تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهشت را درى است كه ريّان ناميده مى شود از آن در، جز روزه داران وارد نشوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831048031




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دلايل الهي بودن الفاظ قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: دلايل الهي بودن الفاظ قرآن
گروه خبرنگاران افتخاري / نجيبه خروشي : الهي بودن الفاظ اين كتاب از جمله مسائلي است كه از ديرباز مورد توجه بوده، اكنون نيز مورد توجه محافل علمي است. سه ديدگاه كلي در اين باب مطرح است.(1)
قرآن كريم به سبب نقشي كه در عرصه‏هاي گوناگون علمي، فرهنگي، اخلاقي، فردي و اجتماعي بشر داشته است، همواره مورد توجه انديشمندان بوده و از جهات گوناگون مورد تحليل و بررسي قرار گرفته و هر روز سؤالات و تحقيقات جديدي درباره آن انجام مي‏گيرد. الهي بودن الفاظ اين كتاب از جمله مسائلي است كه از ديرباز مورد توجه بوده، اكنون نيز مورد توجه محافل علمي است. سه ديدگاه كلي در اين باب مطرح است:(1)

1. حضرت محمد (ص) محتواي نازل شده را در قالب الفاظ بيان فرموده است.

2. حضرت جبرئيل محتواي قرآن را از خداوند گرفته و آن را در قالب الفاظ براي حضرت پيامبر (ص) بيان كرده است.

3. الفاظ قرآن كريم نيز همانند محتواي آن الهي هستند.(2)

ديدگاه مقبول و مشهور در ميان انديشمندان اسلامي الهي بودن الفاظ قرآني است.(3) از طرق گوناگون مي‏توان بر اين نظر شاهد آورد:

اول، تحدّي قرآن كريم به همانندآوري و اعجاز بياني آن؛

دوم، مقايسه بين واژگان قرآن كريم با احاديث قدسي و نبوي(4)؛

سوم، عرضه اين مسأله به پيشگاه قرآن و دريافت پاسخ از آن. در اين نوشتار، راه اخير مطمئن‏تر دنبال شده و با تفحّص در قرآن كريم، نخست واژگان و عباراتي كه بر الهي بودن الفاظ قرآن كريم دلالت دارند استخراج شده و تحليل و بررسي گرديده؛ سپس چند نمونه از آيات كه به تنهايي دلالت بر الهي بودن الفاظ قرآن دارند مورد بررسي قرار گرفته است.

1و2. «قرآن» و «قرأ»

واژه «قرآن» در بيش از شصت مورد، بر وحي نازل شده بر پيامبراكرم (ص) اطلاق شده است؛ مانند:

ـ «شَهرُ رَمضان الّذي اُنزِلَ فيه القُرآنُ» (بقره: 185)؛ رمضان [ماهي ]است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است.

ـ «وَ اوحي الي هذا القُرآنُ لاُنذِرَكُمْ بِه» (انعام: 19)؛ و اين قرآن به من وحي شده است تا به وسيله آن شما را هشدار دهم.

ـ «وَ لَقَد آتيناكَ سبعا مِن المَثاني و القُرآنَ العظيم.» (حجر: 87)؛ به راستي كه به تو سبع المثاني [سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كرديم.

بدون شك، واژه «قرآن» نام كتاب الهي مسلمانان است، اما در معناي لغوي اين واژه و وجه تسميه اين كتاب مقدّس به اين نام، وجوهي بيان شده است(5) كه مي‏توان آن‏ها را به دو دسته كلي (جامد و مشتق) تقسيم نمود كه عبارتند از:

1. واژه «قرآن»، همانند تورات و انجيل، جامد است و خداوند به عنوان اسم خاص آن را بر كلام خود اطلاق كرده.

2. اين واژه مشتق از كلمه «قرائن» مي‏باشد و اين كتاب از آن نظر «قرآن» ناميده شده كه آياتش قرينه و مشابه هم بوده، يكديگر را تصديق مي‏كنند.

3. واژه «قرآن» از «قرأت الشي‏ء بالشي‏ء» (چيزي را به چيزي ضميمه كردم) گرفته شده و چون حروف و آيات و سوره‏هايش به همديگر ضميمه‏اند، اين نام بر آن نهاده شده است.

4. اين واژه بر وزن «فُعلان» وصف و مشتق از «قرء» (جمع كردن) مي‏باشد و چون اين كتاب الهي، تمام ثمرات كتب آسماني پيش از خود را در بردارد، اين نام بر آن اطلاق شده است.(6)

5. بر وزن «غُفران»، مصدر و از ماده «قرَأَ» (خواندن) است، از باب تسميه مصدر (قرآن) به اسم مفعول (مقروء)؛ مثل «كتاب» كه به معناي نوشتن است به «مكتوب»، يعني نوشته شده، اطلاق مي‏شود.

به نظر مي‏رسد از ميان وجوه پنج‏گانه مزبور، سه وجه نخست قابل اعتنا نبوده(7) و وجه پنجم از همه قوي‏تر است و دلالت دارد بر اين‏كه در اين نام‏گذاري، الفاظ نيز مدنظر بوده‏اند.

ادلّه و شواهدي كه اين وجه را تقويت مي‏كنند عبارتند از:

الف. مشتق از «قرأ» (خواندن) مي‏باشد(8) كه به صورت علم به كار رفته است.(9) جالب توجه اين‏كه خليل بن احمد، لغوي شيعي قرن دوم، مي‏نويسد: «قرائت فقط در مورد خواندن از روي نوشته‏اي مانند شعر يا حديث استعمال مي‏شود.»(10)

ب. واژه «قرآن» در دو آيه بر مطلق خواندن اطلاق شده است:

ـ «وَ اِذا تُتلي عَليهِم آياتُنا بَينات قالَ الَّذينَ لا يرجونَ لقاءَنا ائت بقرآن غير هذا او بدّله...» (يونس: 15)؛ و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، كساني كه به ديدار ما اميد ندارند، گويند خواندني جز اين بياور، يا آن را دگرگون كن.

ـ «وَ ما تكونُ في شأن و ما تتلوا منه مِن قرءان و لا تعلمون من عمل الاّ كُنّا عليكم شهودا» (يونس: 61)؛ در هيچ كاري نباشي و از آن هيچ خواندني بر نخواني و [شما مردم [هيچ كاري نمي‏كنيد، مگر اين‏كه ما بر شما گواهيم.

در آيه چهارم سوره «مزّمل» (و رتّل القرآن ترتيلا) و آيه آخر همين سوره (فاقرؤا ما تيسَّر من القرءانِ) واژه «قرآن» همراه با فرمان به ترتيل و قرائت (خواندن) آمده است. از اين‏رو، مراد از آن، امر خواندني است.

ج. در چهار مورد نيز «قرآن» به معناي مصدري (خواندن) آمده است؛(11) مانند: «انّ علينا جَمعَهُ و قُرءانَهَ فاذا قرَأناه فاتّبع قرءانَه.» (قيامة: 17و18)

در اين آيه كلمات «قرآن» و «جمع» همراه هم آورده شده و با واو عاطفه عطف شده‏اند و عطف با واو در نظر اديبان نشان دهنده مغايرت ميان معطوف و معطوف عليه است.

از ابن عباس نقل شده است كه «فاتبّع قرءانه»؛ يعني خواندن آن را پي‏روي كن.(12) و «انّ علينَا جمعَهُ و قرءانه»؛ يعني ما آن را در سينه تو جمع مي‏كنيم، سپس مي‏خوانيم.(13)

مرحوم علّامه طباطبائي در ذيل همين آيه مي‏نويسد: «قرآن» در اين‏جا، مثل «فرقان» و «رجحان»، مصدر است و خداوند سبحان طبق اين آيه، قرائت قرآن بر پيامبر اسلام (ص) را خود به عهده گرفته و به حضرت فرموده است: وقتي ما قرآن را خوانديم، هنگام پايان آن، با پي‏روي از ما، تو نيز بخوان.(14)

بنابراين، كلمه قرآن در اين آيه، به معناي «خواندن» آمده، نه جمع كردن، و گرنه تكرار آن امر لغوي بوده و با فصاحت قرآني سازگاري ندارد.

د. در نخستين آيات و سوره‏هاي نازل شده بر پيامبر اكرم (ص) ، پس از فرمان دادن به قرائت، اين متن «قرآن» ناميده شده است؛ با آن‏كه در آن زمان هنوز مجموعه قرآن گردآوري و تدوين نيافته بود؛ و اين نكته مؤيد اين نظر است كه قرآن به معناي جمع كردن نيست، بلكه به معناي قرائت و خواندن است.(15)

علّامه طباطبائي درباره وجه نام‏گذاري قرآن به اين نام مي‏نويسد: اين كتاب قبلاً از جنس خواندني‏ها نبود و در لوح محفوظ و امّ الكتاب، نزد خداي متعال، مقامي عالي داشت تا در خور فهم بشر شود. خداوند آن را نازل فرمود و در نتيجه، كتابي خواندني شد؛ چنان كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون.»(16)

طبق وجه چهارم از وجوه پنج‏گانه مذكور كه «قرآن» مصدر به معناي جمع كردن باشد(17) نيز واژه «قرآن» بر امر ملفوظ اطلاق مي‏شود؛ زيرا چنان‏كه راغب اصفهاني گفته است، كلمه «قرائت» به معناي ضميمه نمودن حروف و كلمات به همديگر در زبان است و به هر ضميمه كردني «قرائت» گفته نمي‏شود. براي مثال، به جمع كردن عده‏اي انسان گردهم نمي‏گويند: قرأت القوم.(18)

اكنون پس از اثبات اطلاق «قرآن» بر امر ملفوظ، اگر ثابت شود كه خداوند متعال آن را بر پيامبرش نازل نموده است، الهي بودن الفاظ اين كتاب آسماني به دست خواهد آمد. علاوه بر آياتي كه ذكر شد، آيات فراوان ديگري دلالت دارند كه آنچه خواندني است و «قرآن» به آن اطلاق مي‏شود، از سوي خداوند نازل شده است،(19) مانند: «انّا انزلناهُ قرءانا عربيا لعلكّم تعقِلون» (يوسف: 2)؛ ما آن را قرآني عربي نازل كرديم. باشد كه بينديشيد.

برخي آيات علاوه بر نزول قرآن، خواندن آن توسط فرشته وحي يا خداوند متعال بر پيامبراكرم9 را نيز مطرح كرده‏اند.(20)

نيز در سوره «اعلي» آيه 6 مي‏فرمايد: «سَنُقرءك فلا تنسي»؛ به زودي تو را به خواندن [آيات خود] وامي‏داريم، پس فراموش نخواهي كرد.

بنابراين، كاربرد واژه «قرآن» و «قرائت» در مورد آنچه از سوي خداوند به حضرت پيامبر اكرم9 نازل شده است، بر الهي بودن الفاظ «قرآن» دلالت دارد؛ زيرا صرف بيان محتوا «قرائت» نيست، بلكه بازگويي الفاظ و عبارات نيز لازم است تا «قرائت» بر آن صدق كند. چنان‏كه فرق ميان قرائت و تكلّم مؤيد اين برداشت است؛ چرا كه قرائت عبارت از بازگو كردن عبارات و الفاظ است، در برابر تكلّم كه انشاء معني است با الفاظ و عباراتي كه خود انسان تنظيم مي‏كند.(21)

3. عربي

واژه «عربي» در آيات متعددي در مورد قرآن كريم به كار رفته است؛ مانند «انّا انزلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (يوسف: 2)؛ همانا ما آن را قرآني به زبان عربي فرو فرستاديم تا شما بينديشيد.

واژه «عربي» يعني منسوب به عرب، و «عرب» در لغت به معناي صريح، روشن و فصيح آمده است و قوم عرب را به اين دليل «عرب» گويند كه داراي بهترين و فصيح‏ترين زبان و بيان مي‏باشد.(22) بنابراين، عربي به معناي سخن يا انسان عرب زبان يا فصيح مي‏باشد. آياتي كه اين واژه در آن‏ها به كار رفته، چند دسته‏اند:

دسته نخست آياتي هستند كه واژه «عربي» در آن ها به تنهايي وصف قرآن كريم واقع شده است؛ مانند آيه مزبور و آيات ذيل:

ـ «قرءانا عربيا غير ذي عوج» (زمر: 28)؛ قرآني به زباني عربي كه هيچ كژي در آن نيست.

ـ «كتابٌ فصّلت آياتُه قرءانا عربيا لقوم يعلمونَ» (فصلت: 3)؛ كتابي است كه آيات آن به روشني بيان شده، قرآني است به زبان عربي براي مردمي كه مي‏دانند.

ـ «اِنّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3)؛ ما آن را قرآني عربي قرار داديم، باشد كه بينديشيد.(23) اين دسته آيات دلالت دارند بر اين‏كه خداوند قرآن را به شكل الفاظ عربي نازل كرده است؛ زيرا اگر مراد از «عربي»، «زبان عربي» باشد، روشن است كه زبان، مربوط به الفاظ بوده و محتواي بدون لفظ به هيچ زباني نيست؛ و اگر مراد، «فصيح» باشد نيز الهي بودن الفاظ قرآن اثبات مي‏گردد؛ زيرا «فصاحت» وصف سخني است كه داراي لفظ باشد و نيز از آيه اخير استفاده مي‏شود كه خداوند ابتدا قرآن را به زبان عربي قرار داد سپس نازل نمود.(24)

دسته دوم آياتي هستند كه در آن‏ها واژه «عربي» همراه با واژه‏هاي «لسان» يا «حكم» وصف قرآن واقع شده است؛ مانند:

ـ «نزّل به الروحُ الامينُ علي قلبكَ لتكون من المنذرينَ بلسان عربي مبين» (شعراء: 193 195)؛ روح الامين آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله[ هشداردهندگان باشي، با زبان عربي روشن.

ـ «و كذلكَ انزلناهُ حُكما عربيا» (رعد: 37)؛ و اين چنين آن [قرآن] را حكمي به زبان عربي فرو فرستاديم.

چنان‏كه گفته شد، عربي به هر دو معنا، وصف سخن ملفوظ است. بنابراين، مراد از حكم يا لسان عربي محتواي تنها نيست، به ويژه آن‏كه مراد از «لسان»، بيان و نحوه گويش مي‏باشد كه مربوط به لفظ است.

ابن منظور مي‏گويد: «و قوله عزّو جلّ "و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه"، اي بلغةِ (به زبان) قومه.»(25)

دسته سوم آياتي هستند كه اعجمي بودن قرآن را نفي مي‏كند؛ مانند «ولو جعلناه قرءانا اعجميا لقالوا لولا فصّلت آياتُه ءاعجمي و عربي» (فصلت: 44)؛ و اگر [اين كتاب را] قرآني غيرعربي گردانيده بوديم، قطعا مي‏گفتند: چرا آيه‏هاي آن روشن بيان نشده‏اند؛ كتابي غير عربي و [مخاطب آن] عرب زبان؟

واژه «عجم» به معناي غيرعرب و عدم فصاحت آمده و «اعجمي» يعني زبان غيرعربي.(26) پس اين‏كه قرآن كريم به زبان غيرعربي نازل نشده است، معلوم مي‏شود به گويش و لغت عربي فرود آمده است. با توجه به نكات يادشده، روشن مي‏شود كه:

اولاً، نزول قرآن به زبان عربي بوده و عربي بودن در مورد لفظ مطرح است، نه فقط محتوا.

ثانيا، عربي بودن قرآن مستند به خداوند است.(27)

نتيجه اين‏كه علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارات قرآن نيز از سوي خداوند سبحان بر پيامبراكرم (ص) نازل شده‏اند.

4. «تلاوت»

اين واژه در آيات متعددي در مورد قرآن كريم به كار رفته است:

1. در كاربرد اين واژه، لفظ نيز موردنظر مي‏باشد؛ زيرا «تلاوت» به معناي پي‏روي و دنباله‏روي كردن است و به قرائت قرآن از اين‏رو «تلاوت» اطلاق شده كه آيات آن پي در پي و به دنبال هم خوانده مي‏شوند.(28) پي‏روي حقيقي و واقعي از گوينده‏اي در نقل دقيق كلمات و واژگان و الفاظ به كار رفته در كلام او صورت مي‏گيرد. علاوه بر اين، كلمه «تلاوت» به معناي «قرائت» است، با اين تفاوت كه تلاوت تنها در مورد خواندن دو كلمه و بيش تر به كار مي‏رود، اما قرائت، در تلاوت يك كلمه نيز جايز و جاري است.(29)

2. در آيات متعددي در مورد آنچه بر پيامبراكرم (ص) از سوي خدا نازل شده، «تلاوت» به كار رفته است:

الف. در شش آيه، از نزول قرآن بر پيامبر (ص) به تلاوت بر آن حضرت تعبير شده است؛ مانند: «تلكَ آياتُ اللّهِ نتلوها عليكَ بالحقّ» (بقره: 252)؛ اين آيات خداست كه به راستي و درستي بر تو مي‏خوانيم.(30)

در اين دسته آيات، اسناد تلاوت به خداوند به معناي قرائت پي در پي آيات توسط خداوند بر پيامبر است.(31)

ب. در دسته ديگري از آيات، تلاوت آيات الهي توسط پيامبراكرم (ص) بر مردم مطرح گرديده است؛ مانند: «كَما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلو عليكم آياتنا» (بقره: 151)؛ همچنان كه در ميان شما پيامبري از خودتان فرستاديم كه آيات ما را بر شما مي‏خواند.

در اين‏گونه آيات نيز تلاوت وحي نازل شده از سوي خدا مطرح است؛ زيرا مي‏فرمايد: «يتلوا عليكم آياتنا.» بنابراين، نمي‏توان گفت آنچه پيامبر (ص) بر مردم مي‏خواند غير از وحي نازل شده بود.

نتيجه اين‏كه از كابرد «تلاوت» (كه در آن لفظ مدنظر است) در مورد آنچه از سوي خدا بر پيامبر (ص) نازل شده، الهي بودن لفظ قرآن استفاده مي‏شود.

5. «كلام‌اللّه»

اين واژه در آيات دو بار بر قرآن كريم اطلاق شده است:

ـ «و ان احدٌ من المشركينَ استجاركَ فاَجرِه حتّي يسمَعَ كلامَ اللّهِ ثُمَّ ابلغه فأَمنهُ...» (توبه: 6)؛ و هرگاه يكي از مشركان به تو پناه آورد [كه از دين آگاه شود] به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود و سپس او را [بي هيچ خوف] به مأمن و منزلش برسان.

ـ «يريدون أن يبدّلوا كلام اللّهِ...» (فتح: 15)؛ مي‏خواهند سخن خدا را تغيير دهند.

مراد از «كلام الله» در اين آيه شريفه، بخشي از قرآن است. اطلاق «كلام اللّه» بر قرآن كريم دلالت بر الهي بودن لفظ آن دارد؛ زيرا «كلام» در لغت، به سخن انتقال‏دهنده معنا(32) و اصوات پشت سرهم براي رساندن معنا گفته شده است.(33) بنابراين، لفظ داشتن و داراي معنا بودن در مفهوم كلام اخذ شده است و به همين دليل در آيه 6 سوره «توبه» فعل «يسمع» به كار رفته و از شنيدن كلام خدا سخن به ميان آمده است.

علاوه بر اين‏كه استناد سخني به گوينده، وقتي صادق است كه خود او معاني را در قالب الفاظ ريخته باشد و به آن نظم داده باشد؛ اگر پيامبر (ص) الفاظ قرآني را انشا كرده و به معاني، لباس لفظ پوشانده باشد، ديگر قرآن كلام الله نخواهد بود.(34)

نتيجه اين‏كه با توجه به اطلاق «كلام الله» بر قرآن موجود و مفهوم «كلام» كه در آن لفظ داشتن لحاظ شده است، روشن مي‏شود الفاظ قرآن كريم الهي هستند.

6. «قول»

در شش آيه بر وحي نازل شده از سوي خداوند، «قول» اطلاق شده و تعبير قول بر مجموع دالّ و مدلول اطلاق مي‏شود نه مدلول تنها؛ به بيان ديگر، قول همان سخن ملفوظ همراه با معنا است؛ مانند: «انّا سَنُلقي عليكَ قولا ثقيلا» (مزّمّل: 5)؛ ما به راستي بر تو گفتاري سنگين مي‏افكنيم.

در اين آيه، فاعل القا خداوند است كه گفتار خويش(35) را بر پيامبر (ص) نازل مي‏كند.

در آيه ديگر، از قرآن كريم با واژه «قول» تعبير شده است: «انّه لقولٌ فصلٌ» (طارق: 13)؛ همانا قرآن گفتاري است فيصله‏دهنده.

و نيز آمده است: «انّه لقولُ رسول كريم» (الحاقه: 4 / تكوير: 19)؛ به راستي كه قرآن، گفتار فرستاده ارجمندي است.(36)

در سوره «تكوير» منظور از «رسول» به قرينه آيات بعد، حضرت جبرئيل عليه‏السلام است؛(37) زيرا شش صفت بيان شده است كه فقط بر او تطبيق مي‏كند.(38) اما در سوره «حاقه» به قرينه سياق مراد از «رسول كريم»، حضرت محمد (ص) است كه در مقابل تفكرات انحرافي كفّار، مبني بر شاعر يا كاهن بودن آن حضرت، پيامبري ايشان مورد تأييد قرار گرفته است. گرچه در اين جمله، «قرآن»، «قول رسول» معرفي شده است، اما به دليل اين‏كه فرستاده، در شأن رسالت خويش، جز سخن فرستنده چيزي نمي‏گويد، اين جمله با آياتي كه قرآن را سخن خداوند معرفي نموده، منافاتي ندارد.

نتيجه اين‏كه چون قرآن سخن و قول خداوند است و در اين واژه، عنايت ويژه‏اي به لفظ شده، پس الفاظ قرآن كريم نيز از سوي خداوند مي‏باشند.

نكته ديگر اين‏كه واژه «قُلْ» 332 بار در قرآن همراه با مقول خود آمده است؛ مانند: «قُل اعوذُ بربِّ النّاس» (ناس: 1)؛ بگو پناه مي‏برم به پروردگار مردم. در اين موارد، واژه «قل» علاوه بر مقول توسط آن حضرت بر مردم تلاوت مي‏گردد. از اين آيات نيز الهي بودن الفاظ قرآن استفاده مي‏شود؛ زيرا با فرض نزول صرف محتوا، نيازي به تلاوت كلمه «قل» توسط پيامبر نبود، بلكه آن حضرت بايد تنها به ابلاغ مقول بسنده مي‏نمود.(39)

7. «حديث»

واژه «حديث» در چهار آيه بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند:

ـ «فعلَّك باخعٌ نفسكَ علَي ءاثارهم اِن لَم يؤمنوا بهذا الحديثِ اسفا» (كهف: 6)؛ شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پي‏گيري [كار]شان تباه كني.

ـ «اَم يقولونَ تقوّلَهُ بَل لا يؤمنونَ فَليأتوا بحديث مثلهِ اِن كانوا صادقين» (طور: 34)؛ يا مي‏گويند: آن را بربافته، [نه [بلكه باور ندارند. پس اگر راست مي‏گويند، سخني مثل آن بياورند.

ـ «تنزيلٌ منِ ربِّ العالمينَ افبهذا الحديثِ انتم مُدهنون» (واقعه: 18) [اين كتاب] نازل شده از سوي ربّ العالمين است. آيا اين سخن را سبك [و سست[ مي‏گيريد؟(40)

در آيه ديگر، تعبير «احسن الحديث» بر قرآن اطلاق شده است:(41)

«اللّه نَزّل احسنَ الحديث كتابا متشابها» (زمر: 23)؛ خداوند زيباترين سخن را [به صورت] كتابي متشابه نازل كرده است. برخي از مفسّران واژه «حديث» را در سه آيه ديگر بر قرآن تفسير كرده‏اند؛(42) مانند: «أفمن هذا الحديث تعجبون» (نجم: 59)؛ آيا از اين سخن عجب داريد؟(43)

در تمام اين آيات، واژه «حديث» به قرآن نازل گرديده از سوي خداوند اطلاق شده، به ويژه در آيات 23 «زمر» و 81 «واقعه» كه از فرو فرستادن «حديث» و «احسن الحديث» سخن به ميان آمده است. اين واژه از نظر ريشه لغوي، مشتق از «حدث» (تازه و جديد)(44) به معناي كلام و سخني(45) است كه از طريق گوش يا وحي در بيداري يا خواب به انسان برسد.(46) كاربرد قرآني اين واژه نيز نشان مي‏دهد كه حديث در فرهنگ قرآن، به كلام و سخن اطلاق مي‏شود؛(47) از جمله در آيه «... فلا تقعدوا مَعهم حتّي يخوضوا في حديث غيره...» (نساء: 140)؛ با آنان ننشينيد تا به گفتاري ديگر بپردازند...(48)

با توجه به ريشه «حديث»، به سخن از آن نظر كه اجزاي آن يكي پس از ديگري به وجود مي‏آيند، «حديث» اطلاق مي‏شود. بنابراين، خداوند از آن نظر «قرآن» را «حديث» ناميده كه كلام ملفوظ و سخن است.(49)

نتيجه: با توجه به اين‏كه در آيات مزبور، از «قرآن» به «حديث» تعبير شده و از فرو فرستادن حديث سخن گفته و در حديث لفظ نيز مورد عنايت است، معلوم مي‏شود الفاظ قرآن كريم نيز الهي هستند.

از كاربرد واژه «حديث» در آيه 34 «طور» نيز الهي بودن الفاظ قرآن استفاده مي‏شود كه مي‏فرمايد: «فَليأتوا بحديث مثله اِن كُنتم صادقين» چون در اين آيه شريفه، با تحدّي از مخاطبان خواسته شده است حديثي مثل قرآن بياورند، با توجه به مفهوم «حديث» معلوم مي‏شود كه قرآن كريم از بعد لفظي نيز معجزه الهي است.

8. «كتاب»

واژه «كتاب» به صورت نامي مستقل براي قرآن كريم در يكصد مورد به كار رفته است و بر مجموعه‏اي از الفاظ اطلاق مي‏شود؛ زيرا «كتب» به معناي ضميمه كردن چيزي به چيز ديگر(50) از جمله ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام نوشتن است.(51) «كتاب» در كاربرد غير مصدري، به معناي «مكتوب» است. گاهي به «كلام» نيز «كتاب» گفته مي‏شود؛ زيرا حروف آن در تلفّظ، به يكديگر ضميمه مي‏شوند. از اين‏رو، به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.

در آيات متعددي آمده است كه قرآن به صورت كتاب از سوي خداوند نازل شده است؛ مانند: «هو الّذي اَنزَل عليكَ الكتابَ مِنه آياتٌ محكماتٌ هُنّ اُمُّ الكتاب و اُخَرُ متشابهات...» (آل عمران: 7)؛ اوست [آن خدايي] كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخي از آن، آيه‏هاي محكمند كه آن‏ها اصل كتابند و برخي ديگر متشابهند... .

در اين آيه و آيات مشابه آن،(52) سخن از انزال يا تنزيل كتاب بر پيامبر رفته و مقصود از آن نيز قطعا قرآن كريم است. بنابراين، از كاربرد واژه «كتاب» (الفاظ منظم) در مورد آنچه از سوي خداوند بر پيامبر نازل شده است، معلوم مي‏شود الفاظ قرآن نيز الهي است.

9. «صحف»

واژه «صحف» در دو مورد بر قرآن اطلاق شده است: «كلاّ انّها تذكرةٌ فمن شاءَ ذكَرَه في صُحف مُكرّمةِ مرفوعة مطهّرة» (عبس: 1411)؛ به راستي اين [آيات قرآني[ پندي است [براي آدميان. [پس هركه خواهد، از آن پند گيرد، در دفترهايي است گرامي داشته، بلندپايه و پاكيزه.

در اين آيه شريفه، «صحف»، ظرف قرآن است: «رسولٌ مِن اللّهِ يتلوا صُحُفا مطهَّرةً» (بينه: 2)؛ فرستاده‏اي از سوي خدا كه صحيفه‏هاي پاك را تلاوت مي‏كند. واژه «صحف» جمع «صحيفه» به معناي شي‏ء گسترده مي‏باشد.(53)

در آيات قرآن، مقصود از «صحف»، لوحه‏هاي نوراني و غيرمادي است كه وحي برآن‏ها ثبت بوده و بيانگر وجود كتبي قرآن پيش از نزول است؛ زيرا در عربي به هر چيزي كه در آن مطلبي نگاشته شده باشد، «صحيفه» اطلاق مي‏كنند.(54) از اين‏رو، علّامه طباطبائي معتقد است آيه سوره «عبس» ظهور دارد بر اين‏كه قرآن به دست فرشتگان در لوحه‏هاي متعددي نوشته شده بود.(55)

عبارت دو آيه بعد مؤيد اين ظهور است؛ مي‏فرمايد: «بايدي سفرة كرام برَرة» (عبس: 15 و 16)؛ آن‏ها [آيات قرآني ] در دست سفيراني بزرگوار و نيكوكار هستند. ضمير «ها» در «انّها» به آيات قرآن(56) يا به خود قرآن(57) برمي‏گردد. «سفره» جمع «سفير» به معناي فرستاده بوده و مقصود از آن فرشتگان حامل وحي است.(58)

ظهور آيه 2 سوره «بينه» در الهي بودن الفاظ قرآن قوي‏تر است؛ زيرا در اين آيه شريفه، علاوه بر كاربرد واژه «صحف» در مورد قرآن، فاعل فعل «يتلوا» (مي‏خواند) پيامبر (ص) مي‏باشد كه مي‏فهماند آن حضرت از روي آن «صحف»، آيات الهي را مي‏خوانده؛ چون مقصود از «رسول» به قرينه سياق، قطعا حضرت محمّد (ص) است.

بايد توجه داشت كه مراد از «صحف»، اوراقي كه قرآن پس از نزول، روي آن‏ها نوشته مي‏شد نيست، بلكه پيامبر از روي تابلوهاي غيرمادي قرآن را مي‏خوانده است؛ زيرا «صحف» با دو وصف «مطهّرة» و «مرفوعة» آمده و اين دو وصف بر شي‏ء مادي اطلاق نمي‏شوند.

نتيجه: با توجه به اين‏كه قرآن نازل شده، در «صحف» بوده و در معناي «صحف» نقش بستن الفاظ مورد عنايت است و از سوي ديگر، حضرت پيامبر (ص) قرآن را از روي «صحف» الهي تلاوت مي‏نمود، روش مي‏گردد كه الفاظ اين كتاب آسماني الهي هستند.(59)

10. «سوره»

در ريشه لغوي اين واژه و نيز وجه تسميه سوره‏هاي قرآن به اين عنوان، اختلاف است،(60) اما علي‏رغم اين اختلاف، به يقين اصطلاح «سوره» يك حقيقت قرآني(61) بوده، در تمام ده مورد كاربرد قرآني آن، بدون نياز به قرينه، بر بخشي از قرآن موجود، كه داراي الفاظ است، اطلاق شده؛ مانند: «واذا ما اُنزلت سورةٌ نظرَ بعضهم الي بعض هل يراكم مِن احد ثمّ انصرفوا...» (توبه: 127)؛ و هرگاه سوره‏اي نازل شود، بعضي از آن‏ها به بعضي ديگر [از روي تمسخر و انكار ]اشاره كرده، مي‏گويند: آيا شما را كسي [از مؤمنان در محضر پيامبر] ديده و شناخته، يا نه؟ آن گاه همه برمي‏گردند...(62)

پيامبراكرم (ص) اين واژه را در همين معناي مصطلح به كار برده‏اند(63) و مرادشان الفاظ و محتواي سوره‏ها بوده است. همچنين تلقّي مسلمانان همواره از صدر اسلام تاكنون از اين واژه، همين معنا بوده است.

ابن عباس مي‏گويد: پيامبر گرامي (ص) با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» از پايان يك سوره و آغاز سوره ديگر آگاهي پيدا مي‏كرد.(64)

صحابه پيامبر، به ويژه نويسندگان وحي نيز اين مطلب را به خوبي مي‏دانستند.

امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: پايان يك سوره با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» به عنوان ابتداي سوره ديگر شناخته مي‏شد.(65)

واژه «سوره» در اصطلاح علوم قرآني نيز به بخشي از قرآن كريم، كه مشتمل بر آياتي چند و داراي ابتدا و انتها باشد، اطلاق گرديده است.(66)

خداي سبحان در آيات متعددي فرو فرستادن «سوره» را به خود نسبت داده، فرموده است: «سورةٌ انزلناها» (نور: 1) [اين [سوره‏اي است كه فرو فرستاديم. با توجه به معنايي كه براي «سوره» بيان شد، معلوم مي‏گردد الفاظ سوره‏هاي قرآن الهي هستند. علاوه بر واژگان و عباراتي كه بيان كرديم، آيات فراواني نيز به تنهايي بر الهي بودن الفاظ قرآن كريم بر دلالت دارند كه در اين قسمت به بررسي برخي از آن‏ها مي‏پردازيم.

1. «وَإِذَا تُتْلَي عَلَيهِمْ آياتُنَا بَينَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَي إِلَي إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (يونس: 15 و16)؛ و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان كه به ديدار ما اميد ندارند مي‏گويند: قرآن ديگري جز اين بياور يا آن را عوض كن، بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحي مي‏شود پيروي نمي‏كنم، اگر پروردگارم را نافرماني كنم از عذاب روزي بزرگ مي‏ترسم؛ بگو: اگر خدا مي‏خواست آن را بر شما نمي‏خواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نمي‏گردانيد، قطعا پيش از [آوردن [آن روزگاري در ميان شما به سر برده‏ام. آيا فكر نمي‏كنيد آيه شريفه بيان مي‏كند كه كافران، به پيامبر (ص) پيشنهاد داده بودند كه يا قرآن ديگري بياورد و يا آن را از پيش خود تغيير دهد و خداوند متعال به پيامبر خويش تلقين مي‏كند كه در جواب آنان بگو: مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَي؛ تغيير و تبديل قرآن در اختيار من نيست و من حق ندارم از پيش خود آن‏گونه كه مي‏خواهم آن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن گفتار من نيست و تنها وحي الهي است كه خدا به من دستور داده از آن پيروي كنم. در اين آيه به صراحت از پيامبر سلب اختيار در مورد وحي قرآني شده و متعلق اين سلب اختيار به جهت اطلاق آن هرگونه تغيير و تبديل در الفاظ و معاني قرآن را شامل مي‏شود و اختصاص دادن آن به تغيير معناي آيه، ادعاي بدون دليل است(67) و اين سلب اختيار نشان‏دهنده آن است كه الفاظ و عبارات قرآن همانند مفاد و معناي آن از پيامبر نيست و گرنه هر انساني مي‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات ديگري بگويد.(68)

2. «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَينَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قيامت:18- 16)؛ زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن [قرآن [حركت مده؛ چرا كه جمع‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروي كن. اين آيه به وضوح بر الهي بودن الفاظ دلالت دارد؛ از آن استفاده مي‏شود كه پيامبر اسلام (ص) هنگام دريافت وحي براي حفظ و از بر نمودن آيات و ترس از فراموشي، مرتب آن را تكرار مي‏فرمود كه از اين كار نهي شده و خداوند متعال وعده داد كه جمع قرآن به عهده اوست. جمع شامل حفظ با تمام انواع آن مي‏شود؛ چرا كه قرآن را نخست آن حضرت دريافت مي‏كرد و اگر قرآن از حافظه مبارك محو مي‏شد راه ديگري براي دريافت قرآن نبود. بنابراين، در اين آيه خداوند متعال نسبت به حفظ قرآن از تمام جهات از جمله حفظ آن در سينه، به آن حضرت اطمينان مي‏دهد تا آن حضرت بدون عجله پس از خواندن خداوند يا فرشته وحي با آرامش از خواندن آن را پي‏روي كند؛ چنان‏كه در سوره «اعلي» آيه 6 نيز اين اطمينان بخشي را با عبارت ديگري بيان داشته و مي‏فرمايد: «سَنُقرءك فلا تنسي» به زودي تو را به خواندن [آيات خود [وامي‏داريم، پس فراموش نخواهي كرد.(69)

مؤيد اين برداشت روايت ابن عباس است كه نقل مي‏كند: پيامبر (ص) وقتي قرآن برايش نازل مي‏شد از جهت حرص و علاقه‏اي كه به حفظ و ضبط آن داشت، در حركت دادن زبانش بران خواندن آن شتاب و عجله مي‏كرد تا مبادا آن را فراموش كند؛ از اين‏رو، خداوند از اين كار منع فرمود.(70)

3. «وَاتْلُ مَا أُوحِي إِلَيكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدا» (كهف: 27) و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحي شده است بخوان، كلمات او را تغييردهنده‏اي نيست و جز او هرگز پناهي نخواهي يافت.

مصداق «كتاب» در اين آيه، كلمات الهي معرفي شده است و وجه تشابه ميان كتاب و كلام در اين است كه كتب به معناي ضميمه كردن چيزي به چيز ديگر(71) از جمله ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام نوشتن است.(72) و كلام عبارت است از ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام تلفّظ و سخن انتقال‏دهنده معنا(73) و اصوات پشت سرهم براي رساندن معنا؛ از اين‏رو، در اين آيه به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.

در اين آيه مصداق آنچه وحي شده، كتاب معرفي مي‏شود: «مَا أُوحِي إِلَيكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ.» و با بياني كه گذشت، روشن مي‏شود كه كتاب همان كلمات خدا (سخنان انتقال‏دهنده معنا) است و خداوند به پيامبرش فرمان مي‏دهد كه كتاب را، كه همان كلمات خداوند است، بخواند و در ادامه از اين راز پرده برمي‏دارد كه «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ»؛ كسي را ياراي تبديل و تغيير سخن خدا نيست و اين جمله از دو جهت اطلاق دارد: اول، از جهت فعل تبديل كه شامل تبديل الفاظ و معاني هردو است؛ دوم، از جهت فاعل كه شامل خود پيامبر اكرم (ص) و ديگران مي‏شود و ادامه آيه قرينه بر اين اطلاق است؛ زيرا هر كس بخواهد هر نوع تبديل و تغييري در قرآن انجام دهد با خود خدا طرف است.

4. آيات تحدي مانند «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرا» (اسرا: 88) بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخي از آن‏ها پشتيبان برخي [ديگر [باشند. اين آيه با اين نظريه كه الفاظ قرآن ساخته و پرداخته نبي‏اكرم (ص) باشد منافات دارد؛ چرا كه آن حضرت انسان است و اگر الفاظ و عبارات قرآن از آن حضرت باشد بايد بتواند مانند آن را بسازد؛ زيرا هر انساني مي‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات ديگري بگويد، در حالي كه:

اولاً: تحدي قرآن بيش‏تر از جنبه اعجاز معاني، به اعجاز بياني قرآن و ساختار لفظي قرآن اشاره دارد؛

ثانيا: دامنه اين تحدي نه تنها كافران و مشركان، بلكه تمام انسان‏ها و حتي شخص پيامبرگرامي اسلام را نيز دربر مي‏گيرد؛ بنابراين، خود پيامبر (ص) نيز به عنوان يك انسان بدون وحي الهي توان آوردن چنين كتابي (با اين ساختار لفظي) را ندارد.(74)

از مباحثي كه گذشت، به اين نتيجه رسيديم كه الفاظ قرآن كريم نيز الهي است و بر اين مطلب، آثاري مترتّب مي‏شود؛ از جمله:

1. نكته سنجي‏ها در تفسير تعابير و كلمات قرآن: حروف و هيأت كلمه‏ها و جايگاه آن‏ها از جمله در فهم معاني آن‏ها نقش اساسي دارند. بنابراين، نخستين گام مفسّر براي فهم آيات قرآن، اثبات الهي بودن الفاظ و عبارات قرآن است تا در سايه آن بتواند به نكته‏سنجي در كلمات و عبارات قرآن بپردازد و به تفسير آن‏ها همت گمارد.

2. عدم جواز جايگزين كردن الفاظ ديگر به جاي واژگان قرآن: در بحث قرائات، از جواز و عدم جواز جايگزين كردن مترادفات به جاي يكديگر گفت‏وگو مي‏شود؛ مانند «كالصوف المنفوش» به جاي «كالعهن المنفوش» (قارعه: 5) وقتي اثبات شد كه الفاظ قرآن الهي هستند، هرگونه تغيير اجتهادي(75) در لفظ قرآن ناروا محسوب مي‏شود.

3. معيار بودن عبارات قرآن: وقتي الهي بودن الفاظ قرآن اثبات شد، اگر برخي از قواعد علم صرف، نحو، معاني و بيان با عباراتي از قرآن كريم، ناسازگار بود، اين ناسازگاري دليل عدم صحّت يا دست كم، نشانه ضعف آن قاعده است.

************************************************************

پي‏نوشت‏ها:

1ـ اين مسأله در مورد تورات و انجيل نيز مطرح است. ديدگاه غالب يهوديان قديم و مسيحيان كاتوليك و پروتستان‏هاي محافظه‏كار بر الهي بودن الفاظ كتاب مقدس بوده است. ر.ك: مايكل پترسون، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي، تهران، طرح نو، 1376، ص 438 / جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدي، 1373، ص 119 120 / توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمه حسين توقيفي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377، ص 26.

2ـ بدرالدين زركشي، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالمعرفه، بي‏تا، ج 1، ص 229 230 / جلال‏الدين سيوطي، الاتقان، تحقيق محمدابوالفضل‏ابراهيم،منشورات‏رضي، ص 157.

3ـ محمدحسين طباطبائي، الميزان، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1411 ق، ج 15، ص 317 / قرآن در اسلام، قم دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش، ص 72 / ميرزا ابوالحسن شعراني، راه سعادت، تهران كتابخانه صدوق، 1363 ش، ص 23 / محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج 1، ص 48 / عبدالله جوادي آملي، شريعت در آيينه وحي، تهران، مركز نشر فرهنگي رجا، 1372 ش، ص 48 / صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي، اسرار الايات، با مقدمه محمد خواجوي، تهران، انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران، 1360، ص 53ـ 52 / سيد احمدخان هندي، تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان، ترجمه سيد محمدتقي فخر داعي گيلاني، كتابخانه و چاپخانه علمي، بي‏تا، ج 1، ص 7.

4ـ تفاوت قرآن و حديث از لحاظ سبك بيان و شيوه تركيب كلمات و جملات، بهترين گواه بر عدم دخالت پيامبر (ص) در شكل‏گيري ساختار لفظي و بياني قرآن است. (موسي احمدي، «وحياني بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهش‏هاي قرآني، سال ششم، ش 22ـ 21، بهار و تابستان 1379، ص 234.)

5ـ بدرالدين زركشي، همان، ج 1، ص 277ـ 278 / جلال‏الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، منشورات الشريف الرضي، بي‏تا، ج 1، ص 182ـ 181.

6ـ ابوالقاسم راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن.

7ـ براي اطلاع از بطلان اقوال يادشده، ر.ك: محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1408 ق، ج 1، ص 1514.

8ـ علّامه طباطبائي مي‏فرمايد: «قرآن اسم كتابي است كه بر پيامبراكرم (ص) نازل شده است، به اعتبار اين‏كه مقروء (خوانده شده) است؛ چنان‏كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3) / محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق، ج 2، ص 18 / همچنين ر.ك: خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين / محمد مرتضي الزبيدي، تاج العروس.

9ـ خليل بن احمد فراهيدي، همان / مجدالدين فيروزآبادي، القاموس المحيط / احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه / سعيد الخوري الشرتوني، اقرب الموارد / اسماعيل بن حمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية / راغب اصفهاني، همان / محمد مرتضي الزبيدي، همان / محمد عبدالعظيم زرقاني، همان، ص 16 / فخرالدين طريحي، مجمع البحرين / احمدبن محمد فيومي، مصباح المنير.

10ـ احمدبن‏محمد فيومي،همان/ محمدعبدالعظيم‏زرقاني، همان.

11ـ خليل بن احمد فراهيدي، همان؛ در اقرب الموارد و قاموس المحيط نيز بدان اشاره شده است.

12ـ دو مورد در سوره «اسراء» آيه 78 و دو مورد ديگر در متن آمده است.

13ـ فضل بن حسن طبرسي، مجمع‏البيان، بيروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 109، ص 600.

14و15ـ محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، قم، انتشارات اسلامي، بي‏تا، ج20، ص 110 / ص 109/ ج 2، ص 12.

16ـ ر.ك: نصر حامد ابوزيد، معناي متن: پژوهشي در علوم قرآن، ترجمه مرتضي كريمي‏نيا، چ 1، تهران، انتشارات طرح نو، 1380 ش، ص 112.

17ـ محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، قم، انتشارات اسلامي، بي‏تا، ج 20، ص 110/ ص 109/ ج 2، ص 12.

18ـ فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 1، ص 274 و ج 5، ص 396.

19ـ ابوالقاسم راغب اصفهاني، همان.

20ـ يوسف: 3 / اسراء: 82 / طه: 2و113 / فرقان: 32 / نمل: 6 / زخرف:31 / انسان: 23 / شوري: 7.

21ـ قيامت: 17و18.

22ـ ر.ك: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، چ 1، موسسه التمهيد، 1378 ش، ص 58.

23ـ ر.ك: العين، معجم مقاييس اللغة، مصباح المنير، معجم المفردات لالفاظ القرآن.

24ـ از معناي آيه شريفه «بلسان عربي مبين» پرسيده شد، امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام فرمودند: زبان عرب گويايي ديگر زبان‏ها را دارد، در حالي كه زبان‏هاي ديگر گويايي زبان عربي را ندارند. (سيدهاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1415 ق، ج 4، ص 188. همچنين ر.ك: طه: 13؛ شوري: 7)

25ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 2، ص 18.

26ـ ابن منظور، لسان العرب.

27ـ ر.ك: كتاب العين، معجم مقاييس اللغه، مصباح المنير.

28ـ يوسف: 2 / طه: 113 / فصلّت: 3 / شوري: 7 / زخرف: 3 / شعراء: 195.

29ـ ابن فارس در معجم مقاييس اللغه، ذيل ماده «تلو» مي‏نويسد: «تلي: اصل واحد و هوالاتباع... و منه تلاوة القرآن لانّه يتبّع آيةً بعد آية.» همچنين فيومي در مصباح المنير مي‏نويسد: «تلوتُ الرجل... تبعته.» راغب نيز در مفردات چنين معنايي نقل كرده است. / همچنين ر.ك: محمدحسين طباطبائي، همان، ج 1، ص 335.

30ـ ر.ك: ابوهلال عسكري، الفروق اللغويه، قم، مكتبة بصيرتي ،1410 ق، ص 48. اين تفاوت با لحاظ اصل لغوي "تلاوت"، كه به معناي دنباله روي است، قابل فهم مي باشد.

31ـ موارد ديگر از اين قرارند: آل عمران: 58 و 108 / جاثيه: 6 / قصص: 3 / صافات: 3.

32ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسي، تفسير التبيان، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409 ق، ج 2، ص 302.

33ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».

34ـ احمدبن محمد فيومي، همان.

35ـ علي باقري، مقاله «وحياني بودن الفاظ و كلمات قرآني»، مجله پژوهش‏ها، ش دوم‏وسوم،تابستان‏وپاييز1387ش،ص121.

36ـ مقصود از «قول» در آيه مذكور، بنابر ديدگاه مفسّران، «قرآن كريم» است. براي نمونه، ر.ك: ابوجعفر طوسي، همان، ج 10، ص 162 / فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 109، ص 570 / محمدحسين طباطبائي، همان، ج 20، ص 6361.

37ـ فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 677 / محمدحسين طباطبائي، همان، ص 218.

38ـ شش صفت عبارتند از: رسول، كريم، ذي قوه، مكين عند ذي العرش، مطاع، امين.

39ـ اين حقيقت، با لحاظ اين‏كه خداي متعال پيامبرش را از تصرّف در منطوق و ظواهر آيات يا تحريف و تغيير آن‏ها به شدت منع كرده، وضوح بيش‏تري مي‏يابد. آياتي مانند: «ولو تقوَّل علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثمّ لقطعنا منه الوتين» (الحاقة: 4644)؛ «و اگر وي [پيامبر] برخي سخنان را بر ما برمي‏بافت، هر آينه او را به دست راست (كنايه از قوت و توانايي يا سختي و شدت) مي‏گرفتيم.» و نيز اسراء: 73 / كهف: 27.

40ـ مورد چهارم: قلم: 44.

41ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسي، همان، ج 3، ص 263 / محمد المشهدي، كنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 11، ص 297 / محمدبن حسن طوسي، همان، ج 9، ص 21 / سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 17، ص 270 / مولي محسن فيض كاشاني، تفسير صافي، ج 9، ص 21.

42ـ ر.ك: التبيان، ج 3، ص 363 / مجمع‏البيان، ج 2، ص 78 و ج 3، ص 269 / تفسير صافي، ج 3، ص 55 / كنزالدقائق، ج 3، ص 479 و ج 6، ص 401 و ج 12، ص 522 / تفسير برهان، ج 3، ص 276 / تفسير قمي، ج 1، ص 358.

43ـ دو مورد ديگر: نساء: 78 / يوسف: 111.

44ـ ر.ك: معجم مقاييس اللغه، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، مصباح المنير.

45ـ احمدبن محمد فيومي، همان / ابوالقاسم راغب اصفهاني، همان.

46ـ ابوالقاسم راغب اصفهاني، همان.

47ـ تفسير تبيان، ج 9، ص 249 / مجمع البيان، ج 2، ص 495 و ج 5، ص 72 / تفسير صافي، ج 5، ص 4 / كنزالدقائق، ج 11، ص 297 / الميزان، ج 17، ص 270 و ج 18، ص 170.

48ـ موارد ديگر: انعام: 68، جاثيه: 6، ذاريات: 24، مرسلات: 50.

49ـ شيخ طبرسي ذيل آيه 23 سوره «زمر» مي‏فرمايد: «الله نزّل احسن الحدث» يعني القرآن، سمّاه الله حديثا لانّه كلام الله. الكلام سمّي حديثا كما يسمّي كلام النبي حديثا...» (مجمع‏البيان، ج 87، ص 772) وي در وجه اطلاق احسن الحديث بر قرآن كريم، چنين مي‏نويسد: «چون در حد بالاي فصاحت قرار دارد و به جهت اعجاز و اشتمال بر آنچه مكلّف بدان نياز دارد، «احسن الحديث» ناميده شده است. (همان) علّامه طباطبائي وجه اطلاق «احسن الحديث» بر قرآن كريم را اين‏گونه بيان نموده است: «احسن الحديث به معناي "احسن القول" است و چون قرآن مشتمل بر حق محض است، بدون آن كه باطلي در آن راه يافته باشد، "احسن الحديث" ناميده شده است.» (محمدحسين طباطبائي، همان، ج 17، ص 256)

50ـ احمد بن فارس، همان / اسماعيل بن حمّاد، همان.

51ـ راغب اصفهاني، همان.

52ـ مانند بقره: 176، آل عمران: 3، نساء: 105 و 113، مائده: 48.

53ـ در معجم مقاييس اللغه آمده است: «اصلٌ صحيحٌ يدلُّ علي انبساط في شي‏ء وسعة...» همچنين راغب در مفردات مي‏نويسد: «الصحيفة: المبسوط من الشي‏ء»

54ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 109، ص 664.

55ـ ر.ك: محمدحسين طباطبائي، همان، ج 20، ص 202.

56ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 665.

57ـ محمدحسين طباطبائي، همان، ص 201. تأنيث ضمير بنابر رجوع آن به قران، به دليل تأنيث خبر «انّ» است.

58ـ فضل بن حسن طبرسي، همان / محمدحسين طباطبائي، همان، ص 202.

59ـ محمدحسين طباطبائي، همان، ص 337. پرسش قابل طرح در اين جا، چگونگي جمع ميان تلاوت حضرت پيامبراكرم از روي صحف (در آيه 2 سوره بينه) با امّي بودن آن حضرت (در آيات 157 و 158 سوره اعراف) است.

پاسخ: اولا، طبق آيه 48 سوره «عنكبوت» (و ما كنت تتلو من قبله من كتاب ولا تخطُّه بيمينك اذا لارتاب المبطلون)، آن حضرت پيش از نبوّت، خواندن و نوشتن نمي‏دانست، اما پس از نبوّت، به هر دو آگاهي داشت؛ زيرا: الف. قيد «من قبله» پيش از نزول قرآن را مطرح ساخته است. ب. تعليل «اذا لارتاب المبطلون» مقتضي نفي خواندن و نوشتن، پيش از نبوت است؛ زيرا در چنين فرضي، باطل‏گرايان در رسالت آن حضرت شك مي‏كردند. (ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 78، ص 450)ثانيا، صحفي كه در اين آيات به آن‏ها اشاره شده، مكتوباتي مادي نبوده‏اند. اين نكته از آيات 1613 سوره عبس به روشني قابل استفاده است؛ زيرا دفترهايي كه در دست ملائكه حامل وحي است، فرض مادي بودن ندارند. از اين‏رو، خواندن پيامبر نيز خواندن از روي صحف مادي نبوده و چنان تلاوتي، ملازم با سواد متعارف نيست.

60ـ احمد بن يوسف مي‏نويسد: «والسورة: الدرجة الرفيعه... و سميت سورة القرآن بذلك لانّ صاحبها يشرف بها و ترفعه. و قيل: اشتقاقها من السؤر و هو التقية. و منه: اسأروا في الاناء... و يدلّ علي ذلك ان تميما و غيرها يهمزون. فيقولون: سورة بالهمزه و سميت سورة القرآن بذلك، لانّها قطعة منه و هي علي هذه مخففةٌ من الهمزة. و قيل: اشتقاقها من سور البناء لانّها تحيط بقارئها و تحفظه كسور المدينة ولكن جمع سورة القرآن: سور (بفتح الواو) و جمع سورة البناء: سور (بسكونها) ففرّقوا بينها في الجمع» (احمد بن يوسف، الدرالمصون في علوم الكتاب المكنون، سوريه، دارالقلم، 1406 ق، ج 1، ص 201)

61ـ براي بررسي معناي حقيقت قرآني ر.ك: علي‏اكبر بابايي و ديگران، زيرنظر محمود رجبي، روش‏شناسي تفسير قرآن كريم، پژوهشكده حوزه‏ودانشگاه، سازمان‏سمت،تهران، 1379، ص 84.

62ـ موارد ديگر عبارتند از: بقره: 2





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 568]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن