واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - سید علی میرفتاح اوایل انقلاب که کمیتهها جلوی ماشینها را میگرفتند و سؤال و جواب میکردند، همان ایام لطیفهای درآمده بود که میگفتند راننده تاکسی بخت برگشتهای از سر ناآگاهی چند خطاکار اخلاقی را سوار کرده بود. توی راه از صحبتها فهمیده بود که اینها همه خلافکارند و قصد دارند که بیعفتی کنند و دست به کارهای بیناموسی بزنند. بعد که کمیته جلویشان را گرفته بود هر کدام زبان به دروغ و فریب باز کرده بود و خود را عابد و زاهد و مسلمان جا زده بود. راننده سادهدل که نمیتوانست حرفهای ده دقیقه قبل و حالا در برابر محتسب را هضم کند، معصومانه رو به برادر کمیتهای کرده بود و گفته بود: «لابد فلانی منم؟» سالهاست که به کرات اتفاقاتی میافتد و دستاندرکاران اظهار نظرهایی میکنند و حرفهایی میزنند که این فرمایش راننده تاکسی به خاطرم میآید که: «پس لابد فلانی ماییم؟» قصد جسارت ندارم، اما در مملکت ما یک استعداد عجیبی وجود دارد که تا تقی به توقی میخورد، هر کس خود را منزه جلوه میدهد و گناه را فیالفور به گردن دیگری میاندازد. همیشه خدا هم مناسبات طوری است که دست آخر کاسه کوزهها سر بیچارهای میشکند که دیوارش از همه کوتاهتر است و توانایی گریز به جلویش از همه کمتر. امروز (شما بخوانید دیروز) که روزنامهها را خواندم، دیدم که همه بزرگان و دستاندرکاران از وضعیت بازداشتگاهها گلایه کردهاند و سفارش به رافت و مرحمت اسلامی فرمودهاند و گروههای تحقیق و تفحص گذاشتهاند و اولتیماتوم معلوم کردهاند که گویی تازه از سفر آمدهاند و نبودهاند و هیچ نمیدانند و نمیدانستند که مملکت چه خبر بوده و کی چه کرده و کی چه گفته. گویی صدای سازی که چهل روز پیش شروع به نواختنش کردند حالا دارد به گوش میرسد، اما آنقدر به سرعت همه دارند خود را منزه نشان میدهند که گویی همه تقصیرها به گردن عناصری «چیچینما» است که از نام و اعتبار و منصب خود سوء استفاده کردهاند و بیخودی دستشان خط خورده و کاری که نباید میکردند را کردهاند. میبینید که باز قضیه همان ایست و بازرسیهای اول انقلاب است و همان راننده سادهدلی که معصومانه گناه دیگران را به گردن میگیرد. اینکه شاعر فرموده که «گناه دگری بر تو نخواهند نوشت»، اشتباه فرموده و از اتفاق اینجا به آسانی و با مهارت، وزر و وبال خود را به گردن تو میاندازند. «که گناه دگری بر توبخواهند نوشت.» یک مثال بیادبانه دیگر بزنم. توی مجلسی گفتند که صدای پلید و تعفنی پلیدتر برخاست. همه برگشتند و بینواترین فرد حاضر را ملامتبار نگاه کردند و به زبان بیزبانی گفتند که شرم بر تو باد که این چه حرکت است در این مقام شریف و. . . طرف، مثل ما دستش از همه جا کوتاه بود و میدانست که توی این بلبشو هرگز قادر نخواهد بود که حرفش را به کرسی بنشاند. برای همین متواضعانه سر بلند کرد و گفت که «خدا را شکر لااقل پیش دو نفر روسفیدم.» پرسیدند «دو نفر کیست؟» گفت: «یکی خودم و دیگری آن که این بیادبی را کرده و حالا منکر شده.» شرمآور است که برای توضیح اتفاقات مهم از مثالهای زیر دست و پا ریخته استفاده میکنم، ولی باور بفرمایید که همه این لطیفهها متضمن حقایقی است که به ما میفهماند که اگر چه نه همه، اما بسیاری از ما باید رو سفید باشیم که در این میان هیچ خطایی مرتکب نشدیم و هیچ منکری از ما صادر نشد. این روسفیدی پیشکش، تا ببینیم در دادگاه عدل الهی و در آن وادی که مو از ماست بیرون میکشند و خیر و شر را به ذره و مثقال میسنجند، چه کسانی روسفیدند و چه کسانی روسیاه. این اتفاقات همه غربالی است که مردم زیر و رو شوند و ریز و درشتها در هم بیامیزند و بعد از هم منفک شوند تا در نهایت سیه روی شود هر که در او غش باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 295]