واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نامه سرگشاده سهيل كريمي به سران سه قوه
خبرگزاري فارس: سهيل كريمي در نامهاي به سران سه قوه نوشت: آقايان قانونگذار و قانونپرداز! چرا در همه اين سالها، يك نفر از مأموران شما از چرايي تشكيل يك چنين نهادي و خروجي آن تحقيق نكرد؟ مگر فرهنگ اين بلاد بيصاحب است.
به گزارش خبرگزاري فارس ، «سهيل كريمي» مستندساز با انتشار نامهاي سرگشاده به سه مسئولين سه قوه كشور با عنوان «آقايان روساي قوا! اين اسب چوبين تروا را به آتش بكشيد» از سران قوا خواست تا عملكرد خانه سينما را در طول اين سالها مورد بررسي قرار دهند. متن كامل نامه كه در اختيار خبرگزاري فارس قرار گرفته است، به شرح ذيل است.
* آقايان رؤساي قوا! اين اسب چوبين تروا را به آتش بكشيد
حضرت آيتالله آملي لاريجاني، آقاي دكتر محمود احمدينژاد، جناب دكتر علي لاريجاني، حضرات رؤساي قواي سهگانه جمهوري اسلامي! روي سخنام با شماست. شمايي كه بازوان اجرا و تفسير و تأييد قوانين اين كشوريد. هر چند كه خود را در مقامي نميبينم كه بخواهم خطاب به عاليجناباني چون شما نامه سرگشاده بنويسم، ولي چه كنم كه بيشه وسيع و پر ابّهت فرهنگ و تمدن اين مرز و بوم، كُنام كفتاران و كركساني شده كه دانسته و خواسته، هر كدام به سهم خود، بخشي از پاره تن اين تمدن الهي و ديرپا را به نيش ميكشند. قصدم اين نيست كه در اين سياهه، كلّي گويي كرده و بگويم و بگريزم. بلكه به دنبال ريشههاي اين درندگيام تا شايد لااقل تكليف خودم روشن شود.
آقاي دكتر لاريجاني، رياست محترم مجلس شوراي اسلامي! شمايي كه آينهدار سراي تصويب قوانين و مقرّرات اين مرز و بومايد،جناب دكتر احمدينژاد، مقام محترم رياست جمهوري اسلامي ايران! شمايي كه پرچمدار اجراي قوانين مصوّب در سراي بهارستانايد و حضرت آيةالله آملي لاريجاني، كرسيدار محترم قوّهي قضائيه و قاضيالقضاة امّالقراي جهان اسلام، عزيزاني كه بر سرير سياست و كيسات و فرهنگ ايران عزيز تكيه زدهايد، اين روزها از غائله حساب شده خانه به اصطلاح سينماي ايران چيزي شنيدهايد؟! آيا برايتان مهمّ است كه بدانيد «خانه سينما» بر چه مبنا و اصولي پيريزي شده است؟! آيا اصلاً ميدانيد اين «خانه» از پايبست ويران است؟! بنده نه حقوقدانم و نه وكيل اين نهاد و آن ارگان كه بخواهم موضوع را از جوانب حقوقي و قضايي بررسي كنم. من يكي از اعضاء كوچك و مدّعي خردهپاي هنر و فرهنگ اين وادي ام. يك روزنامهنگار و يك مستندساز. و از همين روست كه به اقتضاي شغل مقدّسام، بر خود واجب ميدانم كه از چند و چون وقايع اتّفاقيه سر در آورم. لذا با يك حساب سرانگشتي به موضوعي پيميبرم كه اصلاً پيچيده نيست. و كلّاً قابل حلّ است.از طرفي وقتي به مصوّبات و پيگيريهاي شما و اسلافتان در سمتهاي زودگذر پيشگفته نگاه ميكنم، متوجّه ميشوم در اين مملكت چنانچه كسي قصد فعّاليّت سياسي داشته باشد، به وزارت فخيمه كشور مراجعه ميكند. آنكه به دنبال راهاندازي يك نهاد فرهنگي است، به شوراي فرهنگ عمومي يا هيأت نظارت بر مراكز فرهنگي دخيل ميبندد و... و امّا چه ميشود كه «خانه سينما» مجوّز فعّاليت خود را از اداره ثبت شركتها ميگيرد؟! يعني يك نهاد دهان پركني چون اين خانه كژنهاد، حوزه مسؤوليّتش به قدر يك «مرغ داري» است؟! يا آناني كه خيلي پيشها بر اريكه عروس فرهنگ اين كشور لميده بودند و مؤسس اين خانه لانه گونه و مولود نامشروع بودند، رانت موقعيت دولتي خود را در معاونت سينمايي وقت خوردند تا به وقتش آبي را گلآلود كنند و ماهي خود بر تور زنند؟
آقايان قانونگذار و قانونپرداز! چرا در همه اين سالها، يك نفر از مأموران شما از چرايي تشكيل يك چنين نهادي و خروجي آن تحقيق نكرد؟ مگر فرهنگ اين بلاد بيصاحب است كه اينطور به حال خود رها ميشود تا هر كه هر چه خواست سر آن بياورد؟ چرا همينك كه معاونتي در وزراتخانهاي و حتّي خود آن وزارتخانه در تمام اين دو سال گذشته، همّتش را مصروف اين ميكند كه ابهامات قانوني برطرف شود، صدايي از آنجاها كه بايد، شنيده نميشود، تا امروز سامع زوزهي گرگان و شغالان اين سو و آن سوي مرزها نباشيم؟! چرا يكي نيست كه بگويد دليل به آب و آتشزدن تقيزادهها و مَلكُم خانها و كسرويهاي دوران چيست؟! آيا شماياني كه بايد چشم و گوش اين نظام باشيد، شاهد جشن سينما در پشت ديوارهاي تا ثريّا كج رفته اين خانه نبوديد؟! اگر چيزي نديده و نشنيده باشيد كه وامصيبتا! و اگر مطّلعايد، پس چرا سكوت و مماشات و اغماض؟! مگر خرناسه آن كفتار پير را كه زماني نه چندان دور نيز در كنفرانسي در برلين تماميّت آرمانهاي من و شما را به زير تيغ خيانت برد، نشنيديد؟ مگر بلندگوهاي آن جشن بالماسكه، حنجرهي «مُحملباف»ها و «بيزايي»ها و بي«پناهي»هاي پناه برده به كُنام روباه پير و مكّار بي.بي.سي. نشده بود؟! مگر در آن نايت كلوب كذايي، از جادّهصاف كن توطئه استكبار و القاءكننده توهّم مبارزه با استعمار انگليس و بي«تقوايي» عالم سينما تقدير نشد؟ پس شما را چه شده كه نه تنها سالها، بلكه در همين يكي دوسالِ آلوده به فتنه فتّانههاي رنگ و وارنگِ فرنگ و ينگهدنيا، وادي فرهنگ را به فراموشي سپرديد؟ چرا دستگاههاي امنيّتي تحت زعامت شما اين خانه سست بنياد عنكبوت را و ديگر لانههاي فساد آغشته به تباهي و سياهي را برنميچينند؟ مگر اين مملكت قانون ندارد؟ مگر در قانون اين مملكت، فرهنگ تعريفي ندارد؟ مگر تفسير اين تعريف، با خون جوانان اين مرز و بوم، تثبيت نشده است؟ پس چرا ميبينيد و ميگريزيد؟
در بخشي از نامه آمده است: حضرات مسئول! به واللّه كه اگر قدمي در دفاع و پشتيباني از اين خونهاي به زمين ريخته شده سست برداريد، همه چيزتان پايمال ميشود. و اگر چنين شود خود مسئوليد نه من و همرزمانم. ما آن روز كه با خميني پيمان بلا بستيم و با خامنهاي بيعت به خون كرديم، تكليفمان روشن است. آنقدر پايداري خواهيم كرد كه يا به لقاء محبوب برسيم كه فبه المراد و يا سر ابليس رجيم را گوش تا گوش ببريم كه نعمالمقصود.
حال در اين وانفسا، جغدان بدشگوني مدعي اين مملكت و ميراث پربهاي معنوي آن شدهاند كه سالهاي پر بلا را يا كُنج عافيت گزيده بودند و يا در ايام فتنه، آتش تهيّه دشمن را فراهم ميكردند. در نهادي كه عنوان پرطمطراق «خانه سينما» را داشت، عربدههايي تحت عنوان بيانيه، گوشها را ميخراشيد كه هيچ حزب و گروه و جبههاي را ياراي صدور آن نبود و وااسفا كه در اين بين، كساني آتشبيار معركه ميشدند و همچنان ميشوند كه روزي ياوران اين انقلاب محسوب ميشدند. انقلابيوني كه اين روزها باروت انقلابيگريشان نم كشيده و خواسته و ناخواسته، پيادهنظام ارتش سرّي آناني شدهاند كه سالها در كمين به زمين خوردن اين نظام بودهاند. ياقوتها و مباركهايي كه محفل بساط خيمهشب بازي آنطرف آبيها را گرم ميكنند. عروسكهايي كه اختيار از خود ندارند و نخشان به چوب عروسكگردانان راديو فردا و صداي آمريكا و بي. بي. سي. و گويا و بالاترين و راديو زمانه و كذا و كذا وصل است. كساني كه ديروز با افتخار از ديوار لانه جاسوسي بالا ميرفتند و امروز نگهبان ديوار سست پي اين آشيانه شدهاند و اين پديده ناميمون را «دستاوردهاي قبلي نظام» ميخوانند! آناني كه افتخارشان جنگيدن در خط مقدّم جهاد عليه تماميّت استكبار بود، امروز در ميدان مين فرهنگي، تخريبچي دشمن شدهاند و حرف و حديثشان مشتركالحنجره است. مظلومنمايي و زنجموره ميكنند. شبنامه و روزنامه ميزنند. و همگي خوب ميدانند كه سنگ كه را به سينه بزنند. اينان هنوز جوهر امضاهايشان پاي فحشنامههاي سياسي عليه كليّات نظام مقدّسمان خشك نشده. هنوز هوهوهاي مسخرهشان براي سوار شدن به خر مراد فتنه ۸۸ فروكش نكرده. اينان كمر به قتل اين جمهوري مقدّس بستهاند.
در انتهاي نامه نوشته شده است: عاليجنابان! اشعار حماسي ويرژيل در واگويي «جنگ تروآ» يك افسانه بود، شما نگذاريد ورود اسب چوبي تروآ به قلعه مستحكم و نفوذناپذير انقلاب به واقعيت تبديل شود. قلعهبان انقلاب سالهاست هشدار ميدهد. اين اسب چوبين با اسامي مختلف به حياط انقلابمان رسوخ كرده. دور ننشينيد و تماشاگر اضمحلال آنچه كه با خون جگر اصحاب انقلاب به دست آمده بود نباشيد. فرزندان اين رستاخيز الهي تكليف خود را ميدانند. اين شماييد كه بايد اقدام انقلابي داشته باشيد. تا دير نشده افتخاري به افتخارات خود بيفزاييد.تا تروجانيها جشن پيروزي نگرفتهاند اين اسب چوبين تروآ را به آتش بكشيد...
بنده ناچيز خدا
سهيل كريمي
انتهاي پيام/ي
دوشنبه|ا|19|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]