واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: هم محمدرضا گلزار و هم مهناز افشار دیگر آن نابازیگران روز اول نیستند. این را هم که عینک بدبینی بزنیم و آنها را با چند بازیگر دستنیافتنی قیاس کنیم و بعد بگوییم بازیگران خوبی نیستند، درست نیست . میان گلزار معذب.... به نوشته نسیم هراز، جامعه ایرانی در گذر از نیمه دهه هشتاد عادات عجیبی یافته؛ در این بافت پیچیده، سینما هم هر چند سردرگم اما به هر شکل خودش را به بازتاب این وضع شبیه کرده. فیلمهایش دیگر نه داد میزنند و نه انتقادهای تند میکنند و بازیگرانش نه آن جوانهای یاغی که ستارگانی خوشچهره و جذابند. این شاخصهها محمدرضا گلزار و مهناز افشار را ستارههای این دوران و در نگاه جامعتر پذیرش یک زوج سینمایی سرخوش و بانشاط را موجه میکند. موقعیت آنها شباهت غریبی به زوجهای هالیوود دوران طلایی و رومانس - کمدیهایی دارد که هنوز هم شاخصههای استفاده از زوج محسوب میشوند. جامعهای اخلاقگرا اما به دنبال آزادی و جوانانی نهچندان آرمانگرا و سرخوش. آنها مثل همه آن زوجهای موفق، سه ویژگی را با خود دارند که در موقعیت کنونی قرارشان داده. مرور این ویژگیها به روشن شدن بحث بیشتر کمک میکند. ویژگی اول: تیپیکالهای آرمانی زوجهای جذاب برای مخاطب تصویر آرمانی خود او روی پردهاند. با چهرهای که او دوست دارد داشته باشد، جایگاهی که او و طبقه اجتماعیاش را نمایش دهد و اگر جهشی هم میکند، جهش مورد علاقه او در زندگی شخصیاش باشد. در مورد گلزار و افشار و به طور شاخص فیلم «آتشبس» این دو جوانانی بودند شبیه جامعه و جوانهای این دوره. آدمهایی سرخوش که نه دغدغه سیاست داشتند و نه پول. شغل و جایگاه اجتماعی معقولشان آنها را در یک موقعیت عشقی ساده و دمدستی قرار میداد، عاشق هم میشدند و بعد به راحتی تنفر از هم را تجربه میکردند. شبیه رفتار همه جوانهای دور و بری شروع و نیمه دهه هشتاد. خوشپوشی برای آنها مهمتر از وضع جامعه بود و جذابیت خیلی اساسیتر از واکنش به اطراف. به عبارت دیگر گلزار و افشار زمانی جایگاه فعلیشان را به دست آوردند که بیخیال نقشهای به جا مانده از دوران قبل شدند؛ یا باز به بیان بهتر اینکه سینمای ایران تشخیص داد این آدمها چهرههای نسلی متفاوت با ستارههای دوران دیگر هستند. ویژگی دوم: رومانس، خنده و جذابیت زوجهای طلایی تاریخ سینما آنهایی بودند که عشقشان بهیاد تماشاگر میماند. این به یاد ماندن هم با فیلمهای عبوس چندان میانه نداشت. مرور تاریخ میگوید فیلمهای صرفا عاشقانه تاریخ سینما بازیگرانی کمتر شناخته شده داشتهاند تا عشق اصیلشان باورپذیر باشد. برای همین، زوجهای موفق که در گیشه هم جواب میدادند آنهایی بودند که داستانهای نخنما را رنگ میزدند و صرفا دلیل تماشای فیلم دیدن دلدادگی دوباره آنها در فضای شوخ و شنگ میشد. از نمونههای متاخرتر این جریان که حالا راحت به ذهن بیاید میشود به تام هنکس و مگ رایان اشاره کرد که این ویژگیها را تمام و کمال با خود داشتند. رومانس از آن نوع که لازمه این سینماست میانشان شکل میگرفت، ریاکشنها و دیالوگهایشان که بیشتر از سر لجبازی با هم بود خنده تماشاگر را داشت و از این دو مهمتر آنها آن قدر جذاب بودند که تماشاگر برایشان پول خرج کند. این سه مشخصه را در معادله «گلزار و افشار» بگذارید تا ببینید جواب چقدر سریع به دست میآید. وقتی از آنها درست استفاده شود - مثلا در «آتشبس» یا همین «کلاغپر» - گیشه تضمین شده است و وقتی در جای خودشان قرار نگیرند یا در واقع یکی از این سه مشخصه کنار رود - مثلا در «تله» که زیادی برای این دو عبوس، خشک و جدی بود - آن وقت جواب درست در نمیآید و فیلم فروش میلیاردی نمیکند. بهتر بگویم، نه تنها فروش میلیاردی نمیکند که جایگاه زوج را هم متزلزل میکند. مردم وقتی به دیدن فیلم یک زوج میروند، دقیقا میدانند چه میخواهند ببینند و خیلی مشتاق سنتشکنی یا خروج از قواعد نیستند. ویژگی سوم: تراز بازیگری هم محمدرضا گلزار و هم مهناز افشار دیگر آن نابازیگران روز اول نیستند. این را هم که عینک بدبینی بزنیم و آنها را با چند بازیگر دستنیافتنی قیاس کنیم و بعد بگوییم بازیگران خوبی نیستند، درست نیست . میان گلزار معذب «سام و نرگس» با جوانی که دوست داشت در «بوتیک» خوب بازی کند، با این محمدرضا گلزار «کلاغپر» که دوربین را با خودش میکشاند و بدون خجالت هر کاری را که فکر میکند به جذابیت کاراکترش کمک میکند بازی کرده و از تماشاگر و منتقد ترس ندارد خیلی فرق هست. اینجا دیگر او آزاد است و راحت بازی میکند و در حد و اندازه یک ستاره پولساز که تماشاگر باید دوستش داشته باشد خوب بازی میکند. در مورد مهناز افشار هم این ماجرا صادق است. آن شور و حال دختربچهگونه «شور عشق» و آرامش تصنعی «نگین» حالا جایش را به یک شیطنت بیپروا داده که در این فیلمهای آخر حسابی به چشم میخورد. مهناز افشار دوربینش را میشناسد، خوب شوخی میکند و به جایش جدی است. رابطه سینما، مخاطب و زوجها میشود البته همه چیز را زیر سوال برد، میشود با عینک بدبینی اصلا لزوم حضور زوجها در سینما را نادیده گرفت ولی اقتصاد سینما میگوید چارهای جز قبول قواعد بازی وجود ندارد. سینما به مخاطب زنده است و مخاطب باید سینما را دوست داشته باشد تا پول خرج کند. ستارهها و در شکل خاصتر زوجها، یکی از اصلیترین دلایل این دوست داشته شدن به حساب میآیند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 355]