واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از آيين نكوداشت علياكبر لرني
خبرگزاري فارس: نماينده خانواده لرني در مراسم نكوداشت اين هنرمند فقيد گفت: علياكبر لرني يك گلايه و سه آرزو داشت كه تنها به يك آرزويش كه به خاكسپاري در قطعه هنرمندان بود، دست يافت.
به گزارش خبرنگار هنرهاي تجسمي فارس، مراسم نكوداشت «علياكبر لرني» هنرمند فقيد نقاشي قهوهخانهاي در خانه هنرمندان ايران برگزار شد.
* برپايي كارگاههاي آموزشي براي ماندگاري نقاشي قهوهخانهاي
«مجيد سرسنگي» مديرعامل خانه هنرمندان ايران در مراسم نكوداشت اين هنرمند گفت: اميدوارم روح اين پيرغلام اباعبدالله الحسين (ع) با شهداي كربلا محشور شود و خانوادهاش از فيوضات اين مرد كه آميخته با مذهب و دين بود، بهرهمند شوند.
وي تقارن نكوداشت اين هنرمند با ايام اربعين حسيني(ع) را زيبا دانست و گفت: شايد اين نشانه ديگري است كه اين مرد در دلش و با نقاليهايش نسبت به ائمه معصومين و به ويژه امام حسين (ع) ارادت داشت.
سرسنگي به پژوهشهاي خانه هنرمندان اشاره داشت و افزود: حركت بسيار خوبي در واحد پژوهش خانه هنرمندان ايران آغاز شده است كه طي آن از پيشكسوتان فرهنگ و هنر تقدير ميشود و اين باعث افتخار ماست كه به عنوان رهروانشان يادي از آنها كنيم.
سرسنگي در ادامه درگذشت هر هنرمندي را از دست رفتن بخشي از فرهنگ و هنر كشور دانست و گفت: درگذشت هر هنرمندي معمولي نيست زيرا آنها پارهاي از فرهنگ و هنر اين سرزمين هستند و با رفتنشان بخشي از اين فرهنگ و هنر از دست ميرود.
وي ابراز اميدواري كرد كه راه اين هنرمندان به واسطه حضور شاگردانشان تداوم يابد و غم و اندوه درگذشت اين هنرمند را بكاهد.
سرسنگي درباره علياكبر لرني هم گفت: علياكبر لرني سالهاي بسياري از عمرش را براي نقاشي قهوهخانهاي صرف كرد و آثارش امروز در بسياري از موزهها و گالريهاي ايران و جهان به نمايش درميآيد كه خود موجبات تعالي تمدن اسلامي را فراهم ميكند اما بايد در كنار برگزاري چنين بزرگداشتهايي، براي برپايي كارگاههاي آموزشي هم همت شود تا هنرشان توسعه يابد و اجازه ندهيم كه هنرشان فراموش شود چرا كه فراموش هنر آنها ضايعه بسيار سنگينتري است.
مديرعامل خانه هنرمندان ايران در بخش ديگري از سخنانش به تفاوت هنرهاي مدرن و سنتي اشاره كرد و گفت: امروزه متأسفانه تعبير غلطي در حوزه مدرنيسم ايجاد شده است كه باعث غفلت جدي نسبت به هنرهاي سنتي شده است، در حالي كه ما نميتوانيم همچون گذشته سردمدار هنرهاي جهاني باشيم بدون آن كه پيوند ميان هنرهاي سنتي با نسل معاصر را ايجاد كنيم كه قطعاً اين چنين اتفاقي از سوي هنرمندان و مديران فرهنگي بايد صورت بگيرد.
وي در خاتمه ابراز اميدواري كرد كه با برگزاري برنامههاي نكوداشت و برپايي كارگاههاي آموزشي براي انتقال تجربهها باعث شود كه اين پيوند ميان نسلهاي مختلف برقرار شود و راه استادان خيالينگار كه سالها قلم زدند و عمر پربركت خود را صرف اين هنر كردند مستدام بماند.
اجراي پردهخواني با حضور مرشد ميرزا علي كه موسيقي آن را سعيد اسماعيلي بر عهده داشت، بخش بعدي اين مراسم بود.
* نقاشان را تا زماني كه زندهاند، ياد كنيد
محمد فراهاني، آخرين نقاش خيالينگار كه در مراسم نكوداشت دوست و همراهش زندهياد «علياكبر لرني» حضور يافته بود، در سخنان كوتاهي گفت: ما نقاشها فقط بلديم نقاشي كنيم و كار ديگري از ما ساخته نيست. من خوشحالم كه امروز شما به خاطر علي آقا اينجا جمع شدهايد. من علي آقا را بيشتر در برنامههايي كه براي اجراي نقاشي قهوهخانهاي داشتيم، ميديدم. او قلم شيريني داشت، خوشاخلاق بود و با كسي كاري نداشت، سرش به كار خودش گرم بود.
فراهاني در ادامه گفت: دوست داشتم تا زماني كه اين هنرمندان زنده هستند، آنها را مورد توجه قرار دهيم و از آنها ياد كنيم كه البته من راضي هستم چرا كه حداقل در دورهاي كار ميكنيم كه به هنرمندان بيشتر رسيدگي ميشود و از آنها ياد ميكنند.
* علي لرني سه آرزو و يك گلايه داشت
«مسعود صميمي» داماد خانواده لرني به نمايندگي از خانواده آنها پشت تريبون ايستاد و درباره آرزوها و گلايههاي اين هنرمند فقيد سخن گفت.
صميمي در ابتدا اشارهاي به زندگي لرني داشت و گفت: علياكبر لرني در سال 1326 در محله سيدنصرالدين بازار تهران ديده به جهان گشود و از 12 سالگي با هنر نقاشي آشنا شد. حسين قوللر آغاسي در محله آنها كارگاه نقاشي داشت و نزد او به يادگيري نقاشي مشغول شد. بعد از حدود شش سال كه حسين قوللرآغاسي از دنيا رفت، لرني نزد محمد مدبر و عباس بلوكيفر به يادگيري نقاشي قهوهخانهاي ادامه داد. لرني در زندگي يك گلايه داشت و سه آرزو كه اولين آرزوي او اين بود كه مكاني را در اختيارش قرار دهند تا اين هنر نميرد و به جوانان علاقهمند آموزش دهد، خيلي تلاش شد اما متأسفانه اين آرزويش به ثمر نرسيد. آرزوي دوم او اين بود كه به زيارت امام حسين(ع) در كربلا مشرف شود و آن چه را در خيال و گفتار ديگران ترسيم كرده بود، در بينالحرمين بنشيند و با چشم خود از نزديك ببيند كه اين آرزوي او هم برآورده نشد؛ چرا كه هنرمند پشتيبان ندارد و تنها عشق است كه او را به ادامه كارش وا ميدارد. آرزوي سوم او اين بود كه بعد از مرگش در قطعه هنرمندان و در ميان همنوعانش به خاك سپرده شود كه به لطف مسئولان به آرزوي سوم خود رسيد و اما گلهاي كه داشت اين بود كه بسياري مواقع در گالريها و نمايشگاههاي هنري شاهد بود كه نام هنرمندان از دنيا رفته را پاي تابلوهايش ميگذاشتند تا به قيمت بالاتري فروش رود و اين موضوع او را آزار ميداد.
* مردان خيالينگار هرگز نميميرند
«هادي سيف» نويسنده و پژوهشگر هنري سخنران بعدي اين مراسم بود كه خاطراتش را از علياكبر لرني بر اساس آنچه در كتاب «سوته دلان نقاش» نوشته است، مرور كرد.
سيف چنين گفت: اول بار بود كه در قهوهخانه اكبر داوتگر در يك نيمروز ابري در گفتوگو ميان من، عباس و قهوهچي دل آيينه به ياد روزهاي خوش همدلي و همراهيها افتاده بودند و من براي اولين بار نام لرني را از زبان عباس بلوكيفر شنيدم. اكبر دواتگر اظهار دلتنگي ميكرد از فراق لرني و چه ستايشي از ذوق و خلاقيتش.
وي ادامه داد: سرانجام توفيق زيارتش را پيدا كردم به لطف بلوكيفر و او را ديدم با موهاي سپيد، چشمان معصوم، سخت آراسته، محجوب و كمحرف و بيادعا. در كنار استادش ميكوشيد با تكان دادن سر، حرفهايش را تأييد كند، مثال احترام شاگرد به استاد. بعدها او را ديدم با تابلوي زيباي شيخ صنعان و دختر ترسا كه سرشار از رنگ و نقش بود، انتظار داشتم در اين خلوت كه ميان من و او و بدون اغيار بود دم از هنر و خلاقيتش بزند و او همان بود كه در ديدار با بلوكيفر ديده بودم، كمحرف و بيادعا. گفت هر چه آموختهام از استادانم بوده است، از مدبر و بلوكيفر. لرني نقاش خوشذوق و با تجربهاي بود، چگونه هنوز دم از شاگردي ميزند من به اين باور رسيده بودم كه آن چه لرني در چنته دارد حاصل دخالتهاي استادش بلوكيفر است. حال آن كه راه به بيراهه ميبردم و او ذوق بيامان و خلاقيت بسيار داشت. او از نسل آخرين نقاشاني بود كه روش حفظ اداي دين مراتب استاد و شاگردي را پاس ميداشت.
اين پژوهشگر نقاشي قهوهخانهاي در ادامه گفت: در فرهنگسراي نياوران توفيق يافتم كه رابطه صميميتري با لرني پيدا كنم و او را بيشتر بشناسم. رفتار و منش لرني من را مجذوب خود كرده بود و روزي رسيد كه دليل اين سكوت و خضوع را دريافتم، در باغ نياوران نقاش دلشكسته را ديدم كه ميگريست ميگفت: «رفاقت من و عباس آقا بلوكيفر سببساز اين باور غلط شده بود كه سر سوزن ذوق و خلاقيت من حاصل دخالتها و دست بردن استادم بر تابلوهايم است اما آثار من حاصل سليقه خاص من است، حاشا كه نقشها و رنگهاي مرا استادم سر سوزن دخالتي داشته باشد.» حق با لرني بود، او نقاش مردمي بود و سليقه مردم را داشت، كاربرد هر رنگ را ميشناخت و با احساس رنگهايش را به كار ميگرفت.
هادي سيف به ياد همه نقاشان قهوهخانهاي كه در قيد حيات نيستند، گفت: در طول ساليان دراز ياران نقاش ما مونس خاك شدند، چه ناشناس و ناسپاس. اكنون در تابلو نقاشان قهوهخانهاي كه نگاه ميكنم نقاشان خيالينگار به جز محمد فراهاني كه خداوند به او طول عمر دهد، همه رفتهاند و من از خود ميپرسم كه چرا كوتاهي كردم و در زمان زنده بودن لرني تلاش نكردم كه هنرش را به رخش بكشم و بعد از اين وقايع ما چه مسئوليتي درباره اين ميراث زنده هنر مردمي داريم، آيا با رفتن هنرمندان، اين ميراث نيز خواهد مرد؟ من كه باور ندارم چرا كه عشق با مرگ و فراموشي غريبه است، مردان مردستان خيالينگار هرگز نميميرند.
انتهاي پيام/ي
جمعه|ا|23|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]