واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - بررسی نهضت امیرکربلا بر این دو پایة شهود و درک یا «وحی و عقل» استوار است. حسین بن علی (سلام الله علیه) نهضت کربلا را با امامت خود و با حمایت پیروان راستگویش تشکیل داد . خودش از وحی الهی کمک می گرفت و اصحاب او از عقل راستین مدد میگرفتند. در قبال این نهضت الهی کربلا، دستگاه اَموی بود که هم رهبری دستگاه را شیطنت به عهده داشت، و هم پیروی اَمویان را شیاطین به عهده گرفتند. پس یک طرف خروج و طُغیان و تمرّد و تَنمّر بود به رهبری شیطان؛ یک طرف نهضت الهی بود به وسیلة امام معصوم و پیروان راستین او که امامت و رهبری و پیروی را عقل و وحی به عهده داشتند. ما هر اندازه در جریان خود سیّدالشهداء (ع) بحث کنیم وقتی حقّ روشن بشود، مقابلش که باطل است واضح خواهد شد. وقتی عقل روشن بشود، مقابلش که جهل علمی یا جهالت عملی است روشن خواهد شد بنابراین حسین بن علی (ع) نهضتِ الهی کربلا را با وحی و پیروان آن حضرت با عقل اداره کردند. ... سالار شهیدان یک سخنرانیهای عمومی داشت که این سخنرانی را گاهی در مدینه، گاهی در مکّه، گاهی در بین راه مدینه و مکّه، گاهی در بین راه مکّه و کربلا، گاهی در خود کربلا ایراد می فرمود. مضمون این سخنرانیهای مشترک این است که به مردم و به جامعة آن روز خطاب کرد و فرمود: مگر نمی بینید که حقّ عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی شود؟ مگر رسالت انسان را در احقاق حقّ و اِبطال باطل نمی دانید؟ مگر نشنیدید که رسول گرامی فرموده است: اگر ملّتی ستمی را ببیند و دست ستمکار را کوتاه نکند، با خود ستمکار محشور می شود و با هم به دوزخ می افتند. اینها را نشنیده اید؟ همه شنیده بودند و دیده بودند و از برنامه های رسمی حکومت اَموی با خبر بودند لکن حسین بن علی به استناد آن وحی و رسالت و مأموریتی که ذات أقدس إله به عهدة اولیای معصوم خود گذاشت، خود را موظّف دید که این حقّ را احیاء کند. در قرآن کریم خدا برای خود خلیفه ای در زمین معیّن کرده است البتّه جریان خلافت انسان با خلافتهای عادی فرق دارد. خلافت های عادی برای آن است که وقتی شخص غائب بود و در دسترس مردم نبود یا مردم در دسترس او نبودند خلیفة او و جانشین او کار او را انجام بدهد. خدای سبحان خلیفه به این معنا ندارد زیرا خودش حیّ ای است لا یَمُوت، هُوَ الحَیُّ الَّذِی لا یَمُوت(1). و خودش همه جا حاضر است، هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ مَا کُنْتُمْ (2). و در قیامت هم به همة ما اعلام می کند: مَا کُنّا غائِبِینْ (3). ما هرگز غائب نبودیم و برابر آنچه در سورة یونس آمده است هر کاری را که ما انجام می دهیم در مشهد و مرآء و منظر اوست که فرمود : إلا کُنّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إذْا کُنْتُمْ تُفِیضُونَ فِیه(4). و در آغاز رسالت رسولش هم به همگان فرمود و فهماند: ألَمْ یَعْلَمْ بِأنَّ اللهِ یَری(5). آیا انسان نمی داند که خدا او را می بیند؟ هر جا باشد در مشهد و منظر خداست. پس خدا نیازی به خلیفه ندارد، آنطوری که دیگران محتاجند؛ نه مرگی دارد، نه غیبتی دارد، نه ضعف و عجزی دارد، نه عِلل و عوامل دیگری در آن حضرت راه دارد. خلیفة خدا یعنی مظهر خدا، یعنی نمایندة خدا، یعنی کسی که حرف خدا را درک می کند و حرف خدا را عمل می کند و حرف خدا را اجراء می کند . خدای سبحان که برای خود خلیفه معیّن کرده است، گرچه به عموم انسانها دستور داد که مأموریت شما آباد کردن زمین است ولی برای اولیای خاص یک رسالت مخصوصی طرح کرد و آن این است که گذشته از آباد کردن ظاهری، شما زمین را و جهان را باید با عدل و داد و علم و عقل آباد کنید. در قرآن، در سورة مبارکة هود رسالت همة ما انسانها را آباد کردن زمین قرار داد و فرمود : وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا (6). یعنی خدا به شما مأموریت داده است که شما زمین را آباد بکنید... بنابراین برنامة اصلی ما استعمار است . «استعمار» یعنی خدای سبحان از ما طلب کرده است که زمین را به سود خود آباد بکنیم. آن استعمار مذموم آن است که دیگران ما را وادار کنند که به سود آنها زمین را آباد بکنیم. آباد کردن زمین به سود دیگران می شود استعمار باطل، آباد کردن زمین به سود خودمان می شود استعمار حقّ. وجود مبارک أبی عبد الله دو رسالت و دو مأموریت داشت، ما یک مأموریت. مأموریتی که به عهدة ماست برابر سورة مبارکة هود آن است، خدا ما را استعمار کرد که به عرضتان رسید امّا آنچه را که به عهدة اولیای الهی است آن است که زمین را به جای یک زیست محیطی عادی به صورت یک بیت مَعمور در بیاورند. یعنی عدل مُمثّل کنند، حقّ مُمثّل کنند، جهل زدائی کنند، جهالت روبی کنند و مانند آن . سالار شهیدان به استناد آن وحی الهی فرمود: مگر نمی بینید که حقّ عمل نمی شود و از باطل گریزان نیستند و مگر نشنیده اید که رسول گرامی (ص) فرمود: اگر ملّتی قیام نکند و جلوی ظلم ظالم را نگیرد، با خود آن ظالم یک جا به جهنّم می رود! این کار هزینه دارد؛ هزینه این کار این است که شما مشتاق لقای دوست باشید. این کار بدون هزینه نخواهد بود. «شهادت» اوّلین هزینه اوست و در شهید شدن لقای محبوب نهادینه شده است. فَالْیَرغَبِ المُؤمِنُ فِی لِقآءِ اللهِ حَقّاً . بعد از اینکه فرمود: مگر نمی بینید که حقّ لا یُعْمَلُ بِه، و باطل لا یُتَنهی عَنْه ؛ فرمود : فَالْیَرْغَبِ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ اللهِ حَقّاً (7). در مرگ، دربارة لقاء خدا، دربارة شهادت شما مشتاقانه حرکت کنید که هزینة این کار عبارت از آن است... پیروان سالار شهیدان عاقلانه فکر می کردند. عقل می گوید: انسان یا باید خود اهل راه باشد، یا از راه بَلد مدد بگیرد. عقل می گوید: وقتی وحی الهی نصیب خود ما نشد باید از کسانی که از علوم وَحیانی برخوردارند کمک بگیریم. پس آنچه را که در نهضت کربلا اصحاب حضرت انجام داده اند روی علوم عقلی بود، آنچه را که خود سالار شهیدان انجام داده است روی علوم وَحیانی بود. مجموع وحی و عقل کربلا را جلوة مبارزة علیه ستم کرد. حضرت و اصحاب حرکت کردند تا زمین را به صورت بیت مَعمور در بیاورند و اگر موقّتاً اثری نکرد، در دراز مدّت آثار خودش را انجام داده است و می دهد... ..................... (1) فرقان / 58 (2) حدید / 4 (3) اعراف / 7 (4) یونس / 61 (5) علق / 14 (6) هود / 61 (7) بحارالأنوار/ ج78/ ص116 و 117 * آمل. محرم 1425 هجری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 461]