تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816771666




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خودشناسي دختران ( جالب و خواندنی)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: چگونه مي توان به دختران جوان كمك كرد تا به روان سالم دست يابند؟ در اين مورد شما تجارب خاصي داريد؟ البته بايد بگويم خود بخود سرو كارم بيشتر با خانمها بوده است. به نظرمي آيد كه در كار من بيشتر خانمها براي روان درماني مراجعه مي كنند تا آقايان. دليلش اين است كه خانمها از نظر احساسي با خود نزديكترند و احساسات خودشان را بيشتر مي شناسند. در موارد آسيب پذير، از نظر احساسي كمتر حالت دفاعي دارند. براي همين است كه آنها بيشتر مراجعه مي كنند. __________________ با اين وصف، خانمها چگونه مي توانند خود را بهتر و بيشتر بشناسند؟ اول در مورد انسانها صحبت مي كنيم بعد مي رسيم به دخترها و خانمها. اصولاً براي اينكه كسي خود را بشناسد بايد ببيند كه در زندگي اش چقدر راحت، شاداب و خوشحال است. سفر خودشناسي از اينجا شروع مي شود. اگر كسي واقعاً خوشحال است و احساس رضايتمندي از زندگي اش مي كند، اين نشانه آن است كه خود را مي شناسد و خود واقعيش را زندگي مي كند و جوانب مختلف خود واقعي اش را در زندگي تجربه و ارضاء مي كند.بررسي اينكه آيا يك آدم واقعاً خوشحال است يا خير و از زندگي اش واقعاً راضي است يا نه، خود يك سوژه است. چون خيلي از افراد ممكن است به عنوان مثال احساس تفاهم با اطرافيانشان ، با جامعه شان و با خانواده و نزديكانشان را نشانه خوشحالي خود بدانند، چون پرخاشگري و دعوايي در كار نيست، اين را با خوشحالي اشتباه بگيرند. در حالي كه درخيلي از مواقع اين تفاهم به خاطر اين است كه ما تسليم شده ايم و خود واقعي مان را سركوب كرده ايم . در اينجا ما يك خود كاذب داريم كه با كمك آن خود را با چيزهايي كه آدمها از ما مي خواهند تطبيق مي دهيم. آيا ممكن است برعكس اين مطلب هم باشد، يعني بقيه با ما سازش كنند و ما از هر جهت احساس رضايت كنيم؟ بله ممكن است اين هم باشد، در هر صورت تشخيص اين مطلب خيلي مهم است كه ما واقعاً چقدر شاديم. به عنوان يك متخصص مي توانيد براي اين شادي و رضايت، شاخصها و تعاريفي ارائه كنيد؟ به عنوان مثال اگر از فرد تازه ازدواج كرده اي بپرسيد آيا واقعاً را ضي هستي واو پاسخ دهد؛ بله،ممكن است بنا به دلايلي كه برايتان در حيطه حرفه اي مهم است بخواهيد او را د راين زمينه بسنجيد ، براي اين سنجش چه شاخص هايي را به كار مي گيريد؟ - اولين شاخص همين احساس رضايتمندي عميق قلبي است. يعني احساس كنيد دلتان سنگين نيست، احساس كمبود نكنيد. احساس كنيد كه از زندگي مي توانيد لذت ببريد. از زمان حال مي توانيد لذت ببريد. فقط به اميد آينده نيستيد. توانايي تفريح كردن و از اين تفريح لذت بردن را داريد. توانايي بازي كردن را داريد. توانايي داريد از ارتباطات خود احساس نزديكي و صميميت واقعي بكنيد.بتوانيد دراين دنيا با يك نفر آنقدر نزديك باشيد كه همه چيزتان را به او بگوييد و امن باشيد. حس كنيد اين آدم از مطلب سوء استفاده نخواهد كرد. احساس كنيد شما را مي پذيرد با تمام كمي ها و كاستيهايتان . يعني احساس كنيد كه كسي هست كه با او خود واقعي تان باشيد. شاخصهاي ديگر و غير مستقيم اين است كه فردي كه احساس رضايتمند ي دارد، شبها خوب وراحت مي خوابد و صبح كه بيدار مي شود احساس مي كند خسته نيست، اشتهايش خوب است، خوابهايي كه مي بيند خوابهاي پريشان نيستند كه او را از خواب نيمه شب بيدار و ناراحت كند، خواب ترسناك و وحشت آور نمي بيند. مثلاً اين شخص ازدواج كرده، در ارتباطات فيزيكي با همسرش احساس رضايت مي كند و در اين زمينه مشكلي ندارد. اين علامتها را بايد در سنجش شادي و رضايت توجه كرد. __________________ اگر فردي بداند كه دنبال چه چيزي است، خواسته، آرزو، نياز و يا هدفش چيست، صرف نظر از آنكه چه مقدار به آن دست يافته است، آيا خود دانستن اين هدف و خواسته، شاخصي از سلامت روان است؟ - صد در صد. نه تنها اينكه بداندچه مي خواهد و نيازهايش چيست، بلكه بايد بتواند با احساساتش درتماس باشد. بسياري از مواقع ما متوجه مي شويم كه آدمها با احساس نارضايتي، با ناراحت شدنها و كمبودهايشان درتماس نيستند.نمي دانند كه ناراحت هستند. نمي دانند كه چيزي درزندگي آنها كم است. نمي دانند كه راضي نيستند. نمي دانند كه غمگين هستند. نمي دانند كه در ترس و وحشت و ناامني هستند. نمي دانند كه در احساس حسادت و حسرت و غبطه خوردن در زندگي هاي ناكرده شان هستند. منظور شما اين است كه همين اندازه دانستن يك مرحله خوب در خودشناسي به حساب مي آيد، يعني اينكه انسان بداند آنچه را مي خواهد و ندارد، چيست ؟ بله، بداند كه چه ندارد. اتفاقاً در اينجا يك مسئله جالب پيش مي آيد و آن در رابطه با دخترهاي فراري است. زماني كه در مركز ريحانه با آنها كارمي كرديم، مي ديديم گاهي مواقع از نظر برخوردي يا نگرشي در رابطه با اين دخترها گرايشي دربزرگسالان وجود دارد كه خود آنها مقصر و يا دچار بعضي بيماريهاي رواني شناخته مي شوند يا به طور كلي مي گويند خودشان ناسازگاربودند واين عمل را انجام دادند. من در تجربه ام با اين دخترها متوجه يك بخش سالمي از وجود آنها شدم. در واقع آن بخش سالم آنها بوده كه توانسته است تشخيص دهند اين خانواده سالم نيست و بايد خود را از اين خانواده نجات دهند. من از اين بخش سالم استفاده مي كردم براي اينكه به آنها كمك كنم اين نقطه قوت را بشناسند وبه اين بخش در خودشان اعتقاد پيدا كنند و از اين بخش استفاده هاي ديگري در راستاي كارهاي سازنده تر داشته باشند. ازجمله اينكه د رارتباطات ديگري كه درخارج از خانه دارند مراقب خود باشند. همانطوري كه به خاطر مواظبت از خودشان بوده كه از آن پدر، عمو يا يك فرد م******************** خانواده يا فاميل فرار كرده اند. __________________ آيا فكر نمي كنيد اين مسئله را بايد به غير از دخترها به بزرگترها و جامعه هم بباورانيم كه اين دخترها اصولاً و ذاتاً بد نيستند و اين احساس بي اعتقادي به خود و احساس بد بودن است كه آنها را به سوي رفتارهاي نامطلوب سوق مي دهد و امكان فرار مجدد را براي آنها فراهم مي آورد؟ الان صدا و سيما به نحو احسن اين كار را انجام مي دهد. اين همه تمركز روي روان شناسي و برنامه هاي روان شناختي كه تمام كانالها دارند، اصولاً فوق العاده و بي سابقه است. من كه در هيچ جاي دنيا نديده ام .البته در اين برنامه ها اگر صحبتها و سوالها عيني تر وملموس تر شوند، خيلي بهتر است . اگر مقداري درباره مسايل عاطفي ريز درون خانواده، صحبت و براي حل آنها كمك شود. مي توان برنامه هاي مفيدتري هم داشت، طوري كه سايرين هم از اين كار الگو بگيرند. اگر در برنامه هايي، خود زوج يا مجموعه خانواده در تلويزيون ظاهر و حاضر به صحبت شوند و درجلسات مشاوره زنده ( مثلاً در پشت پاراوان بدون آنكه چهره شان معلوم باشد) حرف بزنند، كمك بزرگي به خانواده هاي ديگر مي شود. آيا شما خواسته هاي افراد را هم بررسي مي كنيد؟ مسلماً بعضي از خواسته ها، خواسته "خود" واقعي نيست؛ بلكه خواسته هاي " خودكاذب" است، مثل خواسته تاييد شدن هميشه و صد درصد از بيرون. فرد ياد گرفته كه هميشه عزت نفس خود را توسط تاييد شدن از بيرون تامين كند. اين تقصير خود او نيست كه اين طور شده . از كودكي مدام به او گفته اند كه اگر مي خواهي دختر خوبي باشي كاري را كه من مي گويم بكن .او ياد نگرفته هماني كه هست، كافي و خوب است. وقتي كودكي اين پيام را از بيرون مي گيرد كه هر جور باشد، كافي وخوب است و پدر و مادر او را دوست دارند، آن وقت دوست داشتن بي قيد و شرط را در اوايل زندگي يا[براي مشاهده لينک لطفا ثبت نام کنيد . ]واهي وتوجه و مراعات به ديگران درما رشد مي كند. __________________ آيا اين كه فرد مي خواهد هميشه از بيرون تاييد بشود، مثالي ازخود كاذب است؟ دقيقاً! خيلي وقت ها ما از بچه ها توقع بيخود داريم . مثلاً در مورد درس خواندن و نمره 20 گرفتن ؛ معلوم نيست نمره بيست خواسته چه كسي است؟ آن قدر خواسته خود بچه ها و پدر و مادرشان مخلوط شده كه معلوم نيست، اين خواسته خودشان است يا خواسته پدرو مادرشان. اين خود واقعي بعد از مدتي آنقدر دفن مي شود كه ديگر دسترسي به آن ممكن نيست.لازم است كه پدرومادرها ويژگي هاي كودكشان را كه از ديگران متفاوت است كشف كنند تا او بتواند با اين ويژگي هاي خلقي زندگي كند. آنها بايد بدانند كودكشان جدي يا شوخ طبع است ، بازيگوش يا آرام است وبه طور كلي به او فرصت بدهند همان " خود" ي را كه هست، ابراز كند. خيلي از پدرو مادرها ازاين كه كودك خودش باشد، مي ترسند. اشتباه در تجربه "من" هيچ گاه ، اتفاق نمي افتد، مگر اين كه كودك الگو هاي بدي از پدر و مادرش گرفته باشد يا اين كه با محبت و علاقه واقعي بزرگ نشده باشد. فقط دراين صورت است كه كودك درارضاي خواسته هاي واقعي خود، به خطا مي رود. فرق نياز واقعي و نياز كاذب چيست؟ فرد بايد وقتي كاري را انجام مي دهد، به خود نگاه كند، ببيند آيا اين كار را براي راضي نگاه داشتن پدر و مادر انجام مي دهد. اين راضي نگاه داشتن ممكن است خيلي ظريف و پنهاني و به صورت تشويق انجام شود. تشويقي كه درحقيقت تهديد است اما خيلي پنهان. مثلاً نوجوان وقتي به مادر مي گويد مي خواهد به خانه دوستش برود، ظاهراً مادر اعتراض نمي كند، ولي او متوجه مي شود كه مادر كمي غمگين مي شود و در خودش فرو مي رود. همين امرباعث احساس دلسوزي براي ما در مي شود ونوجوان به خانه دوستش نمي رود. در خانه نزد مادر مي ماند كه او تنها نباشد. در واقع مادر به نوجوان وابسته است و اين نوجوان مي فهمد، ولي نمي تواند بيان كند او فشاري را حس مي كند، خود را ناجي مادر مي داند. اينها را فقط ما – متخصصان – مي توانيم دريك فرآيند خانواده درماني به كلام در آوريم . آنجاست كه وقتي اين مسايل رو مي شود، بچه كمي احساس درك شدن مي كند، احساس مي كند كه دردش شنيده شده است. وقتي مادري سرد است، قهر كرده يا مثلاً ديگر جوان را تحويل نمي گيرد، اين تهديد كننده است. گاهي نوجوان احساس مي كند كه عامل عزت نفس پدر و مادر شده است؛ به او اين گونه باورانده اند كه اگر موفق باشد، آنها بالا مي روند و اگر موفق نباشد ، باعث سرافكندگي خانواده خواهد شد. يا اگر آنها درطول زندگي موفق نشده اند، كودك بايد آن را جبران كند. تمام اين مسايل باعث مي شود كه كود ك و نوجوان از همان ابتدا ياد بگيرد كه به احساسات بيرون از خود توجه كند. اين مسائل ازكي شروع مي شود؟ اوايل كودكي، يعني از 5-4 سالگي شروع مي شود و به همين شكل ادامه پيدا مي كند، تا آنجا كه به دختري 16-15 ساله تبديل شده، كه آن قدر روي احساس بيرون ازخود متمركز شده كه از خود كاملاً دور شده است، به طوري كه اصلاً نمي داند چه مي خواهد، "چه " و " كه " هست ، و " چه كسي" قرار است بشود؟در اين گونه موارد سناريو به اين شكل است كه معمولاً مادر زنگ مي زند و مي گوي[براي مشاهده لينک لطفا ثبت نام کنيد . ] تمام افرادي كه در آن خانواده زير يك سقف زندگي مي كنيد. مادر ابتدا تعجب مي كند كه داستان چيست ؟ چرا همه خانواده را بايد بياورد؟ فقط دخترش مشكل دارد، او درس نمي خواند، غذايش كم شده ، افسردگي پيدا كرده و يا مثلاً از خانه فراري است يا ارتباط تلفني يا ارتباطات ديگري با پسرها دارد و از اين جور مسائل. جلسه اول مي آيند. البته پدرمعمولاً نمي آيد چون سركار است. ما همان جلسه اول چهار چوب را عوض مي كنيم يعني برچسبي را كه به فرزند خانواده خورده ( مثلا اين كه تو بيماري و ...) بر مي داريم و مي گذاريم روي كل خانواده. مثالي كه معمولاً در چنين مواقعي براي آن خانواده مي زنم ، اين است كه شما مثل يك بدني هستيد كه اين بدن سرما خورده و علامتش از يك ناحيه است، مثلاً آبريزش بيني دارد، وقتي كه بيني آب ريزش دارد، نمي گوييم كه بايد بيني را جراحي كنيم؛ در واقع بيني اشكال ندارد، كل اين مجموعه اشكال دارد.فقط بيني بيماري را نشان مي دهد و علامتي است براي مشكل . بيان اين مطلب معمولاً به دختري كه مشكل خانواده را نشان مي دهد، خيلي كمك مي كند و تشويق مي شود كه درجلسات بعدي حضور يابد. در اين موارد معمولاً براي حل مشكلات خانواده مسووليتي به جوان مي دهيد؟ معمولاً نه، من اين كار را نمي كنم. فكر مي كنم اين مسئوليت به اندازه كافي به او داده شده واو هم اين مسئوليت را پذيرفته كه به اصطلاح بيمار خانواده بشود؛ يك قرباني كه حاضر شده خود را به عنوان شخص بيمار قرباني كند تا خانواده از مسائل دروني خود منحرف بشود. جنگ اصلي و مسئله اصلي بين پدر و مادر است. اگر اين دختر قرباني شدن را نپذيرد، اين پدرومادر با مسايل خودشان مواجه بشوند واين امر باعث نابساماني پدر و مادر مي شود و امنيت آنها را به خطر مي اندازد. معمولاً من سعي مي كنم كه فقط دختر را از اين مشكلات بيرون بكشم و اين پيغام را به او بدهم كه : " تو لازم نيست آن ها را ازمشكلات خودشان توسط مشكلات خودت منحرف كني . الان تواگر درس نمي خواني ، شايد به خاطر آن است كه مي خواهي به تو توجه كنند، ولي اين مسئله به تو و آينده ات صدمه مي زند. تو اگر واقعاً مي خواهي براي خودت زندگي كني ، درست را بخوان" بنابراين فردي در مقطع نوجواني يا جواني مي تواند با مراجعه به يك روانكاو، شرايط خود را تغيير دهد؟ بچه هر چه سنش پايين تر باشد، كمتر مي تواند خودش اين كار را انجام دهد؛ چون هنوز از نظر عاطفي به استقلال لازم نرسيده است. به نظر مي رسد كه در سنين پايين نقش پدر و مادر با تغييراتي كه درجوعاطفي خانواده بوجود مي آورند، براي كمك به كودك بسيار مهم است. اميد ما اين است كه اين كودك بتواند پدر و مادر خود را تشويق كند كه به صورت خانوادگي درجلسات روان درماني حاضر شوند.در اينجا گفتگوي ما، با دكتر مرادي تمام شد، چون وقت ما تمام شده بود. اما هر دو مي دانستيم كه حرفهاي مهمي در مورد رشد " خود" و " شخصيت" نوجوان و جوان مانده كه بايد در فرصتي ديگر به آنها بپردازيم . با سپاس از دكتر مرادي كه دراين گفتگو شركت كردند. راستي آيا دوست داريد از خودتان، مسائلتان، ناگفته ها ي درونتان با كسي صحبت كنيد؟ اگر مي خواهيد حرفي بزنيد يا بنويسيد، ما ميتوانيم شنونده وخواننده خوبي براي حرف هاي شما باشيم. www.birtak.com




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 441]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن