان عکس دید در دل و جان شعله‏اى آمد پدید؟ پهلوان حق داشت تعجب کند. چگونه ممکن بود کسى بر دشمن غلبه یابد و از او گستاخى و درشت‏رفتارى نیز ببیند و بر جانش ببخشاید؟ از این رو مى‏گفت: «آنچه دیده‏اى، برتر از کون و مکان است که مرا به جان بخشیدى. در شجاعت تو را شیرخدا مى‏نامند؛ اما «درمروت خود که داند کیستى؟!» اینک خصم در برابر شخصیت و بزرگوارى على(ع) از پا درآمده بود و احساس حقارت مى‏کرد. به تعبیر مولوى بى‏شمشیر کشته شده بود و این کار خدا بود. از طرف دیگر پرسشى در جانش چنگ انداخته بود.احساس مى‏کرد رازى خدایى در کار است. شوروحالى در درون خود مى‏یافت، مى‏خواست به این راز پى برد؛ با اصرار تمام مى‏گفت: اى على که جمله عقل و دیده‏اى شمه‏اى واگو از آنچه دیده‏اى تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد... یا تو واگو آنچه عقلت یافته‏ست یا بگویم آنچه بر من تافته‏ست... در محل قهر، این رحمت ز چیست؟ اژدها را دست دادن راه کیست؟ آنچه على(ع) در جواب مى‏گوید، پرتوى است از جانى پاک و روحى بزرگ و بى‏نظیر. مولاى متقیان چنان مجذوب حق است که نمى‏خواهد در رفتار او با دشمن مغلوب، عکس‏العمل و احساس شخصى اندک تأثیرى داشته باشد. از این رو وقتى جسارت خصم را نسبت به شخص خود مى‏بیند، براى آنکه دست و تیغ او جز در راه حق به‏حرکت درنیامده باشد، از وى دست برمى‏دارد. مولوى پاسخ آن بزرگمرد را در اشعارى پرمغز گنجانده است که بهتر است آن چند بیت را نقل کنم: گفت: من تیغ از پى حق مى‏زنم بنده حقم، نه مأمور تنم شیر حقم، نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا ما رمیت اذ رمیتم در حراب من چو تیغم، وان زننده آفتاب رخت خود را من ز ره برداشتم غیر حق را من عدم انگاشتم سایه‏ام من، کدخدایم آفتاب حاجبم من، نیستم او را حجاب... کَه نیم، کوهم ز حلم و صبر و داد کوه را کى در رباید تندباد؟ آن که از بادى رود از جا، خسى است زانکه باد ناموافق خود بسى است باد خشم و باد شهوت، باد آز برد او را که نبود اهل نماز... چون خدو انداختى در روى من نفس جنید و تبه شد خوى من نیم بهر حق شد و نیمى هوا شرکت اندر کار حق نبود روا... گبر این بشنید و نورى شد پدید در دل او تا که زنارى برید گفت: من تخم جفا مى‏کاشتم من تو را نوعى دگر پنداشتم تو ترازوى احد خو بوده‏اى بل زبانه‏ى هر ترازو بوده‏اى... من غلام موج آن دریاى نور که چنین گوهر برآرد در ظهور... قرب پنجه کس زخویش و قوم او عاشقانه سوى دین کردند رو على(ع) از پیغمبر اکرم(ص) به گوش دل شنیده بود که خداوند جز آنچه را که از سر اخلاص باشد، نمى‏پذیرد و این حقیقت در جانش نقش بسته بود. او به‏جز به خدا و حقیقت به‏چیزى نمى‏اندیشید؛ از این رو در اوج بزرگوارى و مردانگى و انسانیت قرار داشت و رفتارش حتى دردل کافر چنین تأثیر مى‏کرد. اخلاص و یا به تعبیر جنید «صافى گردانیدن اعمال از تیرگیها» تجربه معنوى دیریابى‏است و تربیت نفس از براى ادراک و حصول آن، در زمینه فردى و اجتماعى، بسیار دشوار است. حکایت مولوى در آیینه شعر فارسى، تصویرى زیبا و پرجاذبه از آن منعکس کرده است؛ تصویرى که آدمى را دگرگون مى‏کند، در آرزوى آنکه از این همه پاک‏اندیشى‏و پاکبازى و جوانمردى على(ع) به قدر استعداد بهره‏یاب گردد. /6262




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن