واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نخستین فیلم بن افلك در مقام كارگردان
یك كار غیرمنتظرهانواع تصورها و تجسم ها از بن افلك وجود داشته و جدیدترین آنها تصویر یك كارگردان است كه با ارائه فیلم جدیدى به نام «Gone Baby gone» از وى به وجود آمده است. افلك برخلاف تصویر موجود قبلى از وى آدمى آنقدرها سطحى نیست و اگر بود در سال ???? با مشاركت مت دیمون برنده جایزه اسكار برترین سناریو به خاطر نگارش فیلمنامه «ویل هان تینگ خوب» نمى شد و اگر آدمى توخالى بود، بازى اش در فیلم «سرزمین هالیوود» در سال ???? و همچنین «اتاق جوش» موجب تحسین وى از سوى كارشناسان نمى شد.البته افلك كارهاى كم ارزشى مانند «Bounce» و «گیگلى» را هم دركارنامه اش دارد و فیلم كمیك استریپى وى (Dare devil) نیز چندان موفق نبود، اما فیلم جدید او نشان مى دهد افلك در مقام یك قصه گو آنقدرها هم بى استعداد نیست و به عنوان فردى كه نخستین مرتبه كارگردانى اش را تجربه مى كند، كار تماشایى و بسیار خوبى را ارائه كرده است و اگر بخواهیم با صراحت بیشترى حرف بزنیم این یك فیلم فوق العاده و غیرمنتظره است. افلك سعى كرده است در این فیلم به گونه اى باشد كه شهرت اش به عنوان یك ستاره (فراتر از بازیگر) سدى را در راهش ایجاد نكند و فیلم بدون این فاكتور به پیش برود. او سناریو را با مشاركت دوست قدیمى اش آرون استاكارد نوشته و حاصل كار ایجاد فضا و محیطى است كه كاراكترهایش غنى و صاحب پیچیدگى هاى جذابى هستند. او در این راه به خود اعتماد كامل داشته و از ریسك كردن پرهیزى نداشته و لزوماً نمى خواسته چیزى را ارائه بدهد كه بیش از حد ساده و سرراست باشد.«Gone Baby gone» براساس رمانى از دنیس لیهان نویسنده و داستانسراى مشهور آثار جنایى خالق «رودخانه مرموز» ساخته شده است. همچون «رودخانه مرموز» كه با كارگردانى كلینت ایست وود معروف چند جایزه اسكار را برد و تمى تیره داشت.وقایع فیلم جدید نیز در خیابان هاى ناآرام جنوب شهر بوستون آمریكا مى گذرد. افلك براى بخشیدن فضاى طبیعى بیشتر و بهتر به فیلمش از تعداد زیادى افراد حقیقى مستقر در محل و اهالى منطقه به عنوان ساكنان آنجا در فیلمش سود جسته است و حتى در برخى صحنه ها این افراد باید دیالوگ هایى را ادا كنند و این ریسكى است كه گرفته و نتایج مطلوبى را بر جاى نهاده است و گاهى بیننده حس مى كند كه در محل و منطقه زندگى خودش قرار دارد و یا میان مردم عادى ایستاده است و در جایى قرار دارد كه زندگى معمولى اش در آن سپرى مى شود و در آن احساس راحتى مى كند.این راحتى و طبیعى بودن از این نكته برمى خیزد كه بن افلك به واقع از اهالى بوستون و متولد آنجاست و آن نقطه را به خوبى مى شناسد. خبرى از كلیشه هاى تكرارى هم در این خصوص نیست. او در صحنه هاى پایانى فیلم و سكانس هاى مربوطه از برخى چهره هاى آشنا و مشهور دیگر منطقه و كسانى كه كمك كرده اند تا اهالى منطقه در فیلم مشاركت مؤثرى داشته باشند، تشكر مى كند و دیوید اورتیز و مانى رامیرز از آن قبیل اند و شاید نقش آنها در شكل گیرى و قوت امور در این فیلم همان قدر بوده باشد كه افلك و تیتراژ روى فیلم مى گویند.اگر موارد فوق با یقین و حتم همراه نیست، در عوض شكى وجود ندارد كه جان تال برنده دو جایزه اسكار فیلمبردارى و هرى گرگسون ویلیامز موسیقى سراى معتبر در ایجاد تأثیر و موفقیت بیشتر در این فیلم سهم قابل توجهى داشته اند. با هنر آنان و بویژه تال، افلك هیچ گاه در ترسیم صحنه ها و محیط هاى شكل گیرى قصه اش به غلو و و اغراق روى نمى آورد و در عین حال محیطى را خلق مى كند كه خطر و ریسك و ظن و تاریكى از آن مى بارد و بیننده مى تواند در هر لحظه آن نوعى ابهام تیره را حس كند. این یك فضاى نگران كننده و ناآرام است و در عین حال زنده و حقیقى كه هر لحظه امكان دارد اتفاقى در آن روى دهد و این همان چیزى است كه قصه مى طلبد و افلك مى خواسته است.كاراكترهاى مركزى قصه ?كارآگاه خصوصى با نام هاى پاتریك كنزى (با بازى كیسى افلك برادر كوچك بن افلك) و انجى گنارو (میشل موناهان) هستند كه به وسیله خانواده اى كه فرزند ?ساله شان به نام آماندا مك كریدى ناپدید شده است، استخدام مى شوند تا این ماجرا را حل كنند و آماندا را بیابند. وابستگان این دختربچه بر این باورند كه اهالى محل حتى اگر چیزى و نكته اى را دراین ارتباط شنیده و دیده باشند، ترجیح مى دهند كه آن را به پلیس ها و مقام هاى محلى نگویند، اما حاضرند ماجرا را با كارآگاه هاى خصوصى محلى درمیان بگذارند، زیرا احساس نزدیكى بیشترى به آنها مى كنند و آنان را از خود مى انگارند.اینچنین است كه پاتریك و انجى از رئیس «دپارتمان پلیس ضدجنایات درباره كودكان» (با بازى عالى مورگان فریمن) مى خواهند كه به آنان اجازه بدهد براى حل موضوع در كنار مأموران درنظر گرفته شده براى حل این معضل قرار گیرند و دراین راه با آنها همكارى كنند. این مأموران «رمى بره سانت» (با بازى غیرقابل پیش بینى اد هریس) و نیك پول (جان اشتون) نام دارند كه به اكراه به این مسأله تن مى دهند و به همین خاطر پاتریك كنزى از همان آغاز حس مى كند كه این همكارى و همراهى تحمیلى است و مأموران دل خوشى از آنها ندارند.اما احساسى كه برشمردیم به واقع در مورد هر كاراكترى دراین فیلم صدق مى كند و آدم ها را كمتر صاحب حس اعتماد به یكدیگر مى یابید و این شامل هلن مادر آماندا هم مى شود كه نقش دشوارش به خوبى به وسیله ایمى رایان ایفا شده است. هلن زنى نامتعادل است كه به مواد مخدر نیز اعتیاد دارد و تماشاگر مى بیند كه او درعین علاقه به دخترش بیش از آن خودخواه است كه واقعاً از عهده یافتن دخترش برآید و قادر به انجام كارى مهم دراین ارتباط باشد. او خودش را مدیون هیچ كس نمى داند و حتى اگر دینى داشته باشد ، قادر به تشخیص آن نیست. افلك براساس قصه فیلمش كاراكترى را آفریده است كه بیننده به راحتى مى تواند از او بدش بیاید و احساس نامساعدى را نسبت به وى پیدا كند . ایمى رایان كارى كرده است كه این كاراكتر كاملاً حقیقى نشان بدهد و با این كه عصبانیت هایى را برمى انگیزد، اما تماشاگران با او نوعى احساس همدردى هم داشته باشند. درست وقتى به نظر مى رسد كه پاتریك و انجى مشكل را حل كرده اند، یك پیچیدگى و دشوارى تازه بروز مى كند و در پى آن یكى دیگر از راه مى رسد و این دور تسلسل ادامه مى یابد. بن افلك با این روال سبب مى شود كه بینندگان نتوانند حركت و اتفاق بعدى را حدس بزنند و اتفاق ها، غیرقابل پیش بینى باشد و جذابیت موضوع تا پایان محفوظ بماند.كیسى افلك در رل كارآگاه پاتریك كنزى و یكى از صحنه گردانان اصلى كارى كرده است كه پیچ و تاب ها و ابهام هاى موجود پیوسته بیشتر شودو ما بتوانیم همراه با او در دل ماجراها فرو برویم. او آدمى نشان مى دهد كه هم قوى و هم دچار ترس است و باید تصمیم هایى را بگیرد كه مى تواند موجب به دردسرافتادن هركسى شود.حس بزرگ و امتیاز اصلى كه در فیلم «Gone baby gone» وجود دارد و كاملاً به چشم مى خورد، نوعى حس حقیقت یابى و تلاش براى رسیدن به رستگارى و آرامش روحى است و پیداكردن كودك گمشده فقط یكى از موارد عمده اى است كه كار فوق در لواى آن صورت مى پذیرد وگرنه برخى كارها و شخصیت هاى دیگر نیز در همین راستا حركت مى كنند. اینها موجب مى شود این فیلم جدید كه شاید بهترین واژه ها و عبارات معادل آن، «كودك رفته» یا «كودك رفته است» باشد، به این زودى ها از ذهن تان نرود و مدت ها در یادتان بماند و با آن زندگى كنید. اینها مواردى است كه نمى توان در مورد آن شك داشت. همین طور این مسأله كه بن افلك درتضاد با تمام تصورات قبلى در مقام یك فیلمساز حرف هاى زیادى براى گفتن دارد و از استعدادى در ترسیم قصه ها بهره مى برد كه هرگز تصور نمى شد از آن بهره مند باشد. فقط از این طریق است كه یكى از بهترین آثار امسال سینماى جهان در ژانر جنایى خلق شده و میرامكس، كمپانى استاد در ساخت فیلم هاى خوب غیرمنتظره و آثار شگفتى ساز به طور قطع و یقین مى تواند به این كار خود نیز ببالد و این فیلم ??? دقیقه اى را از كارهاى برجسته خود در سال رو به پایان ????بینگارد و عجبا كه آن را كسى آفریده كه همواره به غلط تصور مى شد سطحى تر از آن است كه اثرى ماندگار را در سینما برجاى بگذارد.منبع : روزنامه ایران - وصال روحانى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 360]