پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849947634
30 سال ناكامي ضد انقلاب
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: 30 سال ناكامي ضد انقلاب
خبرگزاري فارس: پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سران كاخ سفيد سعي نمودند تا به هر وسيله ممكن نظام جمهوري اسلامي را به بنبست كشانده و قبل از اينكه پايههاي نظام مستحكم شود، آن را ساقط نمايند. براي اين كار آمريكائيها در حوزه هاي مختلف فعال شدند.يكي ازاين حوزه هاتكيه به ظرفيت ضدانقلاب بود.
انقلاب اسلامي بدترين اتفاق ممكن براي آمريكا بود، آنها را بيش از هر زمان دچار نگراني كرد. از اين رو سران كاخ سفيد سعي نمودند تا به هر وسيله ممكن در همان ابتدا، نظام جمهوري اسلامي را به بنبست كشانده و قبل از اينكه پايههاي نظام مستحكم شود، آن را ساقط نمايند. براي اين كار آمريكائيها در حوزه هاي مختلف فعال شدند.يكي ازاين حوزه هاتكيه به ظرفيت ضدانقلاب بود...
با وقوع انقلاب اسلامي، آمريكائيها مهمترين پايگاه خود را در خاورميانه از دست دادند و كمربند امنيتي آنها به دور شوروي و سد نفوذ كمونيسم از وسط پاره شد. اين رخداد كه بدترين اتفاق ممكن براي آمريكا بود، آنها را بيش از هر زمان دچار نگراني كرد. از اين رو سران كاخ سفيد سعي نمودند تا به هر وسيله ممكن در همان ابتدا، نظام جمهوري اسلامي را به بنبست كشانده و قبل از اينكه پايههاي نظام مستحكم شود، آن را ساقط نمايند. براي اين كار آمريكائيها در حوزه هاي مختلف فعال شدند. نفوذ از طريق جاسوسخانه خود در تهران و با همكاري برخي اعضاي دولت موقت، كودتا عليه نظام و انجام عمليات نظامي و برانگيختن شورشهاي جداييطلبانه گامهاي اوليه واشنگتن عليه انقلاب اسلامي بود كه هيچ يك از آنها به نتيجه نرسيد. از اين رو آنها با مسلح كردن عراق و پشتيباني كامل از آن جنگ تمام عياري را عليه ايران به راه انداختند. با مقاومت شجاعانه مردم ايران، هشت سال جنگ تحميلي عراق و آمريكا با جمهوري اسلامي به نتيجهاي نرسيد و آنها در رسيدن به اهداف خود ناكام ماندند. اما همزمان با اين رويكرد نظامي، آمريكائيها از ابزار ضدانقلاب و گروهكهاي مخالف جمهوري اسلامي نيز استفاده ميكردند. آمريكا با تأمين هزينهها و ساماندهي تشكيلاتي ضدانقلابيون از همان آغاز شكلگيري انقلاب اسلامي تاكنون از اين گروهكها عليه انقلاب و نظام اسلامي استفاده كرده است. نوع بكارگيري اين گروهها توسط واشنگتن با تغيير و تحولاتي مواجه بوده و متناسب با شرايط داخلي كشور نحوه فعاليت ضدانقلاب نيز تغيير يافته است. به طور كلي استفاده آمريكا از ضدانقلاب عليه نظام اسلامي به دو مرحله تقسيم ميشود:
مرحله اول: استفاده همزمان نظامي- سياسي
اولين گام برخورد آمريكا با انقلاب اسلامي استفاده همزمان از گروهكهاي نظامي و سياسي بود كه تا سالهاي پايان جنگ (1367) ادامه داشت. و از آن به بعد رويكرد آمريكا تغيير يافت. در اين مرحله واشنگتن، گروهكهاي مخالف نظام كه هنوز در داخل كشور بودند را با تجهيز سلاح در جهت انجام اقدامات تروريستي عليه مسئولان و رهبران نظام به كار گرفت و ازسوي ديگر خود در مناطقي كه اندكي نارضايتي وجود داشت به ساماندهي افراد پرداخته و آنها را به جنگ نظام فرستاد.
در دسته اول مهمترين گروه منافقين بودند. منافقين كه تا سال 1361 در كشور حضور داشتند بيشترين جنايت را عليه انقلاب و نظام اسلامي مرتكب شده اند. اين مزدوران علاوه بر بمبگذاري در شهرها و ترور مسئولين نظام و مردم عادي، در سالهاي جنگ تحميلي بازوي اصلي اطلاعاتي عراق محسوب ميشدند و انواع اطلاعات نظامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي را از داخل كشور براي عراق و آمريكا مخابره ميكردند و مقرري خود را از سازمان سيا و عراق دريافت ميكردند. از سال 61 به بعد مجبور به فرار به عراق شدند و از آنجا فعاليتهاي خود را دنبال نمودند. روشنترين نمونه اقدام آنها عليه جمهوري اسلامي، حمله به ايران بعد از آتشبس بود. منافقين با حمايت و پشتيباني مستقيم عراق و آمريكا با هدف تسخير تهران از مرزهاي كرمانشاه عمليات زرهي گستردهاي را انجام دادند كه با مقاومت شجاعانه رزمندگان اسلام دچار شكست سخت و سنگيني شدند.
در دسته دوم جريانات قومگرا قرار داشتند كه در بيشتر نقاط مرزي كشور توسط آمريكائيها سازماندهي شده بودند. گروهكهاي كومله و دموكرات در كردستان، خلق عرب در خوزستان، خلق تركمن در گرگان، پان تركيسم در آذربايجان و جبهه آزاديبخش بلوچ در سيستان و بلوچستان با طرح مطالبات قومي و ادعاي خودمختاري نبرد مسلحانهاي را عليه نظام شروع كردند كه با اقدامات مقتدرانه نظام هر چند اين گروهكها خاموش شدند اما آن دسته از آنها كه در نوار غربي كشور بودند با حمايت عراق بر حملات خود عليه كشور افزودند. پان تركيسم از مرزهاي تركيه، كومله، دموكرات و خلق عرب از طرف عراق وارد عمليات شدند. در اين ميان گروههاي كومله و دمكرات اقدامات تروريستي زيادي را عليه رزمندگان در جنگ تحميلي انجام دادند. اما هيچ گاه نتوانستند به اهداف خود كه خودمختاري كردستان بود، دست يابند. شكست آنها در مقابل رزمندگان اسلام موجب پراكندگي اين گروهها و فرار سران آنها به كشورهاي اروپايي شد.
در سطح سياسي- تبليغاتي، آمريكائيها با حمايت از فراريان رژيم پهلوي و برخي از افراد جبهه ملي به تبليغ عليه انقلاب و نظام اسلامي پرداختند. در واقع اين گروهكها از سلطنتطلبان، جمهوريخواهان و چپگرايان تشكيل شدند.
يكي از مهمترين اين گروهها جبهه نجات ايران بود كه در آبان ماه 1358 به رياست علي اميني (از نخست وزيران دوره پهلوي دوم) اعلام موجوديت كرد. اين گروه روزنامه «ايران و جهان» را منتشر ميكرد و راديو «جبهه نجات» را در اختيار داشت. گروه مذكور با بودجه ماهيانه يك صد و هشتاد هزار دلار كه توسط سازمان سيا پرداخت ميشد و كمكهاي رضا پهلوي (پسر شاه مخلوع) اداره ميشد. اين گروه به دنبال كسب اطلاعات از ايران و تبليغ عليه نظام جمهوري اسلامي بود، اما با گذشت زمان آمريكائيها نسبت به عدم كارآيي اين گروه آگاهي يافته و اطلاعات گزارش شده توسط آنها را فاقد ارزش و كذب دريافتند. از اين رو گروه توسط «منوچهر گنجي» كه مسئول اجرايي بود منحل شد و سازمان درفش كاوياني به جاي آن اعلام موجوديت كرد.
آمريكائيها با نااميد شدن از علي اميني و گروه وي به حمايت از گروهك درفش كاوياني پرداختند. يكي از رؤساي سازمان سيا در اين باره تصريح كرد: «مهمترين گروه ايراني كه توسط آمريكا حمايت ميشود، گروه درفش كاوياني است.» سازمان درفش كاوياني در اوايل نيمه دوم سال 1365 پس از به بنبست رسيدن «جبهه نجات ايران» اعلام موجوديت كرد. بافت تشكيل دهنده آن همان مهرههاي رژيم پهلوي و اطرافيان علي اميني بودند.
به طور كلي افراد تشكيل دهنده اين گروه، رؤسا و اساتيد دانشگاههاي قبل از انقلاب، وزراء رژيم پهلوي و مدير مسئولان نشريات وابسته به رژيم پهلوي بودند. دبير كل گروه، منوچهر گنجي، يكي از چهرههاي فراماسونر در رژيم پهلوي بود. وي در نيمه اول سال 1367 اعلام كرد كه با حمايت آمريكا قرار است يك حكومت موقت تشكيل دهد. اين گروه همانند ساير گروههاي ضدايراني با بودجه سازمان سيا اداره ميشد و آمريكائيها اميدوار بودند تا از طريق آنها نظام جمهوري اسلامي را ساقط كرده و بر اوضاع مسلط شوند. اما گروه مذكور به جز نقش تبليغاتي، نتوانست كار ديگري عليه نظام انجام دهد. در طول اين دوران، يعني از اول انقلاب تا اواخر دهه 70، آمريكائيها با تجهيز گروهكهاي نظامي و ايجاد شورشهاي قومي در اطراف كشور و همزمان مسلح كردن عراق عليه ايران، سعي كردند با ابزار نظامي، جمهوري اسلامي را ساقط كنند و از سوي ديگر با حمايت از گروهكهاي سياسي خارجي آلترناتيو و جايگزيني براي جمهوري اسلامي دست و پا نمايند. لكن ايستادگي و مقاومت جمهوري اسلامي و رزمندگان غيور اسلام در مقابل فتنههاي نظامي به ناكامي آمريكا در اين مرحله انجاميد و گروهكهاي سياسي خارج را هم بيخاصيت كرد.
مسلم است كه رهبري پيامبرگونه حضرت امام خميني (ره)، وحدت و همبستگي مردم، دينداري و ايمان عميق مردم، صبر و مقاومت آنها و هوشياري رهبري و مردم سبب ناكامي غرب و ضدانقلاب شده بود. از اين رو دشمنان انقلاب و نظام با آگاهي از اين عوامل سعي در استحاله اين ارزشها نمودند و استراتژي استحاله نظام را در قالب تهاجم فرهنگي كه در واقع مرحله دوم اقدامات آمريكا عليه انقلاب و نظام اسلامي ايران بود را آغاز كردند.
مرحله دوم: تهاجم سياسي- فرهنگي
آمريكا در راستاي عملي كردن اين رويكرد به تغيير كاربردي گروهكهاي ضد انقلاب پرداخت. به اين معنا كه اولاً گروههاي سياسي را در خط مقدم قرار داد و گروهكهاي نظامي را هم بر مبناي رويكرد سياسي- تبليغاتي ساماندهي كرد كه اين اقدام خود نشانهاي از عقب رفت آمريكا و ضدانقلاب است. ثانياً به زمينهسازي جهت ايجاد نافرماني مدني در داخل و نفوذ عوامل ضدانقلاب به ساختار نظام جمهوري اسلامي پرداخت. اين اقدامات كه طي فرايندي از سالهاي اواخر دهه 70 دنبال شد بعد از خرداد 1376 به دليل سياستهاي تسامحآميز و تنشزدايي سران اصلاحطلب مجال رشد بيشتر يافت و به اوج خود رسيد. اين گام كه توسط مقام معظم رهبري تهاجم فرهنگي ناميده شد، بارها تبيين و مورد تاكيد قرار گرفت. معظم له مكرراً نسبت به خطر تهاجم فرهنگي كه مخفيانه، پيچيده و تدريجي است، هشدار دادند؛ لكن مسئولين امر نسبت به اقدام جدي چندان توجه نكردند. بطور كلي اين رويكرد آمريكا كه با بازيگري گروههاي ضدانقلاب همراه بود داراي اهداف ذيل بود:
1- استحاله دروني نظام جمهوري ا سلامي به معناي كنار زدن ولايت فقيه، شوراي نگهبان و مجلس خبرگان و ساير نهادهاي وابسته به رهبري؛
2- تغيير محيط سياسي- فرهنگي جامعه ايران به سمت ارزشهاي ليبرال- دمكراسي؛
3- تخريب انسجام اجتماعي و وحدت ملي كشور؛
4- برانگيختن دانشجويان و اساتيد دانشگاه و روشنفكران داخلي جهت حمايت و گسترش ارزشهاي ليبرال- دموكراسي از طريق استفاده ابزاري آمريكا و ضد انقلابيون در اين كار از برخي نشريات داخل كشور و مطبوعات و رسانههاي تصويري خارج از كشور. كسب اهداف فوق به وسيله ابزارهاي مذكور، تهاجم فرهنگي خزندهاي را عليه انقلاب اسلامي شكل ميداد. اين اهداف در دو مرحله دنبال شد:
الف) زمينهسازي و تبليغ جهت يارگيري از داخل و خارج
جهت اجراي پروژه فوق نياز به تبليغ و آمادهسازي فضاي فكري گروهكهاي ضدانقلاب و نيز افراد علاقهمند و مستعد در داخل بود. از اين رو اقدامات اوليه از سوي ضد انقلاب خارج و مستقر در آمريكا شروع شد.
علي اميني نخستوزير دوران پهلوي اولين ضدانقلاب وابسته بود كه در پائيز 1368 طرح آمريكا براي اجراي پروژه «استحاله از درون» را فاش كرد و آن را به فاز اجرايي منتقل نمود. وي در اين باره تصريح كرد: «با خارج نشستن و تظاهرات كردن و اعلاميه دادن كه كاري از پيش نميرود. ... از اول هم گفتهام كه هر كاري براي تغيير اوضاع ايران بشود بايد در داخل مملكت صورت گيرد، حتي اگر از خارج هم عمل ميكنيم بايد در داخل كشور پايگاه عمده داشته باشيم.» اميني در گفتگوي ديگري اين هدف آمريكائيها را شفافتر بيان نمود و تأكيد كرد: «اگر ايرانيان بازگردند و براي مبارزه آرام و بدون جنجال با رژيم، هستههاي لازم را به وجود بياورند به تدريج رژيم حاكم را در خود هضم ميكنند و اوضاع به سوي يك حكومت جانشين و قابل قبول پيش خواهد رفت!»
در همين اثنا بود كه چپهاي آمريكائي- به تعبير حضرت امام- به تمام قد، رخ نمودند و به عنوان جرياني از حزب توده در خارج از كشور انشعاب كرده و به جريان سياسي علي اميني نزديك شدند و يكپارچه، تحت خدمت پروژه «نفوذ و استحاله از درون» سيا قرار گرفتند.
«محسن حيدريان» يكي از اعضاي مشاور كميته مركزي حزب توده با انتشار جزوهاي حاوي مذاكرات پلنوم بيستم كميته مركزي حزب، علنا انشعاب چپهاي آمريكايي از حزب توده را اعلام نمود و به همين علت عضويتش به حالت تعليق درآمد. در اين جزوه به نقل از «علي فدايي»، عضو كميته مركزي حزب توده، راهكارهاي اجرايي پروژه «استحاله از درون» از طريق تهاجم فرهنگي- سياسي تشريح شده بود:
«در كنفرانس ملي تحت تاثير فضاي چپ موجود و فشارهاي گوناگون، چپ روي كرديم و شعار سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي را مطرح كرديم. اكنون بايد اين چپ روي را اصلاح كنيم. ... اقشاري از مردم شعار سرنگوني رژيم را نميپذيرند. اوضاع اكنون به گونهاي است كه اين امكان جدي وجود دارد كه جمهوري اسلامي بماند ولي حاكميت جمهوري اسلامي يعني ولايت فقيه برود(!) بنابر اين ديگر راجع به سرنگوني نميتوانيم حرف بزنيم. ... سياست ما بايد تشكيل جبهه ضد ديكتاتوري و ولايت فقيه باشد، يعني تلاش براي جلب نيروهايي كه جمهوري اسلامي را ميخواهند، ولي ولايت فقيه را نميخواهند باشد.»!
يكي ديگر از اعضاي كميته مركزي حزب توده در ادامه اظهارات «فدايي»، با توجه به فضاي «خاكستري» ميان گروهها در جمهوري اسلامي ايران گفت بود: «ما بايد تلاش كنيم كه بين دو جناح حاكميت بازي كنيم و براي اينكار بايستي به تشكيل جبهه صلح و آزادي با شركت بخشي از حاكميت مبادرت ورزيم.»
چپهاي آمريكايي علاوه بر اختلافافكني و شناخت «خلأهاي سياسي»، براي نفوذ در عمق ساختار گروههاي سياسي در كشور پيش بيني كرده بودند: «از سوي ديگر زمينههاي عيني و ذهني سرنگوني رژيم فراهم نيست بنابراين اگر ما همه نيروها را بسيج كنيم، تغييرات مربوط به استحاله را ميتوانيم تقويت كنيم، نقش ما در استحاله رژيم موثر است.»
ديگر عضو كميته مركزي منشعب از حزب توده نيز در تشريح اهداف نهايي «پروژه استحاله از درون» در پلنوم بيستم (سال 68) گفته بود: «اساسا بايد در نظر داشت كه قانون اساسي ما كاملا خوب است؛ به استثناء ولايت فقيهش! ما از طريق جبهه (صلح و آزادي) بايد در راه حذف شوراي نگهبان تلاش كنيم.» و اين در حالي بود كه فرد ديگري، سخنان او را قطع كرده و نتيجه گرفته بود: «اينكه مسلم است اگر قانون اساسي را بدون ولايت فقيه اجرا كنيم، در واقع انقلاب ملي و دمكراتيك در ايران انجام گرفته است.»
هر چند افشاي اين سند در سال 68، حساسيتهاي زيادي در داخل و خارج كشور و به خصوص در برخي مسئولين كشور برنيانگيخت اما در همان اوان، رهبر معظم انقلاب بر مقابله جدي با تهاجم فرهنگي دشمن- اولين گام همان پروژه- هشدار دادند و در موارد چندي به تبيين اين تهاجم حساب شده آمريكا پرداختند؛ زماني كه حجتالاسلام و المسلمين «هاشمي رفسنجاني» دوران رياست جمهوري را آغاز كرده و برنامههاي سازندگياش را پي گرفته بود.
اكنون در آغاز دهه 70، تندبادهاي «تهاجم فرهنگي» دشمن در جامعه ايران وزيدن گرفته و از خلاهاي موجود در عرصه فرهنگ كشور، سينما، تئاتر، كتاب و تا حدودي مطبوعات را تحت تأثير قرار داده بود. در خارج از كشور نيز اين پروژه (استحاله از درون نظام جمهوري اسلامي ايران) چند فاز جلوتر حركت كرده و به مرحله اعلام «مطالبات سياسي» ضد انقلاب از درون حاكميت ايران رسيده بود.
نشريه ضدانقلابي «پويش» طي مقالهاي كاملترين مطالبات ضد انقلابي را بدون هيچ حاشيه روي اين گونه اعلام ميكند: «به اعتقاد ما تنها در صورتي كه قانون اسلامي ملغي اعلام شده و به تبع آن، اصل ولايت فقيه نيز فاقد اعتبار گردد، نهادهاي سركوبگر (انقلابي) منحل اعلام شود، و جمهوري اسلامي سرانجام به يك انتخابات كاملا آزاد با شركت تمامي نيروها و جريانهاي سياسي ايران، چه در داخل و چه در خارج كشور تن در دهد، ميتوان به پايان مسالمتآميز كشمكش سياسي در ايران اميدوار بود.» اين مقاله عينا در بولتن «ايرانيان خارج از كشور» وزارت ارشاد در سال 1373 و با مسئوليت «اكبر گنجي» چاپ شد.
«منوچهر گنجي» نيز كه با كمك «كنت تيمر من» (يك صهيونيست آمريكايي و از سركردگان امور جاسوسي آمريكا و از كارشناسان مسايل ايران در سيا) در سال 1365 به سرپرستي تشكيلات ضد ايراني «جبهه نجات ايران» گمارده شده و راديو ضد انقلابي «درفش كاوياني» را به راه انداخته بود، در آبان ماه سال 1371، به خواست سيا و در راستاي هماهنگي با پروژه «نفوذ و استحاله از درون» تغيير نام سازمان «درفش كاوياني» به «سازمان دفاع از حقوق بشر و آزادي براي ايران» را اعلام كرد و پس از فعاليت در راستاي تهاجم فرهنگي- سياسي و سازمان دادن به هستههاي داخل كشور، اعتقاد و علاقه خود را به ايجاد «جامعه مدني غربي» در ايران عنوان نمود.
او در مصاحبه با كيهان سلطنتطلب چاپ لندن گفت: «امروز همه فعاليتهاي سياسي ما بايد معطوف به تحقق جامعه مدني، متشكل از شهروندان آزاد باشد و هر مكتب و هر گروهي را كه مانع از حركت در اين مسير است از سر راه خود بردارد.»
«منوچهر گنجي» در همين گفتوگو، «ولايت فقيه» را مهمترين سد و مانع در رسيدن به جامعه مدني ادعايي خود معرفي كرده و تلاش براي براندازي هيأت حاكمه ايران و «حذف» ولايت فقيه را اساسيترين هدف خود و هوادارانش اعلام كرد: «در حال حاضر بزرگترين مانع در مقابل اين حركت (ايجاد جامعه مدني)، هيأت حاكمه كنوني ايران است كه انحصارطلبي سياسي خود را به وسيله «ولايت فقيه» توجيه ميكند، بنابراين هدف اساسي در فعاليتهاي سياسي ما بايد حذف ولايت فقيه باشد.»
در گام بعدي، وزير دفاع اسبق آمريكا نيز در همراهي آشكار با تهاجم فرهنگي- سياسي عليه ايران، از طرح يك ضد انقلاب فراري به نام «هوشنگ انصاري» حمايت و بر آن تأكيد ميكند. اين ضد انقلاب مقيم آمريكا، تنها راه موفقيت مجريان براندازي خاموش را «نفوذ عوامل مورد نظر به متن قدرت رژيم جمهوري اسلامي» دانسته و تأكيد كرده بود: «بايد با حذف نظارت شوراي نگهبان، عناصر خود را در متن قدرت رژيم وارد كنيم.»
بر همين اساس بود كه در جريان برگزاري انتخابات مجلس پنجم در سال 1375، اولين گام در اجراي برنامههاي از پيش تعيين شده در داخل كشور برداشته شد. راديو صداي آمريكا در اين باره فاش كرده بود: «انتخابات آينده ايران، هنگامي معني پيدا خواهد كرد كه مردم ايران بتوانند بين ولايت فقيه و حذف آن يكي را برگزينند.»! اين در حالي بود كه «ابراهيم يزدي»، رئيس گروهك غيرقانوني نهضت آزادي نيز در دي ماه 1374 تصريح كرد:
«انتخابات مجلس پنجم، يك نقطه عطف بوده و ما به آن به عنوان يك مبارزه علني سياسي نگاه ميكنيم.» و بدين گونه بود كه «غلام عباس توسلي» از وابستگان به نهضت آزادي نيز تصريح كرده بود: «ما در اين دوره به طور گسترده و غيرعلني فعال خواهيم بود، ما به طور رسمي، مشخص نخواهيم كرد كه كانديداي ما چه كساني هستند اما به صورت خصوصي، دوستان و هواداران را در جريان قرار خواهيم داد و به اين ترتيب، شوراي نگهبان متوجه وابستگي كانديداي غيرمطرح ما نخواهد شد.»
در ابعاد ديگر تهاجم فرهنگي- سياسي نيز، فعاليت گستردهاي براي سامان دادن به فرايند نفوذ و استحاله انجام شد. ضد انقلاب در جلسات درون گروهي خود تأكيد ميكرد:« براي براندازي نظام جمهوري اسلامي بايد محافل و فعاليتهاي فرهنگي را تقويت و سازماندهي كرد. لذا هر كس ميتواند امتياز نشريه بگيرد و از اين تريبون به مبارزه برخيزد.»
به اين ترتيب مقدمات شكلگيري اپوزيسيون نويني كه راهبرد اصلي آن «نافرماني مدني» بود شكل گرفت. اين اپوزيسيون معجوني از تمامي گروههاي ضدانقلاب بود. جمهوريخواهان، سلطنتطلبان و كمونيستها حالا با هم مواضعشان را يكسان كرده و در راستاي يارگيري از داخل كشور و براندازي نظام تلاش ميكردند.
در خارج از كشور هم بنيادهاي ضدانقلابي، «ايرنيكا»، «محوي»، «كيان»، «سيرا»، «مسا»، «بوعلي»، «پر» و ...و تلويزيونها و رسانههاي «پارس»، «ايران»، «صداي آمريكا»، «كانال يك» «تپش»، «رنگارنگ»، «سيانان»، «بيبيسي»، «راديو فردا» و ... مداوم به تبليغات عليه انقلاب و نظام اسلامي پرداخته و به هنگام وقوع يك اعتراض كوچك صنفي يا دانشجويي، خط تحريك افراد و اغراق در گزارش حوادث را از طريق ماهواره دنبال مينمودند.
ب) اوجگيري فعاليتهاي گروههاي ضدانقلاب
با وقوع دوم خرداد 1376، ضد انقلاب خارج از كشور گمان كرد كه زمان اجراي اصلاحات آمريكايي در داخل فراهم شده و پايان انقلاب اسلامي نزديك است. در اين مرحله مطبوعات داخلي و برخي نخبگان داخلي كه در قدرت نيز حضور يافته بودند، انتقادات صريح و جدي خود را نسبت به ولايت فقيه و نهادهاي مربوط به رهبري، دين و اعتقادات مذهبي مردم، فضاي سياسي و ارزشهاي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي شروع كردند. روزنامهها به صراحت از عقبماندگي مظاهر ديني، خشونت در دين اسلام، تمام شدن ذخاير فقه شيعه، اولويت حقوق بشر بر تكاليف ديني، مساوي بودن ولايت فقيه با خودكامگي (!) و ... سخن ميگفتند و حتي اعتقاد به عصمت را، مدعايي معيوب و مخدوش قلمداد كردند. هدف از تمامي اين فعاليتها ايجاد نافرماني مدني و برانگيختن شورشهاي اجتماعي بود. گمان اپوزيسيون بر اين بود كه با آگاهسازي افكار عمومي از طريق تبليغات مطبوعاتي و ماهوارهاي شورشهاي اجتماعي را به سمت براندازي نظام سوق دهند. در سالهاي حكومت جريان دوم خرداد، تمام توان ضدانقلابيون خارج و برخي از افراد جريان اصلاحطلب همچون علي افشاري، اكبر عطري، منوچهر محمدي، حجاريان، اكبر گنجي، عمادالدين باقي و ... جهت عملي شدن پروژه فوق به كار گرفته شد و برخي نافرمانيها از جمله شورشهاي دانشجويي 18 تير نيز به وقوع پيوست؛ لكن در نهايت امر جبهه ضد انقلاب هيچگاه نتوانست به هدف خود كه براندازي نظام بود دست يابد. آنچه اپوزيسيون داخل و خارج كسب نمود تنها يك شورش اجتماعي محدود در برخي از شهرهاي كشور بود كه با آگاهي يافتن مردم از ماهيت مسائل و روشنگريهاي رهبر معظم انقلاب آن شورشها فروكش كرد و در نقطه مقابل آن در روز 23 تير راهپيمايي گستردهاي به حمايت ازنظام جمهوري اسلامي شكل گرفت. همراهي رهبران مهم جريان دوم خرداد با منويات رهبري آرام آرام اپوزيسيون داخل را ناكام نموده و سبب شد تا همانند گذشته به خارج فرار كنند. با شكلگيري مجلس هفتم، نيروهاي اصولگرا صحنه سياسي را در اختيار گرفته و پايان اميدواري ضدانقلابيون رقم خورد.
در شرايط كنوني ضدانقلابيون خارج دچار دو دستگي و افتراق شدهاند. عدهاي از آنها همانند جمهوريخواهان ملي، جبهه ملي، نهضت آزادي، سلطنتطلبان (به رياست رضا پهلوي)، شوراي ملي صلح (با بازيگري شيرين عبادي)، شوراي روابط ايرانيان با آمريكا (با بازيگري منوچهر چوبين و هوشنگ امير احمدي)، كماكان انقلاب از درون و فشار از بيرون را در سايه ائتلاف تمامي احزاب و گروههاي ضد جمهوري اسلامي راه حل براندازي ميدانند و گروهي چون منافقين، جريانات مدعي مدافع حقوق اقليتها مانند كومله، گروهك الاحوازيه، انجمن آذريها (پان تركيسم قديم) و انجمنهاي بلوچ به ويژه گروهك تروريستي عبدالمالك ريگي و نيز گروهك پژاك بر حمله مستقيم نظامي تأكيد دارند.
در هر حال ضدانقلاب خارج تكاپوي زيادي را جهت جلب نظر آمريكائيها به كار گرفته است و با طرحهاي مختلف و ابزارهايي همچون تبليغ دفاع از حقوق مردم ايران و ... سعي در ابراز وجود و جلب حمايت آمريكائيها دارد. اما در صحنه عمل هيچ اتفاق خاصي به نفع آنها در كشور رخ نداده است. حتي برنامههاي تلويزيوني آنها با عدم استقبال مردم مواجه شده به گونهاي كه راديو BBC طي يك نظرسنجي اعلام كرد كه شبكههاي تلويزيوني ضد ايراني در كار خود موفقيتي نداشتهاند، چرا كه به جز مسخره كردن، توهين و دروغ و نيز فيلمهاي سكس و برنامههاي تفريحي چيز ديگري ندارند و اين مسأله به بياعتباري آنها انجاميده است.
اين ناكامي ضدانقلابيون برخوردار از حمايتهاي بيدريغ آمريكا ريشه در عواملي دارد كه مطالعه آنها نشان دهنده قوام و پايداري انقلاب اسلامي در ميان مردم ايران است:
1- ضد انقلابيون خارج و اپوزيسيون داخل هيچ گاه شناخت كافي از مطلوييتهاي حقيقي مردم ايران نداشته و همواره سعي نمودهاند تا مطلوبيتهاي غربي را در كشور پياده كنند. اين مساله به جهت جذابيت ظاهري اين اهداف هر چند ممكن است در مقطع كوتاهي مورد اقبال عده اي از مردم قرار گيرد اما آگاهي مردم از ماهيت حقيقي اين اهداف و عدم سازگاري آنها با مشكلات واقعيشان، سبب فروكش كردن طرفداري مردم از گروههاي وابسته به غرب ميشود.
2- دنبال كردن اهداف ساختارشكنانه حذف ولايت فقيه و جداسازي دين از سياست، با مانع بزرگ دينداري مردم ايران و علاقه آنها به ارزشهاي انقلاب و نظام اسلامي رو به رو است و چون گروههاي ساختارشكن تنها از طريق بسيج عمومي قادر به كسب هدف هستند، هيچگاه در يك جامعه ديندار و ارزش محور بسيج عمومي براي حذف نهاد ولايت فقيه و ساير نهادهاي مذهبي و وابسته به رهبري شكل نخواهد گرفت. پيوند مردم با ولايت فقيه به هنگام رويارويي ضدانقلاب با آن بيش از هر زمان ديگري مستحكمتر ميشود. به ويژه اينكه مردم دريابند اين حركت ضدنظام ريشه در خارج دارد و مورد حمايت آمريكا و غرب است.
3- توان مديريتي و درايت رهبري در خنثيسازي و شناسايي ضدانقلاب، امتياز برجسته نظام جمهوري اسلامي است. علاقه مردم به ولي فقيه و تكليف محوري مسئولان نظام پيوند عميقي را از پائينترين سطح جامعه تا بالاترين نقطه آن ايجاد نموده كه در مواقع بحران ميتواند به سادگي در قالب راهپيمائيهاي حمايتآميز گسترش يابد و توطئهها را با حضور ميليوني مردم در صحنه خنثي نمايد. ضمن اينكه اقتدار نظام در عرصههاي گوناگون، اين توانمندي را به مجموعه نيروهاي داخل نظام براي حفظ دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي اعطا كرده است. خنثيسازي ترفند و طرحهاي مختلف اپوزيسيون مويد به تاييدات استكبار جهاني يكي از اين توانمنديهاست.
4- نيروهاي اصولگرا ضمن اشتراك نظر در اصول انقلاب اسلامي اكنون به جريانهاي مختلفي در كشور تقسيم شدهاند. و همين كثرت در عين وحدت به جذب بيشتر مردم انجاميده و اصولگرايان درصد بالايي از افكار عمومي جامعه را در اختيار خود ميگيرند. در اين صورت نفوذ اپوزيسيون محدودتر شده و يادگيري آنها با مشكل بيشتري مواجه ميشود.
5- اقدامات دولت نهم با همه انتقادات وارده يك تأثير مثبت و مهمي داشته است. دولت نهم ايدههاي انتزاعي و ليبرالي رايج در زمان دوم خرداد را از اذهان عموم مردم تا حد زيادي دور ساخته است و اولويتهاي مردم را به سمت حل مشكلات اقتصادي، عمران و آباداني كشور، كاهش فاصله طبقاتي و برقراري عدالت، رسيدن به وضعيت محرومان جامعه و ... تغيير داده است. بديهي است كه سفرهاي استاني رئيس جمهور احمدينژاد به شكلگيري اين ايده در بين مردم انجاميده كه اولويت اول دولت بايد حل مشكلات فوق باشد و قوه مجريه جاي حزببازي و نمايش سياسي نيست.
نويسنده:حمزه عالمي
..............................................................................................
انتهاي پيام/
يکشنبه|ا|20|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-