واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: داستان بازارهركس پول ندارد بميرد!
جان مك ميلانترجمه و تنظيم: مهدي نصرتيرامبراند نه تنها در نقاشي خلاق و نوآور بود، بلكه در تجارت نيز اين گونه بود. او به ايجاد يك بازار هنري تمام عيار در آمستردام قرن هفدهم كمك كرد.
يك متخصص تاريخ هنر به نام آلپر چنين نقل ميكند: «دلمشغوليهاي رامبراند در مورد زيروبمهاي سيستم بازار، در زندگي و آثار وي نمود پيدا كرده بود.» پيش از وي هنرمندان عاملان آزاد محسوب نميشدند، بلكه وابسته به حاميان و ولي نعمتهاي پولدار و قدرتمند بودند. رامبراند مصمم بود كه به اين سيستم بندهنوازي پايان دهد و بازاري را ايجاد كند كه متكي به طيفي از خريداران آثار هنري باشد. بخشي از هدف وي اين بود كه آثار خود را با قيمت بالاتري بفروشد، اما در عين حال وي متوجه بود كه بازار رقابتي، استقلال هنري بيشتري را براي وي به همراه خواهد آورد، نسبت به حالتي كه تنها متكي به تعداد معدودي حامي مالي باشد. به گفته آلپر «رامبراند از بازار استفاده ميكرد تا احترام و عزت را به هنر اضافه كند.»
حدود يك قرن بعد آهنگسازان در آلمان كه براي مدتهاي طولاني جزو كاركنان اشراف حامي هنر بودند، تمايل پيدا كردند كه به جاي كار براي اين حاميان براي بازار آزاد كار كنند. به عنوان كارمند، آنها آنچه را كه مقرر ميشد مينوشتند و قطعاتي كه ميساختند نيز متعلق به خودشان نبود، بلكه به اربابها تعلق داشت. هاندل و تلمان به صراحت تنفر خود را از اين كه محدود به هوا و هوس كارفرمايان خود باشند، ابراز ميكردند و همانها بودند كه راه را براي موتسارت و آهنگسازان بعدي هموار كردند تا بتوانند به طور آزادانه كار كنند. در نامهاي كه موتسارت در سال 1781 به پدر خود نوشته است، علاقه وي به كسب سود به طور اغراقآميزي بيان شده است: «باور كن تنها هدف من اين است كه تا آنجا كه ميتوانم پول دربيارم كه بعد از سلامتي بهترين چيزي است كه ميتوان داشت.» او با فروش قطعههاي خود به ناشران نتهاي موسيقي، تدريس موسيقي و دريافت حق اجرت از اجراي كارهايش در كنسرتهاي عمومي همانند يك كارآفرين در بازار كسب درآمد و زندگي ميكرد. جامعهشناسي به نام هوارد گراندر در اين باره ميگويد: «بهاين طريق موتسارت توانست بنايي را براي استقلال و خودشكوفايي هنرمندان ايجاد كند.» موتسارت بازار را به عنوان عاملي ميديد كه موجب آزادي خلاقانه وي ميشود.
وقتي به رشد مكانيسمهاي جديد بازار مينگريم، جنبه كليدي همه انواع بازارها را ميتوانيم تشخيص بدهيم: با منتفع شدن همزمان خريدار و فروشنده، هر معاملهاي ايجاد ارزش ميكند. (از آنجا كه هريك از طرفين ميتواند معامله را وتو كند، معامله در صورتي انجام ميشود كه از ديد طرفين، انجام معامله نسبت به عدم معامله به نفع هر دو طرف باشد.) بنابراين خريد و فروش نوعي از آفرينش است. در معامله كردن منافعي وجود دارد و مردم براي تحقق بخشيدن به اين منافع سرسخت و كوشا هستند.
از بازارهاي مالي گرفته تا بازار آثار هنري، از حراجهاي آنلاين ايبي تا تجارت در اردوگاه آوارگان رواندايي، بازارهاي جديد پيوسته به صورت از پايين به بالا در حال ساخته شدن بودهاند. كارآفرينان بهصورت خستگيناپذير به دنبال راههاي بهتر براي انجام معاملات هستند و بخشي از طراحان بازار را تشكيل ميدهند.
اما تنها كارآفرينان نيستند كه به عنوان طراحان بازار فعاليت ميكنند. بخشي از طراحي بازار نيز به صورت از بالا به پايين انجام ميشود كه در آن دولتها رهبري را به عهده ميگيرند- كه گاهي همانطور كه در آينده خواهيم ديد، اين كار را تحتفشار رايدهندگان خود انجام ميدهند.
در انتهاي قرن بيستم شيوع وحشتناك بيماري ايدز قاره آفريقا را به كام خود فرو برد. از ميان 33ميليون مبتلا به بيماري ايدز در سراسر دنيا تا سال 2000، حدود 23ميليون در آفريقا بودند. ايدز روزانه 5500 نفر در آفريقا تلفات ميگرفت. دنيا تا پيش از اين چنين نرخ مرگومير بالايي را در ميان جوانان نديده بود. در اين سطح از ريسك، در برخي كشورهاي آفريقايي پيشبيني ميشد كه نيمي از پسران پانزده ساله به دليل ابتلا به بيماري ايدز بميرند.
در همان زمان داروهاي ضدويروس با موفقيت توانستند با ايدز مقابله كنند. نرخ مرگومير در آمريكا در خلال سالهاي 1996 تا 1998 حدود 70درصد كاهش پيدا كرد. اما اين موفقيتها عمدتا در آمريكاي شمالي و اروپاي غربي بود. قيمت اين داروها براي مصرف يك سال بين 10هزار تا 15هزار دلار بود كه اين رقم براي بيشتر قربانيان اين بيماري در سطح دنيا غيرقابلتحمل بود. كوفي عنان، دبيركل وقت سازمان ملل در سال 2000 اعلام كرد: «برخي فكر ميكنند چون داروهاي بهتري كشف شدهاند، وضعيت بحراني ايدز برطرف شده است، دريغا كه اين گونه نيست.» براي بيشتر مردم درگير ايدز، تامين هزينه رژيم يك ساله اين داروها «همانند زندگي در يك كهكشان ديگر است.»
قيمت داروها حدود ده برابر هزينه توليد كارخانهاي آنها بود كه منعكسكننده حق انحصاري اختراع شركتها بود. دكتر جيمز اربينسكي، رييس سازمان پزشكان بدون مرز، ميگفت: «فقرا داراي قدرت مصرفكننده نيستند، از اين رو بازار آنها را تنها گذاشته است. من از اين منطق خسته شدهام كه ميگويد «هركس كه پول ندارد، بميرد.»
با هر استانداردي از انسانيت، بازار جهاني داروسازي در آن مقطع غيرسالم و غيركارآ بود. اين وضعيت به ما بدترين ناكارآيي بازار را نشان ميداد. در عين حال كه نشاندهنده بهترين كارآيي بازار نيز بود؛ زيرا اين انگيزههاي بازاري بود كه باعث ايجاد و اختراع داروهاي شگفتانگيز و نجاتبخش شد.
قيمت بالاي داروهاي ايدز تنها دليل هشدار و خطر نبود، بلكه نشانههاي نگرانكننده ديگري نيز وجود داشت. تحقيقات بسيار اندكي در مورد بيماريهاي خطرناكي مانند مالاريا و بيماري خواب انجام ميشد كه سالانه ميليونها انسان را در كشورهاي فقير ميكشت. در عين حال هزينههاي هنگفتي براي مبارزه با تاسي يا ناتواني جنسي انجام ميگرفت. حتي نيازهاي حيوانات خانگي نيز ناديده گرفته نميشد: يك شركت، براي سگهايي كه دچار تشويش ناشي از متاركه ميشدند، داروي ضدافسردگي درست كرده بود!
نوسازي بازار دارو به صورت قدم به قدم شروع شد. برخلاف ساير نوآوريهاي بازار كه تا پيش از اين ديديم، طراحي مجدد اين بازار تحتفشار افكار عمومي انجام شد. در هفتههاي آينده بيشتر به اين موضوع خواهيم پرداخت.
شنبه|ا|3|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]