واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - کامران فانی/ عضویت پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی امروزه میتوان بسیاری چیزها را در تاریخ آن دانست و شناخت. تمام تاریخ فلسفه از قرون وسطی تا قرن بیستم مجموعهای از نقل آرای حکما و فلاسفه بودهاند. مسئله اصلی بسط اندیشه است که روح زمانه را منعکس میکند. ربط و ضبط اندیشه و فراز و فرود آن نیاز داشت که نگاه انسان به گذشته عوض شود و مفهوم پیشرفت و ترقی را بپذیرد. در گذشته معتقد بودند که «مدینه فاضله» اثر طلایی گذشتگان است ولی در قرن 15 و 16 آنچه عصر طلایی نامیده میشود آینده است، و بالطبع هر چیز نویی بهتر از کهنه است.امیل بریه دقیقا معتقد بود که تاریخ فلسفه جزء لوازم شناخت فلسفه است و در مقدمه کتابش مفصلا لزوم تاریخ فلسفه و وظیفه آن را بیان میکند. او برای تاریخ فلسفه سه هدف اصلی قایل است. اول اینکه منشاء فلسفه کجاست و حدود زمانی و مکانی آن کجا قرار دارد؟ هدف دوم اینکه بدانیم فرق فلسفه با علوم و فنون عقلی در چیست و چه چیز آن را متمایز از دیگر فرایندهای فکری انسان میکند؟ و سوال آخر اینکه آیا فلسفه از تطور و تکامل منظمی برخوردار بوده است یا نه؟ بریه اولین موارد را از وظایف اصلی هر مورخ فلسفه میداند و خود معتقد است که در این کتاب به هر سه موضوع نظر داشته است. در پاسخ سوال اول، او نه تنها یونان را منشاء فلسفه نمیداند بلکه شرق را به عنوان خاستگاه اصلی آن معرفی میکند بهخصوص مصر، بینالنهرین و ایران. او معتقد است که یونانیان کمتر به کشف فلسفه و بیشتر به شرح و توضیح آن پرداختهاند. بریه در توضیح هدف دوم بیان میدارد که در گذشته فلسفه شامل تمام تفکرات انسان و همه علوم حتی شعر و هنر بود، اما فلسفه حقیقی تنها زمانی وجود خواهد داشت که حاوی تفکر مستدل و روحی انتقادی باشد. امیل بریه تاکید دارد که تفاوت فلسفه و تفکر دینی و علمی در روح انتقادی فلسفه نهفته است. در حقیقت به عقیده او علم باید با تکنولوژی اثبات شود و زمانی که به واسطه همین روش امری را پذیرفت روحیه انتقادی را به کناری مینهد.در پاسخ به سوال سوم ابتدا باید از خود بپرسیم که آیا ما در قرن بیستم از نظر بیان مطالب فلسفی متکاملتر از گذشته هستیم یا نه؟ بریه معتقد است که فلسفه باید گذشتن از این فراز و فرود را نشان دهد. هر فلسفهای بخشی از حقیقت را دربر دارد و سیر دیالکتیکی خاص خود را طی میکند. در واقع هدف اصلی بریه در نوشتن چنین تاریخ فلسفهای نشاندادن این سیر فلسفه است.درمورد بریه من اعتقاد دارم که بعضی از آثار دیگر او خیلی مهمتر هستند. تاریخ فلسفه بریه یک تاریخ عمومی و همان زندگینامه نویسی در فلسفه است. بریه در کتاب تاریخ فلسفه خود صحبتی از فلسفه شرق به میان نیاورده و حتی در مورد فلسفه غرب هم که وی از آن سخن گفته است ، در جای جای نوشته و کتابش فلسفه بیزانس حس میشود. کتاب دیگر او درباره فلسفه رواقیون بسیار سودمند است و میتوان گفت مقدمهای است مناسب برای شناختن فلسفه رواقی که البته هنوز ترجمه نشده باقی مانده است، گرچه ترجمه جناب سعادت غبطهانگیز است اما بهتر بود ایشان کوشش خود را در مسیر ترجمه آثار دیگر بریه صرف میکردند. بنده در دوران جوانی کتاب میکل آنژ اثر رومن رولان را به ترجمه جذاب ایشان خواندهام و البته ترجمه تاریخ فلسفه کاپلستون ایشان هم به یادماندنی است. اما جناب آقای سعادت در امر ترجمه شیوه متعادلی دارد آنچنان که علیرغم استفاده از همه اصطلاحات فلسفی، خواننده احساس غرابت با متن نمیکند، چه در مورد واژگان و چه ساختار کلام. در ترجمه ایشان هیچ اصطلاح خودساختهای نیست و در انتخاب واژگان ذوق بسیار خوبی دارند و مجموعه ساختار جملات و نحو کلام هم در کمال شیوایی و روانی است. حرف آخر من راجع به اسپینوزا است. فصل مربوط به او در این کتاب حدود 25 صفحه است. آقای سعادت با ترجمه خود اسپینوزا و کتاب اخلاقش را به روشنی به خواننده میشناساند و نشان میدهد که اسپینوزا در مورد روش فراتر از دکارت میرود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 359]