واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: پرونده اي براي بررسي المان هاي سينماي وحشت در ايران به بهانه اكران فيلم ناموفق"نفرين" وقتي از تاريكي شب و كلبه متروكه وسط جنگل هم نمي ترسيم!
پرداختن به ژانر وحشت در سينماي جهان، رابطه اي كاملا دو سويه ميان سازندگان اثر و مخاطبين آن دارد. به گونه اي كه عموما گيشه اين فيلمها، بسيار شلوغ و پردرآمد است.اين نسبت در سينماي ايران، روندي كاملا معكوس دارد;چرا كه نه كارگردانان و نويسندگان ما اشتياقي براي ورود به اين عرصه دارند و نه مخاطبين ما استقبالي از اين نوع فيلم ها به عمل مي آورند. پرواضح است كه وارد شدن به اين شاخه از فيلمسازي،تبحر خاص خود را مي طلبد كه يك سناريست هرچند قهار در گونه سينمايي ديگر، نمي تواند به راحتي منشا» ايجاد تعليق و سررشته هاي آنرا به خوبي درك نموده و در فيلمنامه پياده نمايد. اما اين سخن به معناي خالي بودن كامل عريضه سينماي ايران از اين ژانر نيست چرا كه تلاش هاي سينماگران ما در دهه هشتاد براي رسيدن به نقطه اي از سينماي وحشت،مي توانست مقدمه اي براي شروع فصلي جديد در سينماي ملي باشد،اما در اين راه به قدري آثار ضعيف و دم دستي ساخته شد كه نه تنها مخاطب را از اين گونه فراري داد بلكه سبب شد تا آنها نتوانند با فيلمهاي خوش ساخت اين ژانر نظير "حريم" نيز آشتي نمايند. اما سينماي ملي تا چه زمان مي تواند خود را خالي از فيلم هاي ژانر وحشت ببيند؟ اين روزها اكران فيلم "نفرين" با ضعيف ترين گيشه ممكن، رو به پايان است.ما قصد داريم تا با مبنا قرار دادن چهار اصل از اصول اساسي تهيه و توليد آثار در اين گونه،به يك آسيب شناسي تحليلي در اين موضوع دست يابيم.
اصل اول:سوژه و طرح داستاني في نفسه دلهره آور
مهمترين برگ برنده يك فيلم ژانر وحشت،سوژه مستقلا ترسناك آن فيلم است.سوژه اي كه في نفسه بتواند اهرم هاي ايجاد تكانه را در مخاطبان خود به وجود بياورد. سوژه ملتهب، سوژه اي است كه آغازش، نويد وقوع جريان هاي ترسناك را بدهد. مخاطب بايد اين استفهام را از دل عطف نخست فيلمنامه به دست آورد. به عبارتي، مخاطب بايد با ديدن مقدمه فيلم، شاكله مفروضي براي طرح آن فيلم در ذهن خود بچيند تا بدين ترتيب بتواند با آن اثر، اين هماني داشته باشد. بنابراين سوژه و طرح داستاني ترسناك مي تواند بن مايه ضعف يا قوت هر اثري را در اين گونه سينمايي شكل دهد. متاسفانه فيلم "نفرين" نتوانسته بهره اي از اين الزام ساختاري ببرد. ما از ابتداي اين فيلم، دختري را مي بينيم كه بي جهت مضطرب است اما دليل اضطرابش را نمي دانيم.مطمئنا تك سكانس مراجعه به روانشناس و اداي اين ديالوگ كه دختر دچار توهم است، نمي تواند ما را به رخدادهايي از جنس وحشت بكشاند. شخصيت دختر به شدت از آشفتگي تحليل رنج مي برد. بدتر از دختر، دوست اوست كه بعدها متوجه مي شويم يار خيالي اوست و نمود خارجي ندارد. در حالي كه وقتي قرار بر اثرگذاري سوژه بركليت داستان باشد، شرط ابتدايي آن اين است كه شخصيتها مورد آناليز دقيق قرار گيرند تا مخاطب براساس آن، سايه روشني كه از احتمالات دروني آنها به دست آورده، با فيلم ارتباط برقرار نمايد. "نفرين" نه تنها از اين عدم شناخت كاراكترهايش رنج مي برد بلكه نمي تواند وقوع حوادثي مهيب را براي ما مقدمه چيني كند. همه چيز آرام است و دختر مي خواهد براي تمدد اعصاب و آرامش خود چند روزي را به شمال مسافرت كند، حال از اين مقدمه چه نتيجه اي خارج مي شود؟ اين شروع براي ما مي تواند تداعي كننده هر ژانري باشد. در سفر به شمال ممكن است چه اتفاقاتي براي دختر رخ دهد؟ ازدواج، ربوده شدن، تصادف و . . . پس خط ابتدايي داستان در"نفرين" نتوانست جامعيت مستقلي را براي خود در گونه وحشت تعريف نمايد.
اصل دوم:توسل به اهرم هاي بصري نظير تاريكي شب،مه يا تكانه هاي موسيقيايي
شاخصه هاي ساخت آثار در گونه وحشت،بسيار متفاوت و البته متنوع است. يكي از آن نكات اصلي، دست آويز قرار دادن نكاتي فرعي نظير تاريكي شب يا مه آلودگي هوا و... است. بايد خوب توجه داشت كه اين شاخصه ،حكم اصلي فرعي را درنيل به باورپذيري بيشترداستان براي مخاطب دارد، نه اينكه از آن به عنوان ركن اصلي داستان استفاده شود. متاسفانه اشتباه بسياري از فيلمسازان وطني ما در ساخت آثار ترسناك، از همين نقطه شروع مي شود. همين فيلم "نفرين" را در نظر بگيريد. مهمترين اصلي كه سازندگانش بدان وفادار بودند همين تاريكي شب بود. به گونه اي كه اگر تاريكي از آنها گرفته مي شد، فيلم كاملا بي ربط مي شد. به عبارت ديگر، در اين فيلم تاريكي هوا، اصل مهمي است كه مابقي جريانات داستان به آن متوسل مي شود. ضمن اينكه، تنها، نشان دادن تاريكي نيز نمي تواند تلقي درستي از اهرم هاي فرعي فيلم هاي ژانر وحشت به حساب بيايد. چرا كه مخاطب بايد در دل تاريكي، رازآلودگي و تاحدودي شاعرانگي را نيز درك كند، فيلم"نفرين"عليرغم اينكه بالغ برهفتاد درصد خود را در فضاي تاريك شب مي بيند اما خالي از هرگونه شاعرانگي و رازآلودگي است.حالا فيلم"حريم" را در نظر بگيريد; بالغ بر نود و پنج درصد فيلم در روز مي گذرد اما با توجه به حسن استفاده اي كه سازندگان فيلم از شاعرانگي و پيچيدگي روز به عمل مي آورند،فيلم،مخاطب خود را به شدت مي ترساند. همچنين لزوم داشتن موسيقي در فيلمهاي ژانر وحشت، بسيار مهم و حياتي قلمداد مي شود. درزمينه موسيقي نيز اكثر فيلمهاي ترسناك دنيا، تماما در طول فيلم، از يك موسيقي پس زمينه استفاده مي كنند يعني فيلم درتمام لحظاتش،داراي موسيقي است و طبعا در مواقعي كه ترس به اوج مي رسد، از چند موسيقي شاخص غيرخطي براي باورپذيري حس تعليق نزد مخاطب استفاده مي شود."حريم" نمونه بسيار خوبي براي لحاظ كردن اين استاندارد بين المللي است ما "نفرين" به كلي خالي ازموسيقي بود. نه تنها موسيقي نداشت بلكه نتوانست هم زمان با همان چند لحظه اي كه مثلا مي خواست اوج ترس را به مخاطبش القا كند، تكانه هاي شنيداري داشته باشد. "نفرين" در راستاي تمام ناداشته هايش، اين عنصر مهم را هم بايد اضافه كند.
اصل سوم: در نظر گرفتن لوكيشن اصلي داستان
همزمان با پرداخت سوژه در فيلمهاي گونه وحشت،لوكيشن اصلي نيز بايد مورد توجه نويسنده فيلمنامه قرار بگيرد.لوكيشن در فيلمهاي گونه وحشت،بنابر تعريف فيلم از نوع رخدادش، مي تواند به دو گونه مجزا عمل كند.اگر فيلم شخصيت محور باشد،بالطبع اصل، بر روي كاراكتر است و اين شخصيت بوده كه محل وقوع جريانات اصلي داستان قرار مي گيرد اما اگر فيلم در راستاي مكان خاصي به تعريف داستان مي پردازد; نظير كلبه اي متروك در دل جنگل; در اين حالت،اين بنا است كه آبستن حوادث گوناگون قرار مي گيرد. به "نفرين" برگرديم كه در ادامه نكات خارق العاده خود،نه شخصيت محور است و نه مكان محور.البته فيلم خيلي به در و ديوار مي زند تا به لطف تاريكي شب و دوربين روي دست هاي افتضاح خود به ما نشان دهد، خانه جنگلي، مامن حوادثي شوم براي شخصيتهاي خود است.البته اگر انصاف را با اغماض رعايت كنيم نمي توانيم از يك سكانس مرتبط با اين ادعا بگذريم و آن هم سكانسي است كه دختر به خيال خالي بودن خانه، از پشت پنجره، دو زن را مي بيند كه به آرامي در حال سخن گفتن با يكديگر هستند.اما ارجاع داستان به حوادث ماتقدم، به شدت بچگانه و كليشه اي است.دوربين روي دست سكانس مراجعه دختر به مطب روانشناس را يكبار ديگر مرور كنيد تا بي شك به يكي از چندش آورترين دوربين روي دست گرفتن هاي سينماي ايران در سالهاي پس از انقلاب ايمان بياوريد.قرار است با اين كار،لوكيشن و فضا، براي مخاطب ملتهب نشان داده شود اما اين لوكيشن و ديگر فضاهاي فيلم،براي ما هيچ تداعي اي از ترس ندارد و هيچ ابتكاري در اين لوكيشن تكراري بروز پيدا نمي كند.شوخي بزرگي است اگر بخواهيم شخصيت هاي "نفرين" را،هدفمند تلقي كرده يا به آنها لقب جريان ساز بدهيم.
اصل چهارم:استفاده بهينه و منطقي از موجوداتي عجيب نظير روح، جن و ...
همان گونه كه در ابتدا نيز بدان اشاره شد،همزمان با پي ريزي سوژه و طرح اوليه قصه، بايد حساب خيلي از اصليات داستان نيز مشخص شود. در بحث شخصيت پردازي در آثار گونه وحشت،نقش "منطق" بسيار كليدي و حياتي به شمار مي رود. اينكه شخصيتهاي خارق العاده داستان هاي ترسناك بايد بتوانند اذهان مخاطبين خود را به چالش بكشانند و اين مهم ميسر نمي شود مگر با نظام بندي ساختاري شخصيتهاي داستان.وقتي قرار است در فيلمي از شخصيتي عجيب استفاده شود كه آن شخصيت براي مخاطب يا ناشناخته است و يا محال،ديگر نمي توان فيلم را با وجود تمام پتانسيل هاي بالفعلي كه دارد، باورپذير نشان داد.مرز ميان سينماي ژانر وحشت و سينماي تخيلي،از همين شخصيت پردازي مشخص مي شود. آيا ما مي توانيم "ارباب حلقه ها" را در زمره آثار ژانر وحشت سينما بگنجانيم؟آيا مي توانيم در دنياي واقعي، تعريفي خارجي براي شخصيت "گالوم" داشته باشيم؟در فيلم شاخص "حريم" هم به همين ترتيب;آيا ما مي توانيم براي پايان بندي "حريم" تمثالي امروزي در ذهن خود شكل دهيم؟گاهي اوقات تكليف فيلم با خودش روشن است،مطمئنا "پيتر جكسون" با سه گانه "ارباب حلقه ها" يا "هابيت" هيچگاه قصد ارائه فيلمي ترسناك را نداشته است اما آيا خطيبي در فيلم "حريم" هم مي تواند چنين ادعايي داشته باشد؟مسلما "حريم" فيلمي ترسناك است نه تخيلي بنابراين آن پايان بندي، در قواره اين ژانر نيست.در فيلم "نفرين" قرار است ما از دوست دختر چنين منظوري به عمل آوريم اما ضعف در شخصيت پردازي اين دختر به قدري زياد و غير قابل توجيه است كه حتي نمي توانيم او را در زمره كاراكتر عجيب اين فيلم لحاظ كنيم.از آنجايي كه ژانر تخيل در سينماي ايران داراي كمترين طرفدار است، كارگردانان و نويسندگان ما بايد ظريف ترين دقت ممكن را در تمييز دادن اين دو گونه سينمايي از يكديگر به عمل آورند. مطمئنا مولفه هاي سينماي وحشت بسيار چشمگيرتر از اين اصول چهارگانه است.اين ژانر سينمايي دقت فوق العاده بالايي را مي طلبد چرا كه حواس مفهومي مخاطب در مواقع ترس،بسيار دقيق تر از مواقع ديگر عمل مي كند و همين كافي است تا نكته اي غيرعادي را به لحاظ ساختار در فيلم مشاهده نمايد تا بر اساس آن،كليت فيلم را زير سوال ببرد.متاسفانه مخاطبين سينماي ملي حتي از فيلم خوبي نظير "حريم" نيز استقبال خوبي به عمل نياوردند و اين مهم نشان مي دهد كه راه پرفراز و نشيبي در جهت پرداخت سينماي وحشت و القاي درست آن به مخاطب وطني خود در پيش رو داريم; راهي كه با ساخت و اكران فيلم هايي نظير "نفرين" مطمئنا به برج ها و پنت هاوس هاي آهني رهنمون مي شويم تا كلبهاي متروكه در دل جنگلي مه گرفته.
چهارشنبه|ا|28|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]