واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - ویژه نامه خبرآنلاین در ولادت باسعادت مولای متقیان، علی امیرمومنان (علیه السلام) - نوشته ای به ترجمه مرحوم آیت الله طالقانی این نوشته به قلم دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از اندیشمندان جهان اسلام است که توسط مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانى ترجمه شده است: متن ترجمه شده آیت الله طالقانی را می خوانید: از دیرباز مقدسترین سرزمین نزد عرب سرزمین مکه و مقدسترین مکانهاى آن سرزمین بیت العتیق و مقدس ترین حریم، بیت کعبه بود. با آنکه در آن روزگار مردم این سرزمین در منتهاى گمراهى به سر مى بردند و در کارهاى زشت و پلید از هم پیشى مىگرفتند، در این مکان جز با سرتراشیده و بدن پاک و غسل کرده طواف نمىکردند. از زمانى که ابراهیم پایه این خانه را بالا آورد، قرنها مىگذشت. عرب هیچ چیز را، هرچند در نظرش مقدس بود، مانند این خانه نمىدانست تا آنجا که در نهانى و در خاطر خود که شنوا و مراقبى نبود، نام آن را جز با تعظیم و تقدیس متذکر نمىشد. براى انجام کارهاى مهم در کنار بیت و در جوار پرده هاى کعبه تصمیم مىگرفت، گویا مىخواست خانه و پرده را برخلوص نیت و تصمیم صادقانه خود گواه گیرد. کار و عهدى که در آن مکان انجام مىشد، داراى قدس و معنویت مىگردید. پس مجاورت کعبه موجب این گونه قدس و حرمت و مقام تعظیم بود. کعبه نزد عرب این پایه و مقام را داشت و از این جهت عوام و خواص را فرقى نبود. عرب به هر چیزى از نظر ماوراى ظاهر مىنگریست و متوجه معنى و واقع بود، هر پیشامدى را پیش از مبانى ظاهر، بر معانى واقع و پیش از ظواهر بر حقایق حمل مىکرد؛ بدین جهت اگر براى ابیطالب تهیدست کارى در جوار حرم و کعبه انجام مىشد، در نظر آن مردم احترامى به سزا داشت؛ زیرا چنین کارى از جهت برترین جوار و در مقدس ترین مکان، برترین شرف را مىیافت؛ چه رسد به اینکه پیشامدى چنین بهطور تصادف و بدون سابقه پیش مىآید؛ این پیشامد لطف و کرامتى از جانب خداوند بود که فرزند عبدالمطلب را با آن گرامى داشت و شرافتى بخشید که در زمان گذشته و آینده هیچکس را کم و بیش به چنین کرامتى سرفراز ننموده است. آن شب، شبى بىمانند بود، اخترانش آنگونه که بردنیا نور افشاند و چشمک زد، دیگر تکرار نشد؛ چه، اوضاع و امثال تکرار نمىشود. پس از آن نورى درخشان تر از نور اختران از پشت پرده ظلمت رخ نشان داد، سپس بالا آمد و چون روى خورشید اطراف آفاق را روشن ساخت و نور حیات بخشید. آن روى نوربخش را اگر در مبانى درخشان و دلربا مانندى باشد، از جهت معانى خیرهکننده و قادر، کم مانند بلکه بىمانند است. اگر بتوانى رشته هاى درهم بافته زمان را بگسلى و از میان آن سر به درآرى و به عکس امواج آن به سوى گذشته شنا کنى، دختر اسد، فاطمه را مىدیدى که براى تبرک بهسوى خانه خدا مىشتابد؛ زیرا مزایاى اخلاقى و روحى خاندان بزرگش در وى جمع و قلبش مانند آنان پاک بود. پس از آن مىدیدى که به سوى کعبه روى آورده و بارها اطراف آن طواف مىکند، در هنگام طواف گاهى پرده را مسح مىکند، گاهى مىبوسد و چیزى نمىگذرد که مىنگرى پاهایش سست شده، نزدیک است از پاى درآید. در ابتدا اهمیت نمىدهد و مىکوشد تا خود را سرپا نگاه دارد، برخلاف این تحمل و چابکى، نزدیک است از پاى درآید. ناچار دست به پرده کعبه مىرساند و از آن کمک مىجوید. در این وقت دردى را احساس مىکند که حساب آن از خاطرش رفته بود، با زحمت خود را نگاه مىدارد، مانند کسى که روى تپه شن سستى ایستاده پاهایش قرار نمىگیرد؛ از بیچارگى و حیرت به هر سو چشم مىگرداند. شاید در اطراف، شوهرش ابیطالب را ببیند و کمک از او جوید، او هم دیده نمىشود؛ چون پیش بینى این پیشامد از حساب او هم بیرون بود. پس از این اگر وى را جستجو کنى، او را نمىیابى! چون نگران شد مبادا چشم مردمى که در رواق ها و گوشه و کنار بیت هستند او را بنگرند، ناگهان خود را بهگوشهاى کشید و آهسته در میان پردههاى کعبه از چشمها پنهان شد. تا اینجا مشاهدات چشم بود. اینک در مکانى هستى که صداى او را مىشنوى؛ ولى در چشمانداز تو نیست؛ چون از پرده مقدس حجاب گرفته، فقط آثار حرکت و همهمهاى مىشنوى، و نالههایى بهگوش مىرسد که خوددارى و بردبارى آن را محدود مىدارد، و گوش به درستى نمىتواند درکش کند. نالهها سختتر مىشود، گویا از عمق درهاىاست و گوش با دقت درک مىکند، سپس صداى رقیق و بریده بریده گریهاى با این ناله به هم آمیخته، آهنگش نازک، طنینانداز، بدون شدت و ممتاز است. مانند نغمه مرغى که اکنون چشمش تازه به شعاع فجر صادق یا اوان آن باز شده باشد. دراین موقع تعجب و هراس تو را در جاى خود متحیر مىسازد. طولى نمىکشد که دوباره فاطمه آشکار مىشود، ناتوان و رنگ پریده با اندام سست و لرزان؛ تازه مولودىرا روى دست و در آغوش گرفته است که در میان پرده کعبه محکم پیچیده و مىرود. این نوع ولادت جز براى فرزند دلبند فاطمه دختر اسد پیش نیامده است، و این افتخار نصیب هیچ مولودى نخواهد شد. خداوند این مولود و پدر و مادرش را با اینگونه ولادت گرامىداشت. این کرامت نصیب نتیجه دو فرعى بود که از مبدأ و ریشه هاشم روییده، فاطمه و ابیطالب فرعها و نوادگان آن ریشه شریف و اصل بودند. همینکه مردم متوجه شدند، از هر سو به طرف این بانو روى آوردند تا او را کمک و دستگیرى کنند و چشمهاى خود را به طلعت این مولودى که خانه خدا میلادش و جامه کعبه پیراهنش بود، بهرهمند و سیر سازند؛ مولودى که شرافت و کرامت از دو جهت او را فرا گرفته: از یک سو وراثت خون پاک و نژاد تابناک، از جهت دیگر شرافت میلاد. اگر مردم آن زمان مىتوانستند از زمان خود چند سالى پیشتر آیند، چنان که تو از آن واپس ماندهاى، با چشم خود آن مولود را مىدیدند که مرگ با همین شرافت و کرامت به استقبالش مىآید؛ زیرا وقتى او را در مىیابد که در خانه خدا و درحال نماز است! فاطمه دوست مىداشت که به وسیله این فرزند نام پدرش را زنده بدارد؛ به این جهت او را به نامى خواند که نام پدرش در معنا یکى و در لفظ جداست، با شوهرش درباره این مولود گفتگو داشت گفت: «نامش حیدر است.» ابوطالب درانتخاب نام توفیق بیشتر داشت؛ زیرا فرزندش را از جهت میلاد مانند اصل و نسب بلند پایهاش در مقامى بس عالى نگریست گفت: «بلکه على است!» /6262
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]