پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851345664
پژوهشي بر پيدايش و افكار وهابيت
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پژوهشي بر پيدايش و افكار وهابيت
خبرگزاري فارس: بر اساس شواهد تاريخي و تولد محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 هجري فرقه وهابيت 1100 سال از حيات پيامبر گرامي اسلام فاصله دارد و افكار و عقايد آنان هيچ حلقه واسطي با صدر اسلام ندارد، از سوي ديگر وهابيت هزار سال بعد از دوران زندگاني پيشوايان مذاهب اربعه اهل سنت پديد آمده است
مقدمه
تحولات پديد آمده در تاريخ اسلام بيانگر اين واقعيت است كه با گذر زمان اختلافنظرها در ابعاد مختلف آشكار گرديده، اين اختلافات فكري از يكسو گوياي آزادي قلم و بيان و عقيده در دين حياتبخش اسلام است كه دانشمندان در مباحثه و مناظره و اظهار عقايد و نظرات خويش آزاد هستند و اين رويه امري پسنديده ميباشد كه ساير اديان و مكاتب از آن بيبهرهاند.
از سوي ديگر در برخي مقاطع تاريخي به واسطه سوء استفاده و فرصتطلبي غيرمسلمانان از جمله استعمارگران اين رخنه در جهان اسلام پديده آمده است كه اختلاف نظرها تبديل به فرقهها و مذاهبي گرديدند كه پيش از آنكه به پويايي اسلام و ناكام گذاشتن مستكبران منجر شود اختلاف و تفرقه را در جهان اسلام دامن زدند و اين رويكرد دوم خطرناك و ويرانگر بود، در عين حال كساني كه در اين دسته دوم بودهاند همواره از سوي مذاهب اسلامي محكوم و مطرود بودهاند لكن با حمايت قدرتهاي جهاني ضربه خويش را به جهان اسلام وارد ساختند كه از آن جمله شيخيه، بابيه، بهائيت در مذهب تشيع و وهابيت، القاعده و طالبان در مذهب اهل سنت را ميتوان نام برد. و در اين نوشتار درصدد برآمديم تا با مروري هر چند گذرا به بررسي اهداف و افكار و عملكرد وهابيت بپردازيم.
گفتار اول: خاستگاه فكري و تاريخچه مذاهب اربعه
بديهي است گرايشهاي اسلامي در عرصه علم كلام را معتزله و اشاعره و تشيع تشكيل ميدهند و در ابعاد فقهي پنج گرايش حنفي، مالكي، حنبلي، شافعي و شيعه اماميه در جهان اسلام را شامل ميشوند. آنچه مسلم است اينكه حيات علمي پيشوايان مذاهب چهارگانه اهل سنت، يكصد سال از حيات پيامبر اسلام (ص) فاصله زماني دارند، از اين رو جهت تكميل بحث به نحو اختصار تاريخچه زندگاني آنان را مورد اشاره قرار ميدهيم:
1-حنفي: نعمان بن ثابت معروف به ابوحنيفه در سال 80 هجري در كوفه به دنيا آمد، وي ابتدا به تجارت اشتغال داشت و سپس به تحصيل علم پرداخت، مدت 18 سال نزد حماد و ابراهيم نخعي و شعبي فقه و حديث آموخت و پس از مرگ حماد، ابوحنيفه به طور مستقل عهدهدار تدريس شد و در ترويج عقايدش متكي به قرآن كريم و سنت نبوي و اجماع و قياس و استحسان بود. سرانجام ابوحنيفه مغضوب منصور خليفه عباسي شد و بر اثر شكنجه در سال 150 هجري در زندان درگذشت.
2-مالكي: مالك بن انس در سال 93 هجري در شمال مدينه به دنيا آمد، ابتدا به حفظ و قرائت قرآن پرداخت و فقه و حديث را در مدينه آموخت و در ميان علماي اهل سنت شهرت بالايي يافت و در استنباط و استخراج احكام از قياس استفاده ميكرد. مالك در سال 179 هجري در مدينه وفات يافت.
3-شافعي: محمدبن ادريس با كنيه ابوعبدا... شافعي در سال 150 هجري پس از درگذشت ابوحنيفه در شهر غزه واقع در فلسطين تولد يافت، وي بر اثر علاقه شديد به قرآن در سن 7 سالگي قرآن را حفظ كرد و سپس نزد مسلم بن خالد مفتي مكه به فراگرفتن فقه پرداخت. در مدينه در محضر درس مالك بن انس به تحصيل پرداخت و در سن 25 سالگي در علم فقه و حديث به درجه كمال رسيد و در سال 200 هجري به مصر رفت، سرانجام در ماه رجب سال 204 هجري در قاهره چشم از جهان فروبست.
4-حنبلي: احمد بن حنبل در سال 164 هجري در بغداد متولد شد وي ابتدا قرآن مجيد را حفظ كرد و در سن 16 سالگي نزد محدثان و فقهاي زيادي حديث و فقه آموخت كه معروفترين آنها امام شافعي و ابويوسف قاضي بودند. ابن حنبل از روي حديث فتوا ميداد. سرانجام در سال 241 هجري در بغداد درگذشت و همانجا مدفون گشت.
با اين توصيف امامان مذاهب اربعه اهل سنت در سده دوم هجري ميزيستهاند، بر اساس شواهد تاريخي و تولد محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 هجري فرقه وهابيت 1100 سال از حيات پيامبر گرامي اسلام فاصله دارد و افكار و عقايد آنان هيچ حلقه واسطي با صدر اسلام ندارد، از سوي ديگر وهابيت هزار سال بعد از دوران زندگاني پيشوايان مذاهب اربعه اهل سنت پديد آمده است از اين رو نميتوان افكار و حركات فرقه وهابيت را به تاثير از آنان نسبت داد و افراطيگريها و بدعتهاي اين فرقه نوپديد را به پاي آنان نوشت. علاوه بر اين، حيات سياسي و فكري محمد بن عبدالوهاب پانصد سال با ابن تيميه نيز فاصله زماني دارد هر چند وي از آثار و فتاواي ابن تيميه تاثير پذيرفته است لكن نميتوان او را پايهگذار وهابيت خواند.
گفتار دوم: رد و طرد ابن تيميه توسط بزرگان اهل سنت
ابن تيميه به خاطر افكار و نظرات افراطياش از سوي مردم زمان خويش مورد انتقاد و طرد قرار گرفت بسياري از شخصيتهاي بزرگ اهل سنت كه معاصر ابن تيميه بودند نظرات و نوشتههاي او را نقد كرده و باطل دانستند و برخي از آنها كتابهاي مستقل در بطلان آراي او تاليف كردند. از اين رو به برخي كتابها و نظرات علماي اهل سنت در مورد وي اشاره ميكنيم:
1- "تقي الدين سبكي " كه دو كتاب به نامهاي "شفاء السقام في زياره خيرالانام " و "الدره المضيه في الرد علي ابن تيميه " در بطلان نظرات ابن تيميه نوشت و با استقبال مسلمانان مواجه گرديد. در اين كتابها ديدگاهها و فتاواي وي با دلايلي از قرآن و سنت نبوي رد شده و عملكرد او را در چارچوب تضعيف ارزشهاي دين مبين اسلام و اختلاف افكني بين مسلمانان ارزيابي شده است.
2- ديدگاه ذهبي از علماي مشهور اهل سنت: ذهبي از انديشمندان بزرگ اهل سنت خطاب به ابن تيميه مينويسد: اي بيچاره، آنان كه از تو پيروي ميكنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودي قرار دارند، نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده گوشهگير و سبك عقل و يا عوام، دروغگو و كودن، و يا بيگانه فرومايه و مكار، و يا خشك، ظاهرالصلاح و فاقد فهم هستند، اگر چنانچه سخن مرا قبول نداري آنان را امتحان كن و با مقياس عدالت بسنج. تا كي سخنان ناشايست خود را بالاتر از احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم ميشماري؟ اي كاش احاديث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضي اوقات آنها را تضعيف كرده و بيارزش ميكني و يا توجيه نموده و انكار ميكني.
ذهبي كه از علماي هم عصر ابن تيميه بود در نامهاي به او نوشت: آيا وقت آن نرسيده است كه از جهل و ناداني دست برداري و توبه كني؟ بدان كه مرگت نزديك شده، بخدا قسم گمان نميكنم تو به ياد مرگ باشي بلكه كساني را كه به ياد مرگ هستند تحقير ميكني. تو با من كه دوستت هستم اين چنين برخورد (تند و بدور از ادب اسلامي) ميكني پس با دشمنانت چه خواهي كرد. به خدا سوگند در ميان دشمنانت افراد صالح و شايسته و عاقل و دانشور فراوان هستند چنان كه در بين دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بيعار زياد به چشم ميخورند.
3- ابن حجر عسقلاني از بزرگان اهل سنت: ابن حجر ميگويد بزرگان اهل سنت نسبت به ابن تيميه نظريههاي مختلفي دارند بعضي معتقدند كه وي قائل به اين بود كه خدا جسم دارد بخاطر آنچه كه در كتاب "العقيده الحمويه " براي خداوند تعالي، دست، قدم، ساق پا و صورت تصور كرده است، بعضي به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اكرم (ص) كه خود تنقيص مقام نبوت و مخالفت به عظمت حضرت به حساب ميآيد، وي را زنديق و بيدين ميدانند. و بعضي بخاطر سخنان زشتي كه درباره اميرمومنان (ع) بيان داشته وي را منافق دانستهاند. تمامي اين سخنان ابن تيميه نشانه نفاق اوست چون پيامبر گرامي (ص) به علي (ع) فرموده است: جز منافق كسي تو را دشمن نميدارد.
4- سبكي از محققان برجسته اهل سنت: وي كه معاصر ابن تيميه بود ميگويد: ابن تيميه در پوشش پيروي از كتاب و سنت، در عقايد اسلامي بدعت گذاشت و اركان اسلام را در هم شكست، او با اتفاق مسلمانان به مخالفت برخواست و سخني گفت كه لازمه آن جسماني بودن خدا و مركب بودن ذات اوست تا آنجا كه ازلي بودن عالم را ملتزم شد و با اين سخنان حتي از 73 فرقه نيز بيرون رفت.
5- ابن حجر مكي از دانشمندان بزرگ اهل سنت: وي كه وهابيان هم او را قبول دارند مينويسد: خدا ابن تيميه را خوار و گمراه و كر كرده است و پيشوايان اهل سنت و معاصرين وي از شافعيها و مالكيها و حنفيها بر فساد افكار و اقوال او تصريح دارند و اعتراض وي حتي عمربن خطاب و علي بن ابيطالب را نيز در برگرفته است... سخنان ابن تيميه فاقد ارزش بوده و او فردي بدعتگذار و گمراه، گمراهگر و غيرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نمايد و ما را از شر عقيده و راه و رسم وي حفظ نمايد.
6- شوكاني از علماي بزرگ اهل سنت: شوكاني درباره افكار ابن تيميه صريح و آشكار به رد افكار او ميپردازد و ميگويد: محمد بخاري حنفي متوفاي سال 841 در بدعتگذاري و تكفير ابن تيميه بيپرده سخن گفته است تا آنجا كه در مجلس خود تصريح نموده كه اگر كسي ابن تيميه را شيخالاسلام بداند كافر است.
7- ابن جهبل عالم اهل سنت: وي ميگويد مطالبي را كه ابن تيميه ميگويد هرگز هيچ يك از آنها را خدا و رسول و ... نگفتهاند.
8- يافعي دانشمند اهل سنت: يافعي ميگويد ابن تيميه ميگفت: "خداوند بر روي عرش به طور حقيقي استوار است، و خدا به حرف و صوت سخن ميگويد ". در دمشق و ديگر مناطق ندا داده شد كه هر كس به عقيده ابن تيميه باشد مال و خونش حلال است. او مسائل عجيب و غريبي را ادعا كرد كه همه او را انكار كردند و به سبب آن او را حبس نمودند. زيرا آنها مباين با مذهب اهل سنت به حساب ميآمد. او آنگاه قبايحي را ميشمارد و بدترين آنها را نهي زيارت قبر پيامبر (ص) دانسته است.
9- ابوبكر حصيني از علماي اهل سنت: وي معتقد است: پس بدان من نظر كردم در سخن ابن تيميه خبيث كه در قلب او مرض گمراهي است، كسي كه به دنبال مشتبهات قرآن و سنت به جهت ايجاد فتنه است، كسي كه گروهي از عوام كه خداوند اراده هلاكشان كرده او را پيروي كردهاند، در او اموري ديدم كه قدرت بر نطق آن ندارم... زيرا در آنها تكذيب پروردگار عالميان است.
10- ابوحيان اندلسي دانشمند بزرگ اهل سنت: ابن حجر ميگويد: ابوحيان در ابتدا ابن تيميه را تعظيم ميكرد و او را با قصيدهاي مدح كرده است، ولي بعدها از او انحراف پيدا كرده و در تفسير صغيرش او را با بدي ياد كرده است و به او نسبت تجسيم داده است. زبيدي از سبكي نقل كرده است كه گفت: كتاب العرش ابن تيميه از قبيحترين كتابهاي او است... چون شيخ ابوحيان از آن مطلع شد، دائماً او را لعن ميكرد تا از دنيا رفت.
11- اسناد نشان ميداد 56 نفر از علما و انديشمندان بزرگ اهل سنت عليه افكار ابن تيميه كتاب نوشته و يا مناظره كردهاند و انديشهها و فتاواي وي را مخالف با قرآن و سنت دانستهاند از جمله آنها ميتوان به دانشمندان ذيل اشاره كرد: قاضي محمدبن ابراهيم بن جماعه شافعي، قاضي محمدبن حريري انصاري حنفي، قاضي محمد بن ابوبكر مالكي، قاضي احمدبن عمر مقدسي حنبلي، حافظ مجتهد تقي الدين سبكي، امام فقيه محمد بن عمر بن مكي معروف به ابن مرحل، امام حافظ صلاح الدين علايي، قاضي مفسر بدرالدين ابن جماعه، امام قاضي جلال الدين قزويني، قاضي كمال الدين ابن زملكاني، قاضي صفي الدين هندي، حافظ ذهبي، ابن بطوطه، مفسر معروف ابوحيان اندلسي، مورخ ابن شاكر كتبي، جوزجاني حنفي، ولي الدين عراقي، ابن عرنه تونسي مالكي، شيخ عبدالغني نابلسي و ... .
گفتار سوم: اعترافات و خاطرات مستر همفر انگليسي
بديهي است پيشرويهاي مسلمانان صدر اسلام تا قلب اروپا و فتح اندلس اسپانيا براي جهان غرب غير قابل تحمل بود، درخشش احكام و آموزههاي حياتبخش اسلام محمدي (ص) و برهان قاطع قرآن كريم دلها و فكرهاي ملتها را به خود جذب ميكرد و به راحتي به آغوش پرمهر و محبت اسلام ميشتافتند، آوازه سپاهيان مسلمان همه جا را فراگرفته بود، حكومتهاي اسلامي تمدني درخشان و همراه با علم و منطق و عقلانيت و معنويت پايهريزي كردند و دشمنان آنها در حيرت و سردرگمي افتادند.
قدرتهاي استعمارگر توان مقاومت و مقابله با مسلمانان را نداشتند، افكار و انديشههاي آنها در برابر اسلام رنگ باخته بود، ملتها و سرزمينها يكي پس از ديگري از زير سلطه و استثمار آنها خارج ميشد، امپراطوري بزرگ اسلامي ميرفت تا حكومت بزرگ جهاني خود را بر پايه عدل و انصاف و يكتاپرستي در سراسر جهان فراگير سازد، تنها يك راه براي دشمنان باقي مانده بود و آن اين بود كه در ميان مسلمانان نفوذ كنند، در بين آنها اختلاف بيندازند، عدهاي را عليه عدهاي ديگر تحريك كنند، از اختلاف فتاوي و نظرات كلامي و فقهي به نفع سوء استفاده كنند و مسلمانان را به جان يكديگر بيندازند و سياست شيطاني تفرقه بينداز و حكومت كن را تحقق بخشند.
از سوي ديگر طرفند فرقهسازي و تاسيس دستهجات و مذاهب جعلي را مهمترين عامل براي فروپاشي اقتدار اسلامي و ايجاد جنگ مسلمان با مسلمان دانستند، در اين راه گزينهها و توطئههاي متعددي را آزمايش كردند، هزينهها و سرمايههاي كلاني را صرف كردند تا اينكه جاسوس كهنهكار شيطان پير يعني انگليس در خاورميانه به تكاپو افتاد و پس از سالها نفوذ در بين مسلمانان، در حوزههاي علميه كشورهاي اسلامي و عربي مشغول درس شد و در صدد يافتن گزينهاي مناسب بود كه استعداد قداستشكني و ايجاد شكاف در جهان اسلام و اختراع مذهب جديدي داشته باشد.
مستر همفر انگليسي ميگويد يك روز نزاع و اختلاف بين دو مذهب اسلامي شيعه و سني را در وزارت مستعمرات انگليس مطرح كردم و روساي كشورم بسيار از آن خوشحال شدند و مرا مامور كردند تا هر چه زودتر از اين اختلاف استفاده كرده و شكاف بين آنها را دامن بزنم. وي نقل ميكند كه در كشورهاي اسلامي مرتب در تردد بودم تا اينكه با جواني آشنا شدم به نام محمدبن عبدالوهاب كه جواني سخت مغرور، متكبر، عصبي مزاج و نسبت به حكومت عثماني به شدت بدبين بود، عبدالوهاب خيلي آزاد فكر ميكرد و براي پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنت هم ارزشي قائل نبود و ميگفت اين مذاهب چهارگانه مدركي از طرف خداوند ندارند. اين جوان مغرور در فهم قرآن و سنت از درك خودش پيروي مينمود و آراء و نظريات بزرگان مذاهب را طرد ميكرد و علاوه بر آن حتي آراي ابيبكر و عمر را نيز به ديوار ميزد و ميگفت: پيامبر (ص) گفته است من در ميان شما كتاب و سنت را بر جاي ميگذارم و نگفته است كه من در ميان شما كتاب و سنت و صحابه و مذاهب اربعه را به جاي ميگذارم.
اين جاسوس كهنهكار وزارت مستعمرات انگليس ميگويد من گمشده خودم را در اين جوان مغرور و بيباك يافتم زيرا از نظر آزادگي، غرور، منش و تنفري كه از علماي عصر خود داشت و استقلال نظري كه حتي نسبت به خلفاي چهارگانه نيز اهميتي نميداد و جز فهم خودش هيچ كس و هيچ چيز را قبول نداشت كم نظير بود و بهترين فرد براي رسيدن به اهدافم بود.
گامها و مراحل انحراف محمدبن عبدالوهاب توسط مستر همفر
مستر همفر انگليسي ميگويد من گام به گام تلاش كردم محمدبن عبدالوهاب اولاً مقدسات ديني را زير پا بگذارد و ثانياً به فساد كشيده شود تا جرأت بر فتوا عليه مذاهب بگيرد و ثالثاً آشكارا و در بين مردم مباحث دين را زير سوال ببرد و در پايان تبديل به يك مذهب جديد شود، از اين رو گام به گام به شرح ذيل پيش رفتم:
اولين گام: پيروزي به وسيله جاسوس زن مسيحي: همفر ميگويدروزي به محمدبن عبدالوهاب گفتم: صيغه كردن زنان يعني متعه جايز است؟ گفت نه، جايز نيست، گفتم ولي در قرآن آمده است كه "هنگامي كه از زنان بهرهمند شديد، آن مهر معيني كه مزد آنها ميباشد را به آنان بپردازيد " ، گفت عمر متعه را حرام كرده. گفتم تو ميگويي من از عمر عالمتر هستم، پس چرا ميخواهي در اين مسئله از عمر پيروي كني؟ علاوه بر اين، وقتي عمر ميگويد من آن را حرام ميكنم با اينكه رسول خدا آن را حلال دانسته، تو به چه دليل، نظر قرآن و راي رسول خدا را رها كرده به قول عمر ميچسبي؟ محمد ساكت شد و احساس كردم قانع شده و هنوز هم ازدواج نكرده و غريزه جنسي در او قوي است و سرش را به علامت رضايت تكان داد. من فوراً فرصت را غنيمت شمرده و زن مسيحي كه جاسوس مستعمرات انگليس بود و براي همين كار از قبل پيشبيني كرده بودم آوردم و با او صيغه خواندند و نام صفيه را براي آن زن برگزيدم و صيغه در چند مدت كاملاً عقل و هوش از سر او ربوده بود و محمد مزه مخالفت با دستورات شريعت را زير پرده اجتهاد چشيد و مزه استقلال در رأي و حريت را متوجه شد.
دومين گام: پيروزي به وسيله شراب: مستر همفر ميگويد من روز سوم از ايام متعه، بحث مفصلي پيرامون عدم تحريم شراب در اسلام با عبدالوهاب شروع كردم و عاقبت به او گفتم: آيا صحيح است كه معاويه، يزيد و خلفاي بنياميه و بنيعباس شراب ميخوردند؟ آيا ميتوان گفت همه اينها در گمراهي بودند و تنها تو راست ميروي؟ بدون شك آنها بيشتر از ما كتاب خدا و سنت رسول را ميفهميدهاند و آنها شراب را مكروه ميدانستهاند و در كتب مقدس يهود و نصاري هم اباحه شراب ديده ميشود. محمد كاملاً به سخنان من گوش ميداد و در پايان گفت: آري، در تاريخ اين موارد ذكر شده است اما برخي از خلفا آب در شراب ميريختند تا مست نشوند و دچار حرمت نگردند. فوراً جريان را به صفيه اطلاع دادم به او گفتم اين دفعه شراب غليظ به شيخ بنوشاند. صفيه اين كار را كرد و بعداً به من خبر داد كه شيخ مفصل شراب خورده و عربده كشيده و مكرر با او همبستر شده است.
مستر همفر در ادامه ميگويد وزير مستعمرات انگليس به من گفت: ما اسپانيا را از مسلمانان به وسيله شراب و فحشا پس گرفتيم و بايد بكوشيم تا بقيه كشورهاي خود را نيز به وسيله اين دو نيروي عظيم پس بگيريم.
سومين گام بيتفاوت كردن او به نماز و روزه: همفر ميگويد روزي با شيخ درباره روزه بحث كردم به او گفتم قرآن ميگويد: "و ان تصوموا خير لكم " يعني اگر روزه بگيريد براي شما بهتر است. نگفته است كه روزه واجب است. محمد مقاومت كرد و به من گفت ميخواهي مرا از دين خارج كني؟ گفتم دين عبارت است از صفاي قلب و سلامت روح و ستم نكردن به ديگران. و پيامبر فرموده است: "الدين الحب " يعني دين عبارت است از محبت، اين بار سرش را به علامت رضا تكان داد. يكبار ديگر به او گفتم نماز واجب نيست. گفت چطور؟ گفتم براي اينكه قرآن ميگويد: "اقم الصلوه لذكري " يعني نماز بپادار تا بياد من باشي. بنابراين مقصود از نماز ياد خداي بزرگ است بر تو است كه بجاي نماز هميشه به ياد خدا باشي. وهاب گفت: آري، از بعضي از علما شنيدهام كه در اوقات نماز به جاي نماز به ياد خدا ميپرداختهاند. و از اين به بعد ديدم مثل سابق به نماز اهميت نميدهد و اغلب اوقات نماز صبح او قضا ميرود چون شبها را تا نيمه با او مينشستم و خسته ميشد و براي نماز بيدار نميشد.
چهارمين گام مذهب سازي: همفر نقل ميكند كه روزي برايش خوابي درست كردم و به او گفتم من ديشب در خواب رسول خدا را ديدم (و آنطور كه او وعاظ شنيده بودم محمد را توصيف كردم) پيامبر روي كرسي نشسته بود و جمعي از علما اطرافش بودند، ولي من هيچكدام از آنان را نميشناختم. ناگهان ديدم تو از در وارد شدي در حالي كه نور از صورتت ميدرخشيد. همين كه به حضرت رسيدي به احترام تو بلند شد و ميان دو چشمانت را بوسيده و به تو فرمود:
"اي محمد تو همنام من هستي و وارث علمم ميباشي و در اداره امور دين و دنيا جانشين من هستي ". تو گفتي يا رسول ا... من ميترسم از اينكه علم خودم را بر مردم ظاهر كنم، رسول خدا به تو فرمود: "لا تخف انك انت الاعلي " نترس كه تو برتر از همه هستي. همين كه محمد خواب مرا شنيد. ميخواست از خوشحالي پر در بياورد و چندين بار از من پرسيد: اين خوابي را كه گفتي راست گفتي؟ و هر وقت پرسيد، ميگفتم: بله راست گفتم. تا اينكه خاطرجمع شد و فكر ميكنم از همان روز تصميم گرفت كه ادعاي خود را ظاهر كند. بدين صورت فرقه وهابيت ساخته شد و با حمايتهاي مالي بريتانيا و همكاري برخي فرماندهان شجاع به لشكركشي و بدست گرفتن قدرت دست زدند و قتل و كشتار فراواني در كشورهاي اسلامي به راه افتاد. هنوز هم ادامه دارد.
پنجمين گام صيغههاي پي در پي: همفر ميگويد در مسافرتهاي بعدي كه عبدالوهاب داشت زنان ديگري كه زيباتر و خوش سخنتر از صفيه بود از سوي وزارت مستعمرات به عبدالوهاب معرفي شدند و با زنان متعددي به صورت متعه موقت همبستر ميشد و شهوات دل از او ربوده بود.
قانون اساسي وهابيت
مستر همفر در خاطراتش ميگويد در يكي از سفرها يك ماه در لندن ماندم تا اينكه دوباره از طرف وزارت مستعمرات دستور رسيد كه به عراق بازگردم تا برنامه را با محمدبن عبدالوهاب تكميل كنم. به من گفتند از شيخ غافل نشوم زيرا بر اساس گزارشات رسيده محمدبن عبدالوهاب بهترين شخصي است كه ميتوان براي رسيدن به هدفهاي وزارت مستعمرات به او اعتماد داشت. از اين به بعد خيلي صريح و روشن با شيخ صحبت كن به شرطي كه به هنگام اظهار نظريات و افكارش كه قهراً مورد حملات حكومتها و علما و مردم قرار خواهيد گرفت او را حفظ كنيم و از نظر بودجه و اسلحه او را مجهز سازيم و يك حكومت ولو در منطقه كوچكي در اطراف بلادش به او بدهيم.
من از شنيدن اين گزارشها كه ماموريت من خوب نتيجه داده بود بسيار خوشحال شدم گفتم اين بار بايد چكار بكنم؟ گفتند وزارت مستعمرات نقشه دقيقي براي شيخ تهيه نموده كه آن را بايد اجرا كند و اين نقشه قانوني با 6 ماده است و عبارتند از:
1- تكفير تمام مسلمانان، مباح بودن قتل آنان، غارت كردن اموالشان، هتك آبروي آنان، فروختن آنان در بازار برده فروشان، جواز برده ساختن مردانشان و كنيز گرفتن زنانشان.
2- نابود ساختن كعبه به نام اين كه: جزء آثار بتپرستي است (اگر بتواند) و مانع شدن مردم از حج و تحريك عشاير و قبايل به غارت قافلههاي حجاج و كشتن آنان.
3- كوشش به منظور ايجاد روح نافرماني نسبت به خليفه عثماني و تحريك مردم براي جنگيدن با او و تجهيز لشگرهايي براي اين منظور. همچنين لازم است با اشراف حجاز با تمام وسايل ممكن مبارزه شود و از نفوذ آنان كاسته گردد.
4- ويران ساختن قبهها و ضريحها و اماكن مقدسه مسلمانان در مكه و مدينه و ديگر بلاد اسلامي كه برايش امكان داشته باشد. به نام اينكه: اينها بتپرستي و شرك و نوعي اهانت به شخصيت پيامبر و خلفاي او و رجال اسلام است.
5- ايجاد هرج و مرج و آشوب در بلاد به هر اندازه كه بتواند.
6- انتشار قرآني كه كم و زيادهايي (طبق احاديثي كه در مورد تحريف قرآن رسيده است) در آن عملي شده باشد.
مستر همفر جاسوس انگليسي ميگويد من اين موارد را برداشتم و به بصره آمدم، قضيه را با شيخ محمد در ميان گذاشتم قرار گذاشتيم هر جا ميرود مرا غلام زرخريد خود معرفي كند تا به من شك نكنند. پس از دو سال، شيخ محمد به من وعده داد كه تمامي مواد اين نقشه 6 مادهاي را اجرا خواهد نمود. اما به اين فكر بوديم كه چگونه به قدرت برسد.
پس از چند سال فعاليت، وزارت مستعمرات انگليس توانست محمدبن سعود را به طرف ما جلب كند، با اين توصيف محمدبن عبدالوهاب مشروعيت ديني حركت را تامين كرد و محمد بن سعود قدرت و لشكركشي و حملات ويرانگر را ترتيب داد و به برخي سرزمينها حاكم شدند و وهابيت گسترش يافت و علاوه بر نقشه 6 مادهاي انگليس بسيار بيشتر و وحشيانهتر به قتل و كشتار مسلمانان از همه مذاهب اسلامي پرداختند. زيارتگاهها را ويران ساختند، حرمت زنها را شكستند، ويراني در شهرها ايجاد كردند، علما و دانشمندان اسلامي به جان هم افتادند و اقتدار مسلمانان از بين رفت.
گفتار چهارم: مراحل به قدرت رسيدن وهابيان
محمدبن عبدالوهاب پايهگذار فرقه وهابيت، در سال 1111 ه.ق در شهر عينيه در حجاز متولد و در سال 1206 از دنيا رفت، وي در نجد وارد حوزه علميه حنبلي شد و پس از فراگيري فقه حنبلي براي ادامه تحصيل به مدينه منوره رفت و از آنجا سفرهايي را به كشورهاي عراق بالاخص بصره و بغداد، ايران به ويژه كردستان و همدان و اصفهان و قم كرد، وي سپس به عربستان بازگشت، پس از هشت ماه اعتكاف در خانه خود، بيرون آمد و دعوت خود را آغاز كرد. پدر و برادرش و همچنين بسياري از علما و آشنايان او را طرد و از آينده او ميترسيدند به لحاظ اينكه بسياري از مقدسات و مسلمات اسلامي را انكار و در آنها تشكيك مينمود و بارها بدين خاطر دستگير و زنداني و تحت تعقيب قرار ميگرفت و يا مسلمانان در صدد قتل او برميآمدند، تا اينكه پس از فوت پدرش در دمشق مجال تبليغ يافت.
عبدالوهاب براي اينكه توسط حاكم عينيه كشته نشود به درعيه فرار كرد، در آنجا با محمد بن سعود حاكم درعيه و جد آل سعود ملاقات كرد قرار شد محمدبن سعود او را ياري كند و در عوض، او نيز حكومتش را تاييد و مشروعيت ببخشد و لشكركشي و كشتار مسلمانان و ناامني و ترويج اختلاف از اينجا آغاز شد و از سوي ديگر به قدرت رسيدن خاندان آل سعود نيز از اين مقطع گسترش يافت.
منشأ افكار وهابيت در منابع و متون اسلامي سه چيز عنوان شده است:
الف) بدذاتي و انحراف فكري محمدبن عبدالوهاب: وي از كودكي به تخريب و تحقير آداب و سنن اسلامي و عقايد مسلمانان ميپرداخت و از اين رو همواره مورد مذمت و طرد خانواده، بستگان و ساير مسلمانان بود.
ب) تقليد همه جانبه از افكار ابن تيميه: افكار ابن تيميه در واقع خاستگاه اصلي و ريشه انديشههاي وهابيت به شمار ميرود و عبدالوهاب بيمحابا مروج و مبلغ افكار خرافي و انحرافي وي بود.
ج) شيطنت و توطئه استعمار انگليس: بر اساس آنچه از خاطرات مستر همفر نقل شد.
د) ضعف بينش و عدم آگاهي مسلمانان نسبت به نقشههاي استعماري از يكسو و نسبت به مباني اعتقادي اسلام از سوي ديگر.
محمد بن عبدالوهاب وقتي مطرود خانواده، بستگان و مسلمانان گرديد به درعيه فرار كرد و با محمدبن سعود جد آل سعود وارد معامله شد، محمدبنسعود در قبال مشروعيت دادن حكومتش از عبدالوهاب و عقايد او دفاع كرد، اين دو لشكركشي خود را براي توسعه طلبي با حمله به عينيه آغاز كردند و به يمن، حجاز، سوريه، عراق و ... حملهور شدند، آنان تمام برج و باروي شهر كربلا و نجف را خراب كردند و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار بودند به قتل رساندند و اموال مردم و دارايي موجود در حرم را به غارت بردند آنگاه خمس اموال غارت شده را خود محمد بن سعود برداشت و مابقي را بين لشكرش توزيع كرد.
وهابيان در ادامه به طائف حمله كردند و صغير و كبير مردم را قتل عام كردند حتي گروهي را كه در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند و كتابها كه در ميان آنها تعدادي قرآن و نسخههايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتب فقهي و حديثي بود در كوچه و بازار ريختند و آنها را پايمال كردند. سپس طي نامهاي علما و مفتيان مكه را به آيين خويش دعوت كردند.
با ديدن فاجعه طائف، علما و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنت كه از مكه مكرمه و ساير بلاد اسلامي براي اداي مناسك حج آمده بودند به كفر وهابيت حكم كردند و بر امير مكه واجب دانستند كه به مقابله با آنان بشتابد و بدين صورت آل سعود بر شبه جزيره عربستان حاكميت يافتند.
سعود بن عبدالعزيز به هنگام تسلط بر مكه مكرمه، بسياري از دانشمندان اهل سنت را بيدليل به شهادت رسانيد و بسياري از اعيان و اشراف را بدون هيچ اتهامي به دار آويخت و هر كه را در اعتقادات مذهبي ثبات قدم نشان داد، به انواع شكنجهها تهديد كرد. آنگاه منادياني فرستاد كه در كوچه و بازار بانگ زدند كه هان اي مردم، به دين سعود داخل شويد و در زير سايه گستردهاش مأوا گزينيد.
محمدبن عبدالوهاب از شيعه متنفر بود و اكثر مسلمانان حتي اهل سنت به جز حنبليها را مشرك و واجبالتقل ميدانست، وهابيها با كسب حمايت آل سعود و قدرت مردان جنگي اين قبيله توانستند با پشتيبانيهاي انگليس قدرت سياسي را در عربستان به دست بگيرند. با پيدايش نفت و سرازير شدن ثروتهاي بيكران و اهميت استراتژيك منطقه، وهابيان و سعوديها توانستند ايدههاي خود را در سراسر جهان گسترش دهند، و يكي پس از ديگري سلطنت و پادشاهي را به صورت موروثي دست به دست گردانيدند و هنوز هم به گسترش بدعتها و تعميق اختلافات مذهبي و قومي و نژادي و همكاري با استعمارگران غربي ادامه ميدهند.
گفتار پنجم: سلفيه يا سلفيگري
سلفيه يا سفليگري از عباراتي است كه وهابيان و گروهي از مسلمانان بر آن افتخار ميكنند. اين عنوان به نوبه خود بيانگر يك ايده و روش در برخورد با مسائل ديني است، آنان ميگويند: بهترين عصر، عصر سلف صالح است، عصري كه به پيامبر اكرم (ص) و زمان نزول وحي نزديكتر است چون مسلمين صدر اسلام سنت پيامبر (ص) و قرآن كريم را بهتر درك ميكردند لذا فهم آنان براي ما حجت است.
وهابيان امروزه از اطلاق عنوان وهابي بر خدا پرهيز ميكنند چون ريشه در صدر اسلام ندارد، در صدد تعويض آن به سلفيه برآمدهاند. ميگويند ما تابع يك شخص (محمدبن عبدالوهاب) نيستيم، بلكه تابع يك خطر فكري به نام سلفيگري هستيم. سلف در لغت يعني كساني كه در گذشتهاند، و بر زمان گذشته دلالت دارد و به معني تقدم زماني است. سلف در اصطلاح بر كساني اطلاق ميشود كه در سه قرن اول اسلام ميزيستهاند و شامل صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين و ائمه فقه ميشوند. بدين صورت ميخواهند خود را از ننگ بيريشه بودن و بدعت درآورده و به صحابه و تابعين و عصر پيامبر منسوب نمايند.
حقيقت آن است كه برخي سلفيه همان وهابيون هستند و اينان دو روي يك سكهاند. اينان در داخل جزيرهالعرب همان وهابيان هستند كه در خارج خود را سلفي معرفي ميكنند، اينها سلفي هستند اما تابع نسلهاي گذشته خود يعني ابن تيميه و ابن قيم ميباشند. برخي از افكار و عقايد سلفيان وهابي عبارتند از:
1- اعتقاد به جسمانيت خداوند و تشبيه او به خلق
2- بياحترامي و دشمني نسبت به اهل بيت پيامبر (ص)
3- نسبت دادن كفر و شرك و بدعتگذاري به مخالفين خود
4- دشمني با فرقههاي ديگر اسلامي و مخالفت با تقريب بين مذاهب و اديان
5- مخالفت با تصوف، عرفان، مجالس ذكر دسته جمعي و زيارت قبور اولياء
6- بياعتنايي به مفسران و كتابهاي تفسير و مخالفت با تأويل
7- تمايل به استدلال به حديث و دوري و تنفر از استدلال به قرآن
8- مخالفت با عقل و عقلانيت و گفتگو
9- عدم اعتراف به اجماع (برخلاف اهل سنت)
10- تغيير و تحريف احاديث نبوي
وهابيان سلفي معاصر ادعا ميكنند نظراتشان مذهب سلف است تا بتوانند ذهن عوام مردم را بفريبند، آنان ميگويند: آنچه ما ميفهميم همان فهم سلف صالح است. در حاليكه تمامي ديدگاههاي اينان با صحابه در تعارض ميباشد مانند اختلاف در مسئله خلق قرآن، اختلاف در اينكه پيامبر (ص) در شب معراج خداوند را مشاهده كرده است، اختلاف در مسئله امكان رويت خداوند در روز قيامت، اختلاف در معناي ميزان در روز قيامت، اختلاف در مسئله تأويل و تعويض، اختلاف در افضل بين صحابه و.. .
جمعبندي و نتيجهگيري
بر اساس آنچه گفته شد، وهابيت ريشه در صدر اسلام و قرآن و سنت ندارد، اين فرقه توسط استعمار انگليس براي انحراف در مسير اسلام و تفرقه در ميان مسلمانان ايجاد شد و روحيه غرور و خودخواهي محمد بن عبدالوهاب به اين هدف ياري رسانيد. وهابيون با علما و ساير فرقههاي اسلامي اعم از شيعه و سني مخالفند و تنها آراء خود را بر حق ميدانند و ديگران را تكفير و واجبالقتل ميشمارند براي پيشبرد اهداف پليد خود از خشونت و ترور بهره ميگيرند و همواره آلت دست سرويسهاي جاسوسي بيگانه هستند. اينان براي عوام فريبي و توجيه انتساب خود به صدر اسلام از واژه سلفيه استفاده ميكنند. فرقه وهابيت اهداف غرب و صهيونيسم بينالملل را از جمله قداستزدايي، تخريب اماكن مقدس، ايجاد وحشت و ترور در جهان اسلام، اختلاف افكني در ميان مسلمانان و ارائه چهره خشن از اسلام را تحقق ميبخشند و لازم است مسلمانان از هر مذهب و مليتي آنان را طرد نمايند.
نويسنده:علي مرادزاده
............................................................................................
انتهاي پيام/
شنبه|ا|26|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-