تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1847310159




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كوشش حق‌گزاران ياد باد


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كوشش حق‌گزاران ياد باد


دبير دبيرستان‌هاي ارونق و انزاب بودم، ناخواسته به تهران انتقالم دادند. دور ديگر غربت بعد از نه سال خدمت در فرهنگ شبستر آغاز مي‌شد! تهران با تأسيسات و تجهيزات و تعميرات غرب‌زده‌اش من معلم روستايي را غمگين مي‌ساخت و به بار خاطرات پريشان دوره خدمت نظام در اين شهر مي‌افزود. گمشده‌اي را مانستم از ياران و خانواده دورمانده و از تاب و تب تهران آلوده از طاقت افتاده، در چنين وانفسايي خبر امكان تحصيل در دانشگاه تهران نور اميدي بود كه به موقع ساطع گشت.

ياد بادآن... با چه شوق و ذوقي اولين جلسه درس در باغ خاطره‌انگيز «نگارستان» تشكيل گرديد. در اولين ديدار، باغ را غم‌انگيز و حزن‌آور يافتم. شايد هم به سبب سابقه ذهني بود كه از داستان مشئوم قتل آن صدراعظم از خيل بزرگمهر و نظام‌الملك‌ها به ياد داشتم و غم اين مثل سايره كه: «باش تا قائم‌مقام از باغ بازآيد!»، غم و حزن ناشي از خاطرات مربوط به باغ و سرانجام آن سيدالوزراء و درد غريبي در تهران را درس و صحبت‌هاي از دل برآمده استاد، از دلم سترد.

محقق و مورخ و اديب اريب و انسان والا، حضرت استادي دكتر محمداسماعيل رضواني از همان اولين جلسه 25/11/1346، درس: «تاريخ عقايد سياسي و اقتصادي)، كلاً 4 واحد در نيم سال اول، كه از بهمن‌ماه سال 46 شروع مي‌گرديد، حال و هواي ديگري از تفكر و انديشه فرا راهمان نهاد كه علي‌رغم گذشت سال‌هاي سال از آن روزگار، در آن حال سير دارم و در آن هوا پاي مي‌فشارم. چه در آن سال‌هاي ديرين و چه بعدها هنگام خسته و كوفته بودن از زمان و زمانه، خود را به محضر استاديش مي‌رساندم كه مجلس و محفلش و بيانات و اشارات شيرينش دم مسيحا بود و عصاي موسي1.

كمتر كلاسي را چنان آرام‌بخش و شوق‌انگيز و اميدواركننده ديده بودم كه بعدها نيز نديدم. در اولين جلسه علاوه از توضيح موضوع درس، براي اولين بار مي‌ديدم كه منابع و مآخذ موضوع درس را نيز معرفي كردند و بعد در ناباوري تمام كتاب‌شناسي موضوعي هر يك از منابع را هم عنوان نمودند؛ در وصف كتاب و كتابخانه شخصي، ولو با كتاب‌هاي محدود و معدود مطالبي گفتند تا آن روز جز نوشتن جزوه، روال ديگري نديده بودم.

بدون اغراق دكتر رضواني اولين استادي بود كه با شوق و ذوق تمام، از كتاب و كتابخانه خصوصي صحبت كرد، هنوز هم منابع مربوط را بعد از چهل و چهار سال پيش چشم دارم كه در جلسه اول از «طرز حكومت و مملكت‌داري كه صحبت كردند؛ نيز متن موضوع درس، كه: مشكل‌ترين امر اداره مملكت، اجراي صحيح عدالت مي‌باشد و براي آگاهي از اين امر بهتر است منابع زير را تهيه و البته در صورت داشتن قدرت مالي خريداري و كم‌كم اساس يك كتابخانه شخصي را پايه‌گذاري نمائيد مگر مي‌شود دانشجوي فوق‌ليسانس و تحصيلات عاليه بود ولي فاقد كتابخانه شخصي ولو كوچكي بود؟!

1- باب‌الاسد والثور- كليله و دمنه، تنها كتابي است كه از قبل از اسلام باقي مانده و درباره مملكت‌داري مطالبي دارد. 2- عهدنامه اردشير بابكان، كه متأسفانه به كلي از بين رفته 3- كارنامه اردشير بابكان 4- سياست‌نامه خواجه نظام‌الملك 5- قابوس‌نامه 6- باب اول گلستان 7- كتاب اخلاق ناصري8- كتاب تحفه الملوك و بعد سر خط مطالب موضوع واحد مربوطه را چنين عنوان كردند: 1- نگاه اجمالي به عقيده سياسي دانشمندان ايراني درباره سياست. 2- حكومت دموكراسي آتن در قرن پنجم قبل از ميلاد. 3- انديشه يونانيان نسبت به قانون، (دِمستن، سقراط، ارسطو) 4- افكار آتني‌ها نسبت به رژيم دموكراسي، نظريه: (توسيديد، پريكلس) 5- درباره آزادي آتني‌ها 6- انتقاد از دموكراسي آتن، توسط: (اوتانس، مگابيز)، كتاب جمهوري آتني‌ها، سقراط، افلاطون، تراژدي (اورپيدو)*2‏ ‏7- نگاه اجمالي به عقايد سياسي فلاسفه يونان، نگاه اجمالي به عقيده سياسي هردوت، نگاه اجمالي به عقيده سياسي هيپودام دوميله، نگاه اجمالي به عقيده سياسي ارسطو، شرح‌حال سقراط، افلاطون، ارسطو، كزنفون. 8- نظريه افلاطون، درباره دموكراسي و نظريه او درباره كيفيت دولت و اهميت خانواده

9- شرح‌حال سيسرون.3

استاد اين مطالب را طي يك نيم سال در نه جلسه تا 25 ارديبهشت ماه هزار و سيصد و چهل و هفت توضيح دادند. اين كلاس‌ها از شيرين‌ترين كلاس‌هاي دوره تحصيل ما در مقطع فوق‌ليسانس بود. در اين مدت او خود را به عنوان يك استاد، بالاتر از آن، يك رفيق شفيق زندگي براي دانشجويان تثبيت و مسجل ساخت. هيچ يادم نمي‌رود جلسه پاياني واحد، عقايد سياسي...، شرح‌حال افلاطون و مسئله روان‌شناسي از ديدگاه او بود كه خيلي عاطفي به پايان آمد:

«... افلاطون بعد از صحبت و اظهار عقيده در اين قسمت، بالاخره به اين نتيجه مي‌رسد كه رياضيات مقدمه ضروري فلسفه و شكل عالي‌تر آن است». بر سر در آكادمي افلاطون اين جمله محكم نوشته شده بود: «آن كه هندسه نداند، اينجا نيايد»، البته درباره اين مدينه فاضله افلاطون، انتقاداتي صورت گرفته كه آيا عقيده و نظريات افلاطون درباره مدينه فاضله قابل تحقق است يا نه؟ و اگر قابل تحقق نيست دست كم قسمت‌هايي از آن فعلاً مي‌تواند مورد استفاده قرار گيرد؟ در اروپا در يك هزار سال، مرداني حكومت مي‌كردند كه شباهت زيادي به آنچه فيلسوف ما تخيل كرده است داشته، از جمله حكومت كليساي رُم كه در آن حكومت، از نوشته‌هاي (جمهوريت) استفاده شده بود و به همان حال و مقام رسيده بودند كه افلاطون در مدينه فاضله خود براي حكمرانان آرزو مي‌كرد.

(يسوعيين) كه مدتي بر (پاراگوئه) حكومت مي‌كردند فرمانروايان نيمه افلاطوني بودند. حكومت آنها حكومت چند خانواده مقتدر روحاني بود كه با علم و مهارت بر يك قوم عقب مانده فرمانروايي داشتند. حزب كمونيست كه پس از انقلاب 1917، قدرت را در روسيه به دست گرفت مدتي به صورتي اداره مي‌شد كه به طور غريبي جمهوريت افلاطون را به خاطر مي‌آورد. افلاطون خود مي‌دانست كه تحقق مدينه فاضله خيالي او در عرصه حقايق، عملي كاملاً ممكن نيست. او خود قبول دارد كه ايده‌اي را شرح داده است كه وصول به آن صعب است. او در جواب معترضين مي‌گويد: «كه با همه اين‌ها، ترسيم و تصوير آمال و آرزوهاي ما بي‌ارزش نيست ما به پس و پيش خود نگاه مي‌كنيم و بر آنچه در دسترس نيست اندوه مي‌خوريم، اين امر دائماً بيهوده نيست، بسا روياها كه پاي درآورده و به راه افتاده‌اند مانند روياي- ايكاروس**- كه اكنون صورت وقوع گرفته و بشر در آسمان‌ها پرواز مي‌كند4».

افلاطون، سال‌هاي آخر عمر دراز خود را به خوشي گذرانيد. شاگردان او همه جا پراكنده بودند و موفقيت آنها همه جا براي وي كسب حرمت و افتخار مي‌كرد. او در آكادمي خويش به آرامي به سر مي‌برد و به دسته‌هاي مختلف شاگردان خود سر مي‌زد. مسائلي براي آنها مطرح مي‌كرد و آنان را وادار مي‌ساخت تا درباره آن مسائل انديشه كنند و هنگام مراجعت او به وي پاسخ دهند- لاروشفوكو- مي‌گويد: «عده كمي هستند كه مي‌دانند چگونه بايد پير شد».

افلاطون مي‌توانست مانند سولون ياد بگيرد و مانند سقراط تعليم دهد. جوانان پرشور را رهبري و محبت معنوي اصحاب را به خود جلب كند. زيرا شاگردان او، وي را به همان اندازه دوست مي‌داشتند كه او آنان را دوست مي‌داشت. او هم رفيق آنها بود و هم فيلسوف و راهبر آنان. يكي از شاگردان او در مقابل ورطه بزرگ ازدواج! قرار گرفت. استاد را به جشن عروسي دعوت كرد افلاطون كه هشتاد سال داشت به آن جشن رفت و در سور و شادماني شركت جست. ساعت‌ها با خنده سپري شد آنگاه فيلسوف پير گوشه خلوتي جست تا روي صندلي كمي بخوابد. سحرگاهان جشن به پايان رسيد و مدعوين خسته و درمانده به دنبال استادشان رفتند تا او را بيدار كنند. ديدند كه استاد به آرامي و بدون سر و صدا به خواب ابدي فرو رفته است. آنگاه غمگنانه تمام مردم در تشييع جنازه فيلسوف پير شركت جستند!5

وقتي دكتر رضواني در آن ساعات آخرين نيم سال در شامگاه فصل بهار در كلاس‌هاي طبقه فوقاني باغ خيال‌انگيز نگارستان با صداي آهنگين و شيرين خود اين جملات را بيان مي‌داشت در واقع زندگي و سلوك و منش خود را نيز بر زبان مي‌آورد، با اين مسئلت شاگردانش كه اي استاد، افلاطون‌وار نه تنها هشتاد بلكه نود و صد سال بماني. با آن نگاه‌هاي تيز و حركت آرام و وجودي كه گويي هيچگاه دستخوش توفان و حادثه‌اي نگشته و با تبسم آرامش كه همواره بر چهره‌اش جلوه مي‌كرد و در تمام جلسات درس حال و شوري ايجاد مي‌نمود شاگردان را با خود همراه و هم‌نوا مي‌ساخت و چقدر جدي بود در شنيدن نظرات و سؤالات آنها. و چقدر غمگنانه بود به خواب رفتن ابدي حضرت استادي ما.

به مرور همه دانشجويان را مفتون و مجذوب خود ساخت و مرا مفتون‌تر و مجذوب‌تر. استاد رضواني علاوه از واحدهاي معينه گروه، تحقيقات و تتبعات وسيعي در عالم مطبوعات، تاريخ معاصر ايران و انقلاب مشروطه داشتند و مرا نيز به مرور به اين راه علاقه‌مند مي‌ساختند. همچنان كه به تدريج به خريد كتاب و سر و سامان دادن به كتاب‌هاي درب و داغون شده سال‌هاي ديرينم و نيز گرفتار بگو مگو و معارضه و مباحثه با اهل و عيالم! بگو مگوهايي كه تمام شدني نيست!

با اين همه اگر امروز داراي كتابخانه‌اي با تعدادي از دوره‌هاي روزنامه‌ها و نشريات و هفته‌نامه و ماهنامه و فصلنامه و دوهفته‌نامه و سالنامه هستم مشوق و مؤسس اصلي آن حضرت استادي بودند و بس. به هر حال مدتي نگذشت كه بررسي‌هاي خود را در ساحت بررسي تاريخچه روزنامه‌نگاري در تبريز آغاز نمودم. در عين تجسس و تفحص در عالم مطبوعات بود متوجه شدم كه در عصر ما روزنامه‌شناسي چون دكتر رضواني نداريم. با اين كه خود هميشه از زنده‌يادان محمد‌علي تربيت، صدر‌هاشمي، براون و رابينو، ياد مي‌كرد، اما خود آغازگر دوره نويني بود كه به قول ايرج افشار: «... مردي بود كه توانست مجموعه‌اي بسيار معتبر و مهم از نشريات و جرايد فارسي را با ذوق و شوق تازه‌يابي و عشق به پيشرفت تحقيق گرد آورد و يادگاري ماندني از خويش بر جاي گذارد»6.

روزي ضمن صحبت از روزنامه‌ها و نقش مطبوعات تبريز در تنوير و بيداري افكار ايرانيان به ويژه در انقلاب مشروطه مرا ترغيب نمودند كه رساله خود را در اين باره انتخاب كنم و حتي نامش كه «تاريخچه روزنامه‌نگاري در تبريز» را هم تعيين فرمودند و مراتب را به گروه و دانشكده اعلام داشتيم. از آن روز در اين خط افتادم و حاليا قريب به چهل و چهار سال است كه در اين وادي گام برمي‌دارم و در اين باديه ره مي‌پايم. هنوز هم به سر منزل مقصود نرسيده‌ام! چرا كه طي اين طريق و رسيدن به سر منزل، شوق و ذوق رضواني مي‌خواهد و بس. بايد چون او تاريخدان، اديب و نويسنده و بالخاصه از امكانات نسبي مالي و محل نگهداري مطبوعات نيز برخوردار بود تا بتوان دور‌ه‌هاي پرطول و عريض بعضي از روزنامه‌ها و مجلات نفيس و پربها را خريد و به خانه آورد.

سال‌هاي سال شاهد رفت و آمد و چانه‌زدن‌ها و سفارشاتش به اين دكه مطبوعاتي و به آن كتاب‌فروشي، كهنه‌فروش دور و نزديك محلات قديمي تهران بودم كه در گرماي تابستان و سرماي زمستان به اينجانب تلفن مي‌زدند: «شما كجائيد، كاري داريد؟ حتماً بزاريد كنار، بيا كه كارت دارم، بلي منتظرت هستم، حتماً بياييد.» آن سال‌ها تا سال 1352 دبير دبيرستان‌هاي ـ ششم بهمن ـ بهادري ـ خامنه ـ خوارزمي شماره 2، ناحيه 9 تهران نو، بودم. منزل استيجاري‌ام در كوچه رمضاني، فلكه وثوق، تهران نو، فاقد تلفن بود استاد به دبيرستاني كه بودم زنگ مي‌زدند و با چه شوق و ذوقي راهي ميدان فوزيه و بن‌بست جنب لباس‌شويي كوچه زرين نعل، وارد دولت منزل استاد مي‌شدم حياط وسيع و قديمي با آن درخت توت پرشاخ و برگ و اعياني دو طبقه تماشايي‌اش نيز ياد باد.

در آن سال‌ها كه بلندسازي به تدريج مد روز تهران مي‌شد اين حياط باغچه، بسيار خاطره‌انگيز بود با اين كه در حياط غالباً باز بود معهذا زنگ در را كه فشار مي‌دادم استاد عبا بر دوش به استقبال مي‌آمدند تا من در اتاق ورودي ساختمان كه در عين حال كتابخانه دم دستشان بود درنگ كنم؛ دو كيسه بزرگ برمي‌داشتند و راه مي‌افتاديم. شيرين لبخندي بر چهره مي‌دوانيد و آرام مي‌گفت برويم. پياده راه مي‌افتاديم، ميدان ژاله، بهارستان، سرچشمه، سه‌راهي سيروس، دروازه در دار، بازارچه بين‌الحرمين، گلوبندك تا ميدان اعدام و برعكس ناصرخسرو، بهارستان و سه‌راهي ژاله و منزل.

استاد در خريد، دست و دل باز بود. روزنامه‌اي كه من به دويست خريد مي‌كردم، استاد به پانصد تومان مي‌خريدند! اين بود تمامي صاحبان دكه‌هاي مطبوعاتي و فروشندگان روزنامه‌ها هواي استاد را داشتند. تلفن مي‌كردند و خبر مي‌دادند، كيسه‌ها را پر كرده سبكبال به سان تندبادي به خانه بازمي‌گشتيم و با چه حرص و ولعي شروع به بررسي و بازبيني و بازخواني گذراي تك تك آنها مي‌كردند. گاهي از خلال دوره‌هاي روزنامه، شماره نايابي از يك روزنامه و يا اعلاميه‌اي، بيان‌نامه و عبرت‌نامه و اخطاريه و انتقادنامه و شب‌نامه و اعلانيه‌اي درمي‌آمد.

باور كنيد در چنين لحظه‌هايي و جنات و سكناتش شيرين و صميمي و دوست‌داشتني‌تر مي‌شد و لبخند معصومانه‌اي بر لبانش نقش مي‌بست و صورت گرد استاد مانند عكس ماه در بركه زلالي مي‌ماند، شتاب زده مي‌گفتند تنها اين بيان‌نامه و يا اين شب‌نامه به كل مبلغي كه داديم مي‌ارزد و مابقي را مفت خريديم. در چنين حال و احوال ساعت‌ها لحظه مي‌نمود، بعد همه را در پارچه بزرگي پيچيده و گره زده و به اتاق پشت ساختمان كه در واقع انبار و مخزن روزنامه‌ها بود مي‌برديم و بعد اجازه مرخصي مي‌دادند. بعدها به هنگام تدوين پايان‌نامه همين مخزن و روزنامه‌ها و بالاخانه دنج و آرام و بامنظر دولت منزل استاد مأمن و مرجع من شدند.

روزها و هفته‌ها ساعت‌هاي ساعت در بالاخانه مي‌نشستيم و از منابع دست اول نشريات و مطبوعات استفاده و بهره‌برداري مي‌كردم و ناياب‌ترين روزنامه محلي را در اين خوان بي‌دريغ پيدا مي‌كردم و در خلال فرصت‌هاي گذرا از صحبت‌هاي تاريخي و اجتماعي و خاطرات استاد فيض مي‌بردم و در اين ساحت نيز استاد استثنا بودند. چه روزهاي خاطره‌انگيزي بودند! كنون دريغا گوي آن روزها هم هستم.

تا شهريور سال 52 در تهران بودم چه در اين سال‌ها و چه بعد از آن، تا اطلاع مي‌دادم كه من آمده‌ام بلافاصله مي‌گفتند ناهار منتظر هستم، تشريف بياوريد. دكتر رضواني سفره سنتي و رنگين داشت پنير و انواع و اقسام سبزيجات با ريحان تهراني، ماست، دو سه نوع مربا، بربري تازه، بشقاب‌هاي چيني، تنگ آب و دوغ، به راستي سفره سنتي تماشايي داشت. با غذاهاي لذيذ ايراني:

قالوب شيرين يوخي كِمين ياديمدا

اثر قويوب روحمدا هر زاديمدا7

شيرين و گرم غذا مي‌خورد و بعد به اتفاق به كتابخانه بغلي مي‌رفتيم و ساعتي صحبت مي‌كردند، صحبت كردنش آرام بود، كلمات را شمرده و منظم و با حوصله‌اي در خور تحسين به هم مي‌تابيد و رشته محكم و پشت سر هم تحويل مي‌داد، زبان‌آور بود و صحبت‌هايش خاطره‌انگيز. با استفاده از واحد تدريسي: «منابع تاريخي بعد از اسلام» علاوه از كلاس در چنين ديدارها نيز منابع مربوط را يادآور مي‌شدند. اين چنين بود حداقل تعداد چهل مأخذ دست اول تا اول صفويه معرفي كردند و از صفويه كه گذشتند روي منابع قاجاريه تأكيد خاص داشتند. حدود هفتاد مأخذ از منابع دست اول قاجار چون: آثارالعجم، تاريخ سرگذشت مسعودي، تاريخ نو، حقايق‌الاخبارناصري، جام‌جم، فارس‌نامه ناصري، مجلدات ناسخ‌التواريخ، روضه‌الصفاي ناصري، منتظم ناصري، عبرت افزا، زنبيل...8 و علاوه از معرفي، تأكيد بر خريد و تهيه آنها داشت و اغلب هم خواسته‌هايش را به كرسي مي‌نشاند به ويژه بر منابع مشروطه تأكيد ويژه‌اي مي‌كردند.

بعد از معرفي صدها نسخه مربوط، ترغيب و تحبيب در خريد آنها داشت و ما نيز تا مي‌توانستيم استاد را در اين مورد خشنود مي‌ساختيم. آنگاه به علل و ماهيت انقلاب مشروطه مي‌پرداخت كه در اين مورد يد طولايي داشت و در واقع تخصص استاد در اين قسمت از تاريخ ايران معاصر بود. با تكيه بر اين همه كيسه‌هاي اسناد و روزنامه‌ها كه جمع‌آوري كرده بودند از انقلاب صحبت مي‌كرد و معتقد بودند: «انقلاب مشروطه موهبتي بود كه نصيب سرزمين ما شد.»

دكتر رضواني ذات و ماهيت انقلاب مشروطه را عالي‌ترين نعمتي مي‌دانست كه پس از اسلام نصيب ايران شد. در هم شكستن استبداد و خواست و حاكميت مردم بر مردم، برايش شيرين و دل‌انگيز بود و تاب تحمل تغيير مسير و نابساماني‌هاي ناشي از اين نهضت را نداشت، گاهي غمگنانه مي‌گفتند: آري مشروطيت تحقق نيافت و جاه‌طلبان و قدرتمندان هر گوشه‌اي از مملكت، تدارك حكومت ديدند و آمد بر سر انقلاب و مملكت و مجلسي ملي، آن چه انتظار نبود!

در صحبت از مشروطه شكرگزارانه از مردم تبريز و آذربايجان ياد مي‌كرد و از جانبازي‌هاي آنها به نيكي و با احترام ياد مي‌نمود و سرانجام كوشندگان علي‌الخصوص ستارخان سردارملي را غمگنانه ياد مي‌نمود. در آن زمان، چند سالي از طبع و توزيع جزوه‌هاي ـ رهبران مشروطه ـ ابراهيم صفايي مي‌گذشت، صفايي كه به اسناد بسياري از خاندان‌هاي قديمي و دولتي قاجار دست يافته بود و كتب بسيار تاريخي و تحقيقي و تازه‌ياب انتشار داده بود و نام و نشاني در ميان محققان پيدا كرده بود طي اين جزوه‌ها به شرح حال دست‌اندركاران انقلاب مشروطه و يا به قول خود ـ رهبران مشروطه ـ برخاسته بود. در افواه و محاوره فرهنگيان و روشن‌فكران و تاريخ‌نگاران زمان، بعضي از اين جزوه‌ها، به اقتضاي سال‌هاي بعد از كودتاي 28 مرداد و 15 خرداد چهل و دو، به نوعي تأييد و يا توجيه خاندان‌هاي مستبد و تأييد ضمني مسئولان روز هم تعبير و تفسير مي‌شد. به ويژه در تبريز كه كانون مشروطه‌خواهي بوده بعد از انتشار جزوه سيزدهم آن به نام ـ ستارخان9 ـ اين بدبيني‌ها نسبت به محتواي جزوه‌ها فزوني يافت و بسياري از خوانندگان بعد از مطالعه اين جزوه نويسنده را نظر كرده مقامات دست اول رژيم و توجيه‌گر اعمال و بازماندگان خاندان‌هاي اعيان و اشراف مستبد قاجار تلقي كردند كه در مقابل واگذاري بعضي از اسناد و برگه‌ها و اوراق تاريخي، مؤلف را هم‌سو با بعضي از مقامات روز كرده بودند تا كساني چون دكتر منوچهر اقبال و وثوق‌الدوله و ميرزاعلي‌اصغرخان اتابك اعظم و مخبرالسلطنه و عين‌الدوله و سپهدار تنكابني و امثال اين‌ها را به عنوان رهبران مشروطه توجيه كند.

علي‌الخصوص در جزوه ستارخان ديد محقرانه و بدبينانه‌اي به سردارملي و مجاهدان تبريزي و قفقازي منعكس شده بود: «ستار ياغي‌گر، يا به قول تاريخ‌نويسان متعصب مشروطه «شيوه يعقوب ليث صفاري را اختيار كرد!» (ص 5)، مجاهدان و تروريست‌هاي قفقازي (ص 8)، تظاهرات مسلحانه اين مجاهدان خودي و بيگانه كه گاهي با تجاوز و ضرب و جرح و غارت اموال مردم همراه بود رعبي در دل‌ها مي‌افكند به همين مناسبت وضعيت تبريز به آشفتگي گراييد (ص 8)، بيچاره مردم تبريز از دو سو دچار نهب و غارت بودند

(ص 11)،... التيماتوم مشروطه‌خواهان را به عين‌الدوله اعلان داشتند (ص 15)، اين اتمام حجت هم اثر نكرد زيرا عين‌الدوله مرد پردل و مقاومت‌كننده‌اي بود و از اين تظاهرات و تحريكات نمي‌هراسيد (ص 16)، انجمن سعادت استانبول هم كه از مراكز مشروطه‌خواهان بود مجاهدان را تقويت مي‌كرد، طلبه‌هاي آزادي‌خواه و يا دست‌آموز سياست خارجي نجف به اين انجمن آمده بودند و شيخ‌اسدالله ممقاني يكي از آنان بود (ص 17)، انجمن ايالتي با كنسول‌گري‌هاي روس و انگليس مناسباتي برگزار كرده و به سلماس و خوي و مراغه و مرند قشون‌كشي نمود (ص 18)، شاه هم به عين‌الدوله و ساير سران اردوي دولتي دستور داد جنگ را موقتاً ترك كنند اما مشروطه‌خواهان تبريز از بيم گرفتاري به دست روس‌ها در كنسول‌گري عثماني پناهنده شدند و آن دلاوري‌ها كه در برابر دولتيان نشان مي‌دادند در برابر روس‌ها فراموششان شد و مجاهدان قفقازي و گرجي و ارمني هم دست از مبارزه برداشتند (ص 21).

ادامه دارد

پي‌نوشتها:

1- يادنامه ميرزاجعفر سلطان‌القرايي، انتشارات دانشگاه تبريز، آذرماه 1370، ص 3.

3- 2- مستفاد از: يادداشت‌هايي از توضيحات سركلاسي استاد در واحد (تاريخ عقايد سياسي و اقتصادي).

5- 4- مستفاد از: جلسه دوازدهم مورخ 4 ارديبهشت ماه 47، در شرح‌حال افلاطون.

6- افشار، ايرج، نادره كاران، (به كوشش)، محمد نيكويه، چ اول، تهران نشر قطره، ص 882.

7- شهريار، محمدحسين، حيدربابايه سلام، ناشر حسن تقويمي، اسفندماه 1332، ص 31.

8- يادداشت‌هاي سركلاسي از توضيحات استاد، مربوط به واحد: منابع تاريخ ايران بعد از اسلام.

9- صفائي، ابراهيم، رهبران مشروطه، جزوه سيزدهم (ستارخان)، تهران، چ شفق، اسفند 1343.

* ‏Drieides، شاعر تراژدي‌گوي آتني، داراي اشعار جذاب‌تري هست، نگ معين، ج 5 (اعلام)، (آ،ع)

** (‏ikaros‏)، در اساطير يونان، پسر دايدالوس، هنگامي كه با بال‌هايي كه پدرش تعبيه كرده بود فرار مي‌كرد زياد به خورشيد نزديك شد، موم‌هايي كه در ساختن بال‌ها به كار رفته بود آب شد، و وي به دريا افتاد. نك مصاحب، ج 1 (1- س)





يکشنبه|ا|18|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن