واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - سیدعلیمیرفتاح «ای عجب، دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول؟» گیرم که توی این دنیا و دراین شلوغی و ازدحام کسی به حسابتان رسیدگی نکرد؛ آخرت که هست. بازخواست و سؤال و جواب که هست. روز داوری که هست. نکند به قول خواجه «گوییا باور نمیدارید روز داوری...؟» نکند که پاک یادتان رفته که مرگی هست و قبری هست و نکیر و منکری هست و قیامتی هست و بهشت و جهنمی؟ سوار اسب چوبی شدن حق است و مردن حق است و قیامت حق. روزگار جوانی یادم هست که پیش شیخی میرفتیم که از اخلاق میگفت و از حسن و قبح افعال و از معاد روز قیامت. میگفت، داستانی میگفت، که کافر و مسلمانی با هم بحث میکردند بر سر اینکه پس از مرگ آیا دنیایی هست و سؤال و جوابی و ثواب و عقابی؟ مسلمان فربه بود و داد قیامت سر میداد و کافر نحیف بود و چون نی قلیان بود و میگفت «که دیده؟ که شنیده؟» دست آخر که پای استدلال هر دو طرف در گل بماند کافر گفت و چه حکیمانه گفت: «تنها همین فکر مدام مرگ و نیستی و قبر -یعنی همینها که میبینم- خواب و خوراک را از من ربوده و به این روزم درآورده که مبینی، در عجبم از تو که تازه معتقدی که علاوه بر این مرگ و قبر و مور و ملخ، تازه نکیر و منکری هم میآیند و جهنمیهم هست و مار غاشیه و نار هامیه و... با این همه از چه رو این همه فربهی؟ نمیترسی؟ خوف نمیکنی؟ از این همه عذاب در هراس نمیافتی؟ ...» راست میگفت شیخ بزرگوار ما که بیاستثنا مخاطب سخنان حکیمانه آن کافریم و گویی جز به لسان، هیچ اندیشهای از اعمال بدمان نیست که گریبانمان را بگیرد. ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها. . . سالها پیش فیلم دالان سبز فرانک دارابونت را دیدم. لابد شما هم دیدهاید. توی فیلم صحنهای هست که محال است از یادم برود. از یاد شما هم بعید است که رفته باشد: قبل از اینکه بخواهند جان کافی را اعدام کنند، پلیسی که تام هنکس نقشش را بازی میکند، رو به زندانیاش میکند و میگوید که «من چطور تو را در حالی که میدانم بیگناهی، به کام مرگ بفرستم، توی دنیای دیگر جواب مسیح را چه بدهم؟ توی چشمش نگاه بکنم و بگویم که این شغلم بود که باید بیگناهان را روی صندلی الکتریکی مینشاندم؟ آیا مسیح از من خواهد پذیرفت؟...» بر این منوال آیا من و تو هم فکر کردهایم که روز قیامت، در برابر پیامبرمان، چه پاسخ دهیم؟ میگویی که شغلم ایجاب میکرد که زیاده روی کنم و به جای کلاه، سر ببرم؟ من که نمیدانم. توی یکی دو روز پیش از قول بزرگان و زعما شنیدم که بعضی از مأمورین زیادهروی کردهاند و کاری که نباید را مرتکب شدهاند. لابد هر دستگاهی برای خودش نظامی دارد که به کار همه رسیدگی میکند. نمیدانم که چطور عمل میکنند و چطور پاداش عمل هر کس را میپردازند، اما میدانم که آخرتی هست و فرشته عدالتی که مو از ماست میکشد... آیا کسی قادر خواهد بود که در چشمان پیامبر رحمت نگاه کند و بگوید «المأمور معذور»؟ چه کسی گفته که مامور معذور است؟آیا به همین سادگی است که هر کس زیر دستت رسید توی سرش بکوبی و سیاه و کبودش کنی؟ من که نگفتم، خود بزرگان نگران شدند که کار از سیاه و کبودی گذشته. فرموده است که «ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسؤولا» دستهایی که زدهاند، چشمهایی که دیدهاند، دهانهایی که باز شده و ناسزا گفتهاند، پاهایی که لگد زدهاند... قیامتی هست که اینها همه به سخن خواهند آمد و ما را شرمسار پیامبر و امامانمان میکنند. الا ما رحم ربی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 281]